امروز:

تغییرات

» نوع مطلب : روزهای رویایی پیش از رفتن ،خودشناسی ،

شاید خیلی از شما که مطالب من را میخونید فکر کنید من یک عشق مهاجرت باشم که این عشق چشمهام را کور کرده و نمیتونم حقایق مهاجرت را ببینم وتحلیل کنم.البته کتمان نمیکنم که واقعا عاشقانه بخش زیادی از وقت وعمرم صرف کارهای رفتن شد اما این دلیل نمیشه که اگاه به سختیها ووضعیت زندگی در خارج از کشور نباشم.درحقیقت کاملا میتونم تصور کنم که چقدرشروع زندگی و خود زندگی در یک کشور جدید باید سخت باشه.وحتی معتقدم خود زندگی از شروع زندگی میتونه سختتر باشه چون سختیهای شروع زندگی در تب و تاب هیجان اولیه و کارهای فشرده ای که باید ماه اول و دوم برای پایه ریزی زندگی انجام بشه گم میشه ،یعنی اونقدر درگیر تغییرات میشی که وقت نمیکنی به خود اصل تغییر فکر کنی و تا چشم بهم بزنی دوماه طولانی و طاقت فرسا گذشته.دوماهی که باید حداقل برای هفته اول یکجای موقت برای زندگی پیدا کنیم بعد بگردیم برای خانه مناسب وقرارداد و بهترین مسیر برای رفت و امد تا دانشگاه و خرید وسایل زندگی وامتحان گواهینامه و خود دانشگاه و دوره های کوتاه مدت برای راستین و............مسلما کارهای زیادی داریم.شاید حتی هفت هشت ماه اول یا حتی سال اول راباید جز قسمت شروع زندگی دسته بندی کرد و از سال دوم بخش زندگی را حساب کنیم.بخش دوم یا خود زندگی یعنی دلتنگی برای خانواده وبستگان و شهر محل زندگی وخاطرات قدیم و دلتنگی حتی برای کودکی و گشتن برای حس یک بوی اشنا و دراخر مقایسه انچه که دادیم تا بگیریم و این نقطه ای هست که باید تصمیم بگیریم برای ماندن یا برگشتن .شاید بعضی بگن چه دلیلی برای تجربه اینهمه سختی هست تا برسیم به نقطه انتخاب!وجواب من این هست که تا موقعی که نبینم و تجربه نکنم و ارزویم را تحقق نبخشم قادر به مقایسه نیستم  و هیچوقت خودم را نمیبخشم و حتی اگه به بالاترین پله های موفقیت برسم ،این موفقیت را کامل نمیدونم چون از تحقق بخشیدن به ارزو وخواسته قلبیم صرفنظر کرده ام.از طرفی اگر روزی بعد از تجربه زندگی متفاوت و تلاش برای ساخت زندگی بهتر ،ببینیم  این نوع زندگی با معیارهای ما متفاوت هست مطمئنا در جهت تغییرش برمیاییم که حتی میتونه بمعنی برگشت به ایران باشه .توی این مسیر هزینه زیادی پرداخت میشه که بخش مالیش بزرگترینشه اما بنظر من ارزش تجربه ای متفاوت در جهت براورده کردن ارزو و خواسته قلبی را داشته و داره.

میمونه بخش دوری از خانواده و سختیهای شرایط جدید،راستش من شخصا همیشه با سختی درحال دست و پنجه نرم کردن بوده ام.شاید اگه پستهای اول وبلاگ را خونده باشید با بخشی از این سختیها اشنا شده باشید.بهرحال اینطور بگم دوره کودکی سختی را داشتم .هرچند شاید اونموقع درکی از سختی نداشتم چون از اول سخت بوده و حالا میفهمم .بعد هم قبولی در یک شهر دیگه و زندگی دانشجویی تو خوابگاه ومسائلی که خودم باعث شدم این دوره جزتلخترین دوره های زندگیم بشه.بعد طرحم شروع شد و صد البته سختیهای خاص اون روزها وبلافاصله تاسیس دا*روخانه تو منطقه محروم و تجربه زندگی در منطقه محروم و دارو*خانه داری .دراخر همزمانی مرگ برادرم و دوباره برگشتن به تهران و ازدواج وسعی و تلاش برای رفتن و رفتن.درواقع عملا از 18 سالگی همیشه مستقل بودم و دور از خانواده زندگی کردم ،ازاول با سختی بزرگ شدم.ازطرفی چون همیشه دور بودم مشکل وابستگی به خانواده را ندارم.خصوصا که میدونم خانوادم کاملا ددری هستند و منتظرند تا هرچه سریعتر یک سفر به کانادابرای دیدن برادرم ونوه دلبندشون داشته باشن.فقط سن بالای مادر بزرگم و دوری دوسه ساله و اتفاقات پیش بینی نشده ناراحتم میکنه اما چه باید کرد................شاید تنها سختی کار خود حرف زدن با زبان دیگه ای باشه وگرنه تطبیق با روشهای جدید زندگی هرچند سخته اما چیزی نیست که نگرانم کنه. درواقع معتقدم درسته در هرتغییری داشته هایی را از دست میدهیم اما این خود  اصل تغییر هست ودرعوض شرایطی را هم بدست می اوریم و این تغییر در جهت هدف ارزشمند و ناگزیر هست.وخواسته یا ناخواسته ،اگاهانه یا نااگاهانه تغییرات همیشه در زندگی هرفردی رخ میده ،مثلا دانشجوشدن در ایران یعنی ازدست دادن شرایط قبلی یعنی از دست رفتن محیط امن خانه و خداحافظی بادبیرستان و تجربه شرایط جدید وتحمل سختیها مثل درس خوندن برای کنکور و حضور  درمحیط جدید دانشگاه وبعضا زندگی در خوابگاه و شهر جدید وهمه برای بدست اوردن یک مهارت و تخصص جدید برای ساخت زندگی بهتر.......... ودرسته قراره شرایط سختی را تجربه کنیم اما این تجربه برای بدست اوردن کیفیت بهترزندگی وتحقق بخشیدن خواسته قلبیمونه وبرامون ارزشمنده و مسلما تعریف کیفیت زندگی و ارزو برای هر فردی متفاوته.

واما نگرانی اصلی من برای همسرمه.راستین طرز فکری مشابه من داره و مهاجرت خواسته قلبی هردوی ماست.اما پدرومادر همسرم خیلی مسن تر از پدرومادرمن هستند.ازطرفی راستین تمام سالهای دانشگاه و حتی سربازیش را تهران ودرکنار اونها بوده ورابطه خوب و قوی با خانوادش داره.هفته ای یکی دوبار بهشون سر میزنه و از هم صحبتی باهاشون لذت میبره.خوشبختانه هردوسلامتند اما سن بالای پدرنگرانمون میکنه.من همیشه دور از خانوادم زندگی کردم. اما برای راستین ناراحتم.از اینکه دیدارهاش به سالی یکبار محدود میشه وممکنه دوسه سال اول قادر به دیدنشون نباشه واقعا ناراحتم و این مهمترین وارزشمندترین داشته ای هست که از دست میدیم .


نوشته شده در : پنجشنبه 19 تیر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

فرمول ساز
پنجشنبه 19 تیر 1393 21:50
ممنون از حسن توجهت خانم دکتر و خوشحالم که با علاقه راهتو دنبال می کنی و برات آرزوی موفقیت می کنم.
پاسخ اسمان پندار : ممنونم فرمولی عزیزم.یواش یواش فصل برداشت داره نزدیك میشه وامیدوارم دست اخرمحصول خوبی نصیبمون بشه.من هم برای تو ارزوی موفقیت وپیروزی درهمه زمینه های زندگی دارم.
فرمول ساز
پنجشنبه 19 تیر 1393 21:49
حتما همه راه های موازی و انتخاب های دیگرو بررسی کردید و این بهترینشه که انتخابش کردید دیگه.
پاسخ اسمان پندار : راستش تا حدی كه امكانش بود تحقیق كردیم وسعی كردیم با دید باز انتخاب كنیم،اما یك قضیه هم هست فرمولی جان،گاهی نمیشه دوموقعیت راكامل مقایسه كرد وسنجید،هركدام مزایا ومعایب خودشون را دارند ونمیتونی بگی این بهتره یا اون،فقط بایدانتخاب كنی وجلو بری،نمیدونم چطور بگم:)
فرمولساز
پنجشنبه 19 تیر 1393 16:56
حالا که از انتخاب گفتی شاید بد نباشه مطلب آخرمنو بخونی. در کل مساله همین انتخابه و واقعا کسی نمیتونه بهت بگه زندگی اونجا چطور خواهد بود هر آدمی اونقدر متفاوته که دید و توانایی های خودشو داره و از پس هرچیزی ممکنه بربیاد البته اگه آگاهانه انتخاب کنه.
پاسخ اسمان پندار : ممنونم فرمولی عزیزم،پستت را خوندم واقعا مفید بود حتی دادم راستین هم خوند،میدونی فرمولی جون من فاندندارم وبحث مالی دانشگاه وزندگی تونیویورك برای ما خیلی ترسناكه.اینكه بایددرعرض یك ترم درسم را پی اچ دی كنم فاندبگیرم یا حتی ایالت عوض كنیم این انتخاب وشروعش را سخت كرده اما این جز دردهای انتخابمونه وبایدجلوبریم:)
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic