یكمی طوفانی بنویسم:)چقدر این طوفان دیروز به من حال داد،عكسهاش را كه دیدید؟جدا چندنفرشما از این طوفان لذت بردید؟شاید ازمحل كار تا ماشین دودقیقه هم طول نكشید اما خیلی چسبید،بادمثل یكدست نامرئی هلت میدادجلو،اسمان تیره و تاربا كلی اجسام پرنده،من كه همش به اسمون نگاه میكردم اگه مسیر یكیشون كج شد به سمت من،شیرجه بزنم كف اسفالت،كه نشد،البته واقعا ناراحت كننده هست كه چندنفر تو این طوفان مردند و یا زیان دیدند:(اما خب میشه یكجور دیگه هم به این تنوع اب وهوایی نگاه كرد و ازش با احتیاط لذت برد،كلا تغییر را دوست دارم حتی اگه قرارباشه دررنگ وحال وهوای اسمون هرروزه باشه.......خوب ازاونجا كه من نزدیكیهای تاریخ تولدم میرم تو فازسن وسال، یك پست هم اینجوری بنویسم.اینکه دهه بیست باسی چرا اینقدرفرق داره.؟ادم همون ادمه ولی حس وحال اینهمه متفاوت؟البته این بمعنی نیست ازصبح سی سالگی یك ادم دیگه میشویم،كلا تغییراتش اهسته وبیسروصداست.فقط یكروزی میرسه میبینی چقدرمتفاوت شده ای،البته منظور من اون اصول اصلی وذاتی شخصیتی ادمها نیست كه صدسال هم عمركنی بطوركامل نمیتونی عوضش كنی ، همونها كه توكروموزوم من وشما خوابیدن حالا شاید بخاطرتاثیرات محیطی كمی اینطرف اونطرف بشنداما اگه فكركردید چمدون میبندن میرن جای دیگه كورخوندید.ای بابا دانشمنداش هم هنوز معمای تاثیروراثت ومحیط راروی شخصیت ادمها حل نكرده اندبعدچرامن رفتم تو این یكی بحث.خوب بریم سر اون یکی بحث غیرعلمی واسمونی دهه بیست وسی.
دیدید این بچه های دهه بیست چقدرناامیدن وبی هدف والبته با خصلتهایی كه به دوران شیرین اما درحقیقت تلخ جوانی ربط میدهند همش زانوی غم به بغل گرفتند،خوب شما اینطوری نبودید؟باشه اما من یكی كه اینجوری بودم والان هم بچه های دهه بیستی كه دوروبرم هستند اینطوریند،مثلا طرف دانشجووبا وضع مالی پدری خوب با پول توجیبی تپل ،اما اونقدرناامید وافسرده هست كه دلش میخوادبمیره،نمیگم تو این دهه ناراحتی وجودنداره.هزارویك دلیل میتونه بچه بیست ساله را تا مرزپیش ببره اما دراصل حتی تواین هزارویك دلیل ،یك دلیل درست وحسابی براغصه خوردن طرف پیدا نمیكنی.میدونم میدونم درد عاشقی هست.دردتنهایی ودردازدست دادن دوست پسرودختروگیردادنهای مامان وبابا وبهتربودن وضع مالی وزندگی اون دوست ورفیق ودرس ودانشگاه وفلان وبهمان هست ،اصلا ازهمه بدتردردرونمایی چهره واقعی زندگی هست.منظورهمون حسی هست كه میبینی داری به سی نزدیك میشی وبعدهیچ كدوم ازارزوهات براورده نشدست.اون دردرا میگم.حالا حتی نمیدونی اززندگی چی میخواهی وشاهزاده با اسب سفیدش بایدچطوری باشه!اما همین كه میبینی شاهزاده نیومده یافكرمیكنی میشناسیش وعاشقی وبهش نرسیدی وهنوزتوزندگی قبلیت زندگی میكنی كلی احساس ناامیدی میكنی
حالا یكهو تو دهه سی بخودت می ایی میبینی ازاون هزارویك درد یكیش هم دردواقعی نبوده وای دل غافل چه مفت مفت ازدست دادیش وبه غصه خوردن گذروندیش واونوقته كه ازدهه بیست بنام دوران طلایی وشیرین جوانی یادمیكنی وهی دلت میخواهی برگردی عوضش كنی.البته گاهی هم فضایی فكر میكنی ودلت میخوادبطوركل یك ادم دیگه میشدی.یك قیافه دیگه ،یك خانواده دیگه ،یك محیط دیگه........رویا پردازی خوبی برای شبهای بهاریه اما گاهی واقع بینانه ترفكرمیكنی وداستان زندگی گذشتت را مینویسی،مثلا میگی ای كاش فلان كاررا نكرده بودم ،ای كاش اینهمه سال را درغم ادمهانمیگذروندم،ای كاش بیشتربا دوستهام خوش میگذروندم ونكته همین جاست،ای كاش قدرلحظه های دهه بیست را بیشترمیدونستم واینطورتو غم روزهای رفته ونیومده حیف ومیلش نمیكردیم وروزی كه اینطوری فكرمیكنی همانا انروز یكی ازروزهای دهه سی شماست.بعععله تودهه سی اولش ازدیدن واقعیت زندگی وخودی كه هستی وحشت میكنی وخب یك دوره دپرشن هم متعاقبش داری.بعدیواش یواش واقعیت را میپذیری وقبول میكنی واونموقع هست كه ارامش میادسراغت.حالا یابهش تن میدی یابازهم میخواهی مثل من عوضش كنی...بقیش رانمیدونم چون نمیدونم اواخردهه سی چی میشه،
جالبه یك جمله توذهنم داشتم كه میخواستم پست را راجع به اون بنویسم ،یك چیز دیگه شد،حالا كه شد بگذاربمونه.اصلا همه اینها بكنار،تولدمه،به به تولدم كه دوسه روزدیگه هست مبارك باشه.بعله بیاییدجلو روبوسی .صدسال به این سالها.عیدشما مبارك :) فوووووووووووت فوووووووووووت .
لوبدم سنم را؟ماشاله خانمها هم كه روسنشون حساس ،انگارمسری هست چون من هم گرفتم.نه شماها كه غریبه نیستید ازخودمونید.سی وهفت ساله میشم،خوشبختانه خیلی بخواهندسنم را بالا حدس بزنندمیگن سی دوسه ساله ام،من هم بسی خوشحال میشوم.
اسمان جونم همین چندوقت پیش بودكه تواوج ناامیدی وناراحتی جشن سی وشش سالگیت راگرفتی.روزها گذشت والان با یك شعله توقلبت داری بازهم تولدت راجشن میگیری،هرچندروزهای سختی داشتی،اما تك تك این روزها ،روزهای سی وشش سالگی توبودكه دیگه تكرارنمیشه ووجونخواهدداشت.ارزو میكنم در دل تك تك لحظه ها وروزهای سی وهفت سالگیت شادی رابیابی.
فوووووووووووووت
نوشته شده در : سه شنبه 13 خرداد 1393 توسط : اسمان پندار. .