یکماه گذشته.فکر میکردم تو این مدت خیلی بیشتر پست مینویسم.اما نشد.به چند دلیل.اول اینکه اینترنت خوابگاهی که توش هستم بدتر از ایران فیلتر داره و حتی گاهی به ایمیلهام هم دسترسی نداشتم.وتازه امروز بعد از نصب فیلترشکن تونستم وارد وبم بشم.دوم خیلی خیلی وقت کم میارم وبعد از مدتها امشب به خودم زمان دادم تا اینجا سر بزنم وسومین دلیلم شماها هستیددلم نمیخوادفقط وفقط اه وناله بشنوید وحقیقتا دلم میخواست از خوبیها وقشنگیهای اینجا هم بنویسم .اما نوشتن از زیباییها حس وحال میخواد که هرچی صبرکردم این مشکلات حل بشه وبالب خندون بیام اینجا نشد که نشد.الان هم که دارم مینویسم در بدترین وضعیت روحی هستم وجاتون خالی نباشه تا شده از صبح گریه کردم.حتی یک دور تو دانشگاه!!!!خوب قبل از شروع روضه خونی خدمت دوستهای گلم بگم این مسایل فقط وفقط در مورد من صدق میکنه و نه تاحالا خودم شنیدم کسی در گیر این چیزها شده باشه نه قراره برای بقیه اتفاق بیافته.نمیدونم شاید باید بگذاریمش به حساب همون شانس گندیده من که همه جا دنبالمه. نمیدونم حتی اسمش را چی بگذارم.خلاصه بهم ثابت شده تو هر موردی تا پدری ازخودم و هفت جد واباء ام درنیاد دنیا روی خوش بهم نشون نمیده واونقدر دیر ودیرتر از دیر یک قضیه درست میشه که شیرینی که هیچی فقط وفقط یک قلب میمونه که از بس سختی کشیده دیگه ورم کرده بمیره که دیگه انقدر سختی نکشه.(چرت وپرت زیاد دارم میگم!نه !ببخشید دوستان از شدت ناراحتی وعصبانیت و خستگی اشکم بند نمیاد و زورم فقط به این کیبورد وصفحه سفید میرسه)
نمیدونم از کجا شروع کنم.توضیحش مفصله.اول بگذارید کمی راجع به اینجا بگم .خوب اینجا برای زندگی خیلی خوبه.خیلی خیلی بهتر از ایران.حالا چرا؟برای اینکه مردمش واقعا زندگی میکنن.میدونید ما تو ایران خونه هامون و سطح رفاه زندگیمون خیلی بالاتر از اینجاست.اما دلهامون شاد نیست.بیشتر ادمها توایران از وضع زندگیشون ناراضین.ناراحتن اما حتی نمیدونن چرا!دنبال گمشده میگردن.اروم وقرار ندارن .عصبی وبداخلاق هستن.ازهم طلبکارن.بهم رحم نمیکنن.عقده ها وناراحتیهاشون را از دیگران میدونن و همه وهمه بخاطر همونی هست که هممون میدونیم.حالا اینجا سطح رفاه قشر متوسط خیلی پایینتر از ایرانه.اما مردم شادن.همش در حال خنده هستن.تو رفتارشون حرف زدنشون اثری از عصبانیت واسترس نمیبینی.قبلا اگه صدای جیغ وصدای بلندی میشندم میگفتم یکی با یکی دعوا کرد.اینجا اگه کسی بلند حرف بزنه یا جیغ بکشه در حال شوخی وخنده با دوستهاشه.......راستین هم مثل من شب اول بدجور تو ذوقش خورد.پستش را بعدا بعنوان خاطره برای خودم مینویسم.اما الان بعد از یکهفته اون هم نظر من را دارد.اینجا مردم واقعا زندگی میکنن واگه تو هم جزیی از این جامعه باشی مسلما میتونی از زندگیت لذت ببری.اما قضیه فقط وارد شدنه.وبدترین نقطه برای این وارد شدن همین نیویورکه و تقریبابدترین شرایط بدون فاند بودنه.اینطوری بگم بعد از یکماه هیچ خبری از اپارتمان نیست و حتی امیدی به گرفتن اپارتمان هم ندارم.کردیت .سطح درامد و از این جور مدارک میخوان که ما نداریم.میگیم خیلی خوب کو ساینر معرفی میکنیم ویک فامیل داریم لوس انجلس.میگه باشه.پول بدید اپلیکیشن براتون باز کنیم . بعد از چند روزپرکردن مدارک توسط فامیل وکاغذبازی .میگه کوساینرتون خارج از ایالته و نمیشه.میگیم پس چرا از اول نگفتی میگه نمیدونستم و پول اپلیکیشن را میخوره.$100.میگیم اقا بیا و پول چندماه اجاره را پیش بگیر.میگه نه اصلا مالک دانشجوقبول نمیکنه.میگیم اقا چرا از اول نگفتی میگه نمیدونستم.این یک نمونه از قراردادهایی بود که این مدت داشتیم و نشد.خلاصه هرکدوم به صورتی وبشکلی اما اخر اخرش قضیه اینه که بدون کردیت کار ودرامد نمیتونیم اپارتمان بگیریم.این خوابگاه هم که الان هستیم.ymca .میگه هرکسی فقط 28 روز میتونه اینجا باشه و باید 2 روز خارج بشه و بعد میتونه دوباره 28 روز دیگه بگیره.حالا من 28 روز بودم.دوروز هم به اسم راستین اتاق گرفتیم.میگه راستین میتونه بمونه اما تو نمیتونی بمونی. قوانین مسخره مسخره مسخرشون.حالا موندیم چیکار کنیم؟کجا بریم.قراره فرداصبح بهمون خبربده که میتونیم چندروز بیشتر بمونیم یا قراره بریم کنار خیابون بغل این homeless ها سر کنیم.تاحالا دلم برای این بیچاره ها میسوخت.الان باید بهشون بگم اقا بیزحمت یکم اونطرفتر بشین ما هم جا بشیم.میبینید اوضاع منرا!!!! بهم حق میدید که اینجا افتابی نشدم.بعد از یکماه خونه ندارم.پدرم داره بخاطر زندگی تو خوابگاه درمیاد.کلی ساک ولباس وکیوم شده توساکها و کمبود لباس چون اگه در یکی از این وکیومها را باز کنی دیگه بستنش غیر ممکنه.زندگی کلا روهوا.فرض کنید رفتید پیک نیک وقراره مدتها با حداقل امکانات زندگی کنید.انصافا بعد از دوهفته دلتون خونه اتون را نمیخواد؟حق کار تا یکسال خارج از دانشگاه ندارم.دوهفته پیش میگفتن میشه حالا میگن نمیشه.کار تو دانشگاه پیدا نمیشه.
کلی هم درس خوندنی عقب افتاده دارم که انقدر گرفتارپیداکردن جا ومکانم وقت نکردم بخونم.هفته پیش یک امتحان میان ترم داشتیم تقریبا صفر شدم.خوب البته بدون امادگی امتحان گرفت ودرسش هم کاملا حفظی.خوبیش اینه میگه شش تا امتحان میگیرم بدترینش نمرش حساب نمیشه.امیدوارم دیگه واقعا وقت کنم درس بخونم......یک امتحان هم این هفته داشتم این یکی را فکرکنم خوب بشم.حالا بعدا خبرش را میدم.خوب بچه ها من بی اعصاب خسته وله الان ساعت 11:30 شب میخوام برم یکساعتی ریاضی بخونم وبعد بخوابم.صبحتون بخیر باشه دوستهای مهربونم
نوشته شده در : پنجشنبه 10 مهر 1393 توسط : اسمان پندار. .