امروز:

بلاتکلیف

» نوع مطلب : روزانه هایم ،چرت و پرت نویسی ،

نمیدونم راجع به چی بنویسم.یک نوشتن بی هدف.میدونم نوشته هام هم طرفدار زیادی نداره.امار پایین خواننده.اما خوب کاریش نمیشه کرد.چون نوشته بازتاب افکاره و افکار من هم اینطوریه.باید بگم با اینحال خوشحالم چون اگرچه تعداد کمی خواننده کامنت گذار دارم اما در عوض بهترینن و باعث ارامش و دلگرمی من میشن. ممنونم دوستان.

تاامروز حدودا بیست و هفت روزاز تاریخ مصاحبم گذشته،زمان ثبت نام دانشگاه داره میگذره و باید یواش یواش به فکر عقب انداختن ترم یا به اصطلاح دیفر بیافتم.حتی یواش یواش افکار موذی ریجکت شدن تو مغزم رخنه میکنه بحدی که امروز باز داشتم لیست رشته های فدرال کانادا را بالا پایین میکردم که البته خبری از رشته من نبود.البته یادمه چندماه پیش یکی از ایالتهاش رشته من را میخواست که دیگه برای اون اقدام نکردم.نمیدونم.........بهرحال طولانی شدن پروسه کلیرنس و مورد سوال قرار گرفتن سابقه کارم برای کشور اروپایی باعث شده یواش یواش به این جور مسایل فکر کنم.هرچند ریجکت و یا نقص مدرک باعث نمیشه پرونده کامل منحل بشه و بازامکان ادامه دادن هست.اما بینهایت خسته کننده و ناامید کننده میشه بهرحال امیدوارم اینطور نشه.باز جای شکرش که ویزای راستین اومده.هرچندبخش  منفی بین وجودم میگه خوب که چی؟!تا ویزای خودت نیاد که ویزای اونرا هم بخاطر f2بودن نمیدن.نمیدونم.......

همین بلاتکلیف بودن باعث شده نتونم کارهای رفتن را هم انجام بدهم که البته انجام دادنش وقتی شرایطت نامعلومه جدا نامعقوله. از طرفی اگه تو ده رور اینده ویزا بیاد تصمیم داریم بریم که جمع و جور کردن کارها توی یکماه واقعا سخت و نفس گیره.........خیلی اوقات کلیرنس طولانی میشه حتی چندین ماه ،اما اکثرا درمورد کسانی که تقاضای ویزای توریستی کردن اتفاق میافته و نه دانشجویی.این طولانی شدن و بلاتکلیف بودن بدجور داره انرژی مثبت من را میخوره.......

راستی دوروز تعطیلیتون را چیکار کردید؟نتیجه علاقه من به فیلمهای تخیلی دوروز خانه نشینی و تماشای چندین قسمت سریال گریم بصورت روزانه بود.الان هم وسطهای فصل سه هستم ......دیگه هیچی ندارم بگم.


نوشته شده در : یکشنبه 29 تیر 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

بهارک
سه شنبه 31 تیر 1393 01:23
آره بابا محیط خلوت خیلی بهتره. اون روزا که کامنتدونیم داشت میترکید استرسم خیلی بالا بود. نمیدونی چه کامنتهای مسخره ای داشتم. چه حرفهایی که حتی باعث شده بود زندگی خونوادگیمم پر استرس بشه. حالا راحتم. سه نفر الی چهار نفر بیشتر نیستن که اپنام دوستامن، عقده و ناراحتی و بیماری هم ندارن که بخوان آدمو اذیت کنن... ولللللله....
پاسخ اسمان پندار : موافقم،بااینكه یكجورهایی با دیدن عدد بالای خواننده ذوق میكنم اما وقتی وبلاگهای پرخواننده بخاطریكی دوتا خواننده مزاحم مجبور به خصوصی نویسی میشن،میترسم پرخواننده شم وازاین مشكلات پیدا كنم.درست مثل تجربه شما
دوشنبه 30 تیر 1393 19:42
در ضمن دیگه با ورود سیستمهای باحالتر و پیشرفته تری مثل وایبر و فیس بوک و اینا که امکان گروه تشکیل دادن و اینا رو هم داره دیگه دوره وبلاگ تموم شده. بنابراین دیگه وبلاگ ها عملا شده محل درد دل کردن. تازه کسایی که خواننده وبلاگ ها هستند اونایی هستند که با جستجو توی گوگل میان تو صفحه آدم. بنابراین دیگه نباید از کسی اتتظار کامنت گذاری داشته باشه آدم. منم اون وقتا روزی چندین تا خواننده و چندین کامنت داشتم ولی این روزا دیگه هرچی مینویسم دیگه از کامنت خبری نیست. چون ملت دیگه وقت خودشونم ندارن چه برسه به درد دل ما...
پاسخ اسمان پندار : راست میگی اما ازطرفی این تغییرشكل ارتباطات بنظرمن خیلی جالبه وخوشحالم كه من هم تواین دوره زمانی هستم،ده سال پیش كه تازه موبایل تو ایران باب شده بود كی فكرش را میكردیك موبایل اینهمه امكانات پیدا كنه وارتباطات این شكلی بشه،دیگه ته تهش فكر میكردیم میشه همزمان كه حرف میزنیم قیافه طرف مقابل را ببینیم واین ایده برای من خیلی جذاب بود اما خیلی زودترازاینكه فكرش را بكنم این ایده واقعی شد،بهرحال همه چی خیلی جالب وبسرعت داره عوض میشه.اوایل كه وبلاگ زده بودم میرفتم وبلاگهای پربیننده ودقت میكردم چه چیزی باعث جذب خواننده میشه،اما حالا مطمئنم كه بخش عمدش به طرز نوشتنم برمیگرده كه جلب مخاطب نمیكنه،اما بهارك جون این خلوت بودن یك حسن هم داره اینكه راحتی وامنیتت بیشتره وراحتتر میتونیم ازته دلمون بنویسیم
بهارک
دوشنبه 30 تیر 1393 19:33
آسمان جونم حالا با خیال راحت مینویسم و نیازی هم لپتاپ ندارم. من خودم هم همیشه دربلاتکلیفی به سر میبرم و میفهمم چی میگی... وحشتناکه. آدم از استرس داغون میشه و هرچی اون چیزی که منتظرشی بزرگتر باشه استرسشم بیشتر میشه. ولی امید به خدا داشته باشی و چه میدونم یه سرگرمی ای هم برای خودت درست کنی و بهش کمتر فکر کنی حلللله. یعنی به چیزای منفیش کمتر فکر کنی. البته تو گفتن راحته و اگه پای عمل پیش بیاد واقعا سخته... ایشالله موفق باشی عزیزم.
پاسخ اسمان پندار : راستش بهارك دیگه ازمرحله استرس گذشته به مرحله بی حسی دارم میرسمانقدرداره دیرمیشه كه بیشتربه دیفر وعقب انداختن ترم فكرمیكنم تا به رفتن،هرچندبقول همسرم ازاونجا كه ما همیشه كارهامون دقیقه نود درست میشه یاروز دیفریا یك روز قبلش ویزا میاد.چه بسا ازشانس مادرست لحظه ای كه ما دیفركردیم ویزا برسه اما جدا ازشوخی روزی ده بارمیلم را چك میكنم با اینكه وقتی میل میاد خودش الارم میده اما ناخوداگاه بازمیرم سر میل.......یواش یواش هم همه دوروبریهامون دارن میفهمن ومیترسم بكل ریجكت بشم واونوقت غیر خودم ،جواب ملت را چی بدم مرسی بهارك جون بابت پیامهای دلگرم كنندت
بهارک
دوشنبه 30 تیر 1393 19:16
آره ثبت شد. باید برای وارد کردن کد امنیتی صفحه کلید رو زبانش رو انگلیسی کنیم. هر چی هست زیر سر این انگلیسه... پس ایرانیا چی...
پاسخ اسمان پندار : كاركار انگلیسها است (بقول دایی جان ناپلئون.البته هنوزنشده یكباركامل این دایی جون را ببینم)من هم یكدوره نمیتونستم برای بعضی وبلاگها كامنت بگذارم بعدا فهمیدم بجای عدد 7 ,1 راواردمیكردم(بهنازبه درجه ١٠٠)
بهارک
دوشنبه 30 تیر 1393 19:15
الهی بمیرم بلاتکلیفی بدترین دوره ذهنی زندگی آدمه.... با تبلتم ببینم این کامنت ثبت میشه...
پاسخ اسمان پندار : عزیزم بهارك جان خدانكنه،اما جدی بدحسیه این پادرهوا بودن،درضمن حالا كه دیگه میتونی ازتبلت هم كامنت بگذاری انتظارمن هم بالا میره هی كامنت میخوام
شلاله
دوشنبه 30 تیر 1393 11:21
بازم یه آمین خیلی بزرگ برای آرزوی شما که به نظرم آرزو نیس برای آدمی با موقعیت و افکار شما ...یه هدفی هس که به دلایلی تا حالا محقق نشده ( آرزو به نظرم چیزی هس که تحققش خیلی امکان ناپذیر باشه و نیاز به معجزه باشه )
راستی کاش اون جاهای خالی رو مینوشتین و پاکش نمیکردین..
پاسخ اسمان پندار : شلاله جونم خیلی خوش اومدی،بازهم ممنونم وازاینكه به یادمن بودی وبرام دعا وارزو كردی ویك دوست نزدیك خوب دیگه دارم خیلی خیلی خوشحالم ،تعریفت ازارزو وهدف خیلی جالب بودباهات موافقم ما گاهی ارزوهایی داریم كه اصلا واقعی نیست ونمیتونه باشه .............راستش شلاله جونم خیلی اوقات خودم هم دوست دارم راجع به افكاروعقایدم بنویسم اما جامعه ما اجازه همچین كاری را نمیده ومن هم شهروند خوبیم:)
دوشنبه 30 تیر 1393 09:12
سلام خانم دکتر
زندگی که شما دارین و تحصیلاتی که دارین شاید الان خیلی ها حسرتش رو میخورن ولی متاسفانه شما خودتون اون رو نمیبینید من خوندم که شما سالهاست دارین برای رفتن اقدام میکنید و نمیشه شاید واقعا حکمتی توش هس و شاید شما دارین هی مسیررو اشتباهی میرین و اشتباهات رو تکرار میکنید ..در هر حال لذت بردن از همین مسیر خودش هنره که کسی نداره ...
من دیشب برای شما هم از خدا خواستم کارتون درست بشه و بتونید برین البته اگه لایق دعا کردن برای بندگان خدا باشم ! و صدامو بشنوه ....
ایشالا ویزای شما به زودی بیاد و دلتون شاد بشه
پاسخ اسمان پندار : سلام دوست خوب مومنم.ممنونم از لطفت.راستش اینطور نیست که کاملا احساس ادمهای شکست خورده را داشته باشم.تا حد زیادی از زندگیم راضیم اما اینطور هم نیست که صد درصد از خودم راضی باشم وبرای همین نمیتونم نظاره گر زندگی باشم.البته بااینکه شاید راهش را اشتباه میرم تا حدی موافقم.یعنی اینکه میدونم بحث رضایت و بالا بردن سطح کیفیت فقط با زندگی اونطرف اب ایجادنمیشه.شاید اون زندگی یکسری ابزارها بهم بده که خیلی راحت تر اون کیفیت را ایجادکنم اما ماهیگیری بهم یاد نمیده و من درست زندگی کردن را باید از همین جا و همین امروز یاد بگیرم که متاسفانه بلد نیستم.خیلی چیزها را میدونم اما تو عمل نمیتونم و جدا بلد نیستم......دیگه شایدمتوجه شده باشی من به حکمت به شکل شما عقیده ندارم.البته نه اینکه بگم انسان هرچی اراده کنه میتونه بدست بیاره.نه.مثلا مرگ.از اختیار ادم خارج هست.حالا میشه بهش اسمهای مختلف داد ..................................................(جای خالی جملاتی که پاکش کردم)بهرحال برای من خیلی ارزش داره که دوستی از من یاد کنه و برام ارزوهای خوب کنه.ممنونم امیدوارم دعای شما و ارزوی من براورده بشه:)
ودوست عزیزمهربانم امیدوارم شما هم به تمام ارزوهای قلبیتون برسید وهمیشه سلامت و شاد زندگی کنید.راستی باز هم اسم را فراموش کردید اما حدس میزنم
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic