امروز:

نیمه تاریک

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال اول) ،

ششمین صبح تو این كشوروتقریبا
عادی شدن ساختمونها وخیابونها،حالا این سوال برام پیش اومده كدوم بهتره؟وقتی كه دیدن زشتیهای این كشور هم دیگه برام عجیب نباشه وبدم بیادچی؟ایا اونموقع هم ازامدنمون راضی میمونیم؟فكرمیكنم كل این مساله برمیگرده به پول،اینكه دسترنج عمرت را بابت اجاره های سنگین این شهر میدی ازاردهنده هست،شاید برمیگرده به اپارتمانهای قدیمی ودلگیر كه بوی كهنگی ورطوبت میده یا وسایل اشپزخونه عهدبوقشون كه وسایل مادربزرگهامون پیش اونها بروز ومدرن بنظر میرسند،حداقل ماشین لباسشویی را توهرخونه ایرانی میشه پیداكرد نمیدونم نمیدونم


 

صبركنید بشمارم،اها امروز ششمین روزی هست كه اینجام وطوری عادت كردم كه انگارروزهاست اینجام،البته بغیر ازكلاسها،امروز دومین كلاسم بود فارماسوایتیكال كلكیولس ،اسمش عجیب غریبه نه! درسش برای من فاجعه،فقط وفقط محاسبات ریاضی،مثل دیاگرام وتعدادمول اتاق كه من همه چیز را كامل فراموش كردم، ای دادبرمن! دیشب هم كلاس داشتم بیو استتیستیكس، بدنیود،فكرمیكنم بدونم چطورازپسش بربیام،فرداهم یك كلاس دارم كه بعدابهتون میگم چطوریه،خوب من الان سریك خیابون با یك بنگاهی قراردارم برای دیدنخونه.محله بی ریج،محله بدی نیست،قبلا یك خونه توهمین محله ازیك اپارتمان  قدیمی دیدم كه باوجوداینكه ظاهرش بدنبود(البته اصلا وابدا به پای خونه های ایران نمیرسه اما بشدت بوی ناورطوبت
میداد)وترجیح دادم بیشتربگردم.


 






دهمین
روز وسومین اتاق این خوابگاه،بدون تلویزیون واینترنت.بازاتاق اولی هردوتای اینها راداشت،خونه ای كه پسندیدم نشد،اینجا خیلی سخت به دانشجو خونه میدهند،پول من هم همون لحظه اماده نبود وبعدازصحبت با دانشگاه وعقب انداختن قسط اول شهریه،امروز حاضرشد كه بنظربیفایده است،چون ظاهرامالك ازاول هم قصد اجاره دادن خونه را به من دانشجونداشت،مالك كه بگفته بنگاهداریونانی هست وفقط ماهی ٥٠٠٠٠ دلاردرامدازاجاره املاكش داره وادم فوق العاده تیزوزرنگی بنظرم رسید،اما بهرحال این اقای تیز نتونست تشخیص بده كه مظلومترومطیعترازمن مستاجرنمیتونه پیداكنه.بیخیال.غصه نخوراسمان.این روزهای سخت تموم میشه.نوبت توهم
میرسه




روزیازدهم،گرفتن خونه مهمترین دغدغه ذهنم قبل ازاومدن بود وهنوزهم به قوت خودش مونده.بنگاههای ملكی و خونه های اجاره ای كمتر.خونه ها دلگیرن وبو میدن.واقعا احساس درموندگی میكنم.یعنی میشه خونه خوبی بگیرم؟! الان بعدازبازدیدیك اپارتمان واقعا بدبعد  ازدوساعت پیاده روی دارم میرم خوابگاه،جدی جدی به بقیه دانشجوهای شهرهای دیگه كه فانددارن وبدون گذروندن این مراحل دارن درس میخونن حسودیم میشه:(






توخوابگاه ،غروب روزیازدهم والان همه تو ایران خوابن.حس وحالم خیلی بده وبشدت افسردم.چند وقتی هم هست برادرم هرروز زنگ میزنه وازكانادا تعریف میكنه ومیگه دانشگاههاش اینجوریه و اونجوریه وماهی ٨٠٠دلار كمك هزینه میدن وبیا اینجا درس بخون واشتباه میكنی اینهمه داری برا اونجا هزینه میكنی.خودم تو برزخ دست وپامیزنم وصحبتهای اون هم حالم رابدترمیكنه.دیگه حالم ازهرچی مهاجرت وتغییره داره بهم میخوره، نه دلم اینجا را میخوادنه ایران ونه كانادا:( خیلی خستم،خیلی خسته.اززندگی.دیگه كم اوردم ونمیخوام قوی باشم.چرا اخه باید برم كانادا؟بهترنیست بجای تغییر دوباره ،برای همینجا موندن تلاش كنم؟به اصراربرادرم به دوستشون كه دخترزرنگی هست وپاس كانادایی داره زنگ زدم.میگه اگه دانشجویی بیایی اینجا ٥-٦ماه مونده كه درست تموم بشه میتونی راحت برای موندن اقدام كنی اما امریكاموندن if داره.........میدونیدبه نقطه ای رسیدم كه دوست ندارم دوباره برم جایی وازاول شروع كنم.برای همینجا سعیم رامیكنم.شدشد.نشدهم نمیدونم واقعا چه بلایی سرمن میاد.اصلا طاقتش را ندارم










نوشته شده در : جمعه 28 شهریور 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic