امروز:

اماده کردن مدارک

» نوع مطلب : روزهای رویایی پیش از رفتن ،

سلام بچه ها ،چطورید؟خوب یک روزانه از خودمون بدیم بیرون.حالمون خوب شه.براتون بگم وقت سفارت هم گرفتم .سه تیر،دوتیر هم بلیط گرفتیم برای دبی.ترجیح میدادم ترکیه باشه که تاحالا نرفتم.اما بخاطر پربودن وقتهای انکارا.مجبورشدیم بریم دبی که تاحالا چندبار رفتیم.البته این اصلا مهم نیست.استرس برای مصاحبه گرفتم و کمی عصبی ام و استانه تحملم اومده پایین.باید از اینهفته شروع کنم به تمرین سوالهای مصاحبه.بخصوص که چند ماهه انگلیسی حرف نزدم مغزم یک استارت انگلیش بخوره.اوه اوه هول کردم.از اونجاییکه ذاتا ادم تنبل و دقیقه نودی هم هستم مدارکم هنوز کامل نشده.البته 80% اماده هست اما خوب هنوز رزومه راستین و اینتندد ریسرچ و تراول پلن و جاب افر از دوست کارخونه دار(باید یک روز وقت بگذارم برم بگیرم)و ازاینجور چیزها مونده.یکی دوتا ترجمه هم ناقصه.نمونه مصاحبه را هم که حتی نگاه نکردم.ای داد بر من.

دیشب با برادرم حرف میزدیم.بعد از یکماه عادت کرده و راضیه.دوهفته اول خرید کردن براشون خیلی سخت بود چون هر خوراکی را بقیمتی چندبرابر ایران باید تهیه میکردن اما الان دیگه بیخیال مقایسه شدن و دارن از زندگیشون لذت میبرن.فعلا تا زمان شروع کلاسهاشون هردو بیکارن و تو خونه.تعریف میکرد سه شبه تو خیابونشون جشن ماشینهای مدل بالا و کلاسیک و گرون قیمته.خیابونها را بستند و موزیک زنده و نوشیدنی و شادی مردم.تعریف میکنه با تریلی بلندگو دارن میارن نصب میکنن و تازه دارن چراغونی میکنن.انگار قراره جشنهاشون از حالا به بعد شروع بشه.خوب من شخصا فکر میکنم که این مهمترین تفاوت کشور ما با کشورهای دیگست.اونها اینجا خونه بزرگ و رفاه داشتند اما رفتن برای کسب شادی.کاری که من دوست دارم بکنم.درواقع اینجا من امکان پیشرفت شغلی و رفاه دارم اما دلم خوش نیست.البته نصفش به ذات همیشه افسرده من بر میگرده اما نصف دیگش بنظر من به شرایط بستگی داره.ترافیک و دیدن مردم همیشه عصبانی زرنگ و خودخواه و کلاهبردار احساس ارامش را از من گرفته.داشتیم به برادرم میگفتیم میریم برای ویزای ام ری کا اگه نشد اروپا اگه نشد دوباره از نو و اون هم میگفت خوب اگه نشد من تا 4-5 سال دیگه شهروند شدم وبراتون دعوتنامه میدم.ته دلم گرفت و راستین به شوخی گفت احتمالا تا اونوقت رسیدیم به اقدام کردن برای کشورهای افریقایی تانزانیا و اوگانداو ...... اما درکل حرف تلخی بود.اگه ویزای ام ری کا نشه بدجور بهم میریزم.احتمالا همه روزهای مسافرت را ابغوره میگیرم تا برگردیم بعد به امید اون یکی ویزا مینشینیم و اگه اون یکی هم نشه رسما میپرم تو خیابون.اگه هم بشه اول دردسر و بدو بدو و استرس اما شیرینه

هیچی دیگه.ازتون میخوام بقول خارجکیها انگشتهاتون را برای موفقیت من ضربدر کنید.(این انگلیسی را یادم رفته اساسی)


نوشته شده در : یکشنبه 18 خرداد 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

شبنم
سه شنبه 20 خرداد 1393 13:53
سلام...شما که از اون موقع اپلای که دیکه ما رو تحویل نگرفتین، خوب اما من کم وبیش با شما بودم ...خلاصه نفهمیدم چی شد فرار بود سفارت ارمنستان یا ترکیه بروید...؟؟؟ مگر اونها برای بدون فاند بهتر نبودند؟ ممنون...موفق باشی...
بهارک
سه شنبه 20 خرداد 1393 09:51
من دیگه فکر رفتن رو رها کردم و حتی دیگه تلاشی هم نمیکنم که بچه هام رو بفرستم. اوایل دوست داشتم این آرزو رو توی وجودشون ریشه دار کنم که تمام تلاششون رو بکنن ولی دیدم بیفایده است. اگه واقعا خودشون عرضه داشته باشن و با تلاش خودشون برن خیلی بهتر از اینه که من براشون تصمیم بگیرم. دیگه تصمیم گیری رو میذارم به عهده خودشون. اینجوری کار منم سبک تر میشه. دیگه تبدیل نمیشم به یه اهرم دائمی که همواره در حال بلند کردن اجسام سنگین باشم. خودمم که همینجوری مجبورم راحت باشم و به این فکر کنم که اگه قرار بود برم باید از خیلی وقت پیش اقدامات لازم رو انجام میدادم و شرایط لازم رو فراهم میکردم. درواقع چون همه میرن منم دوست داشتم برم ولی واقعا شرایطش رو خودم به وجود نیاوردم که هیچ، با تنبلی اون یه ذره موقعیت رو هم که داشتم از بین بردم. مسافرت رفتنش رو هم دیگه آرزو ندارم چون اونایی که رفتن در بازگشت تحمل فضای ایران براشون سختتره... ولی واقعا از صمیم دل دوست دارم کسانی که در این راه دارن زحمت میکشن و تلاش میکنن - چون خودمم در جریانم که چقدر پروسه ی اعصاب خورد کنی هست، واقعا به خواسته دلشون برسن و بهترین موقعیت براشون پیش بیاد. آخه نمیشه که یکی این همه زحمت بکشه و زحماتش بی جواب بمونه. خدا خودش کمکت میکنه.
پاسخ اسمان پندار : عزیزم بهارك جون،بهترین تصمیم راگرفتی،كاملا باهات موافقم كه اجازه بدی بچه ها به بلوغ فكری برسند وخودشون برای رفتنشون تلاش كنند.شایدحتی اونها ایران را بهرجای دیگه ای ترجیح بدهند.درواقع اونها هم قراره به ادمهایی مثل خودمون تبدیل بشند واین حق اونهاست كه برای سرنوشتشون تصمیم بگیرن .ازاینكه درموردخودت هم بقطعیت رسیدی بهت تبریك میگم،میدونی درواقع ما همون ادمهاییم وتغییرتومحیط زندگی تغییراساسی توذاتمون وشخصیتمون نمیدهد وهنراینه كه اززندگی وهرلحظش لذت ببریم ..........خوشحالم ازاینكه به این درجه ازارامش رسیدی كه دلت میخواد تمام كسانی كه تلاش میكنن تابروندموفق بشند.خانم گلگلی من میخوام برم،بخداخیلی هم تلاش كردم ،من هم ارزوی موفقیت میخوام یالله
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic