زنگ خطر
زنگ خطر وضعیت مالیمون به صدا دراومده. از دیشب که متوجه شدیم باوجود اینکه جدیدا از ایران برامون پول فرستادن باز هم تا اخر ماه دیگه نیاز به پول داریم فهمیدیم اوضاعمون خیلی خرابه. موضوع از این قراره که مخارج مادر مدت 4 ماه یعنی تقریبا از اول شهریور تا اخر اذر که اخر دسامبر اینجا میشه 32 هزاردلار شده. یعنی هزینه زندگی و یک ترم تحصیلی چیزی حدود 100 میلیون پامون اب خورده و خوب بااین حساب حتی اگه تموم داروندارمون در ایران را هم پول نقد کنیم باز هم نمیتونم این دوره مستر را تموم کنم تا برسه به مرحله کار یا اقدام برای پی اچ دی. یعنی دیشب هبچ کدوم نمیتونستیم بخوابی. از صبح هم از شدت ترس و وحشت دست و دلم به هیچ کاری نمیرود. تو این قضیه چند تا مورد دخیل بود. یکی براورد مالی دانشگاه و خودمون قبل اومدن. دانشگاه براورد کرده بود که هزینه زندگی و دانشگاه یکسال تحصیلی یا بعبارتی نه ماه حدود 51000 هست که از قرار ترمی 25000 دلار در میاد. خود ما هم چیزی در همین حدود وکمتر تخمین زده بودیم اما در عمل این مبلغ رسیده به 32000 دلار. چرا؟ چون تقریبا ماهی 3000 دلار هزینه دانشگاه+1400 هزینه اجاره وماهی 600 دلار هزینه زندگی داریم. که یااحتساب پول بنگاه و بیعانه خونه و خوابگاه ymca و بیمه دانشگاه این مبلغ گنده از توش بیرون اومد. ای داد بر ما. واقعا نمیدونیم چیکار کنیم. از دیشب تاحالا هی فکر میکنیم ببینیم چیکار باید کرد اما به جایی نرسیدیم. ماهنوز موفق به پیدا کردن کار نشدیم. هیچ کدوم. روی اسیستنشیب هم نمیشه حساب باز کرد. چون تاحالا که موفق نبودم. فکر میکردم میتونم بعد از یکی دوترم شرایط پی اچ دی را جور کنم. اونهم به این اسونیها نیست. در واقع دوباره ایلتس میخواد حرفی با ایلتس دادن دوباره ندارم. اما در واقع پروسش یعنی گرفتن پذیرش دوباره. بااین حساب باید از بین این راهها یکی را انتخاب کنیم.
1- همین الان قبل از پرداخت قسط سوم دانشگاه بزنیم به چاک و امریکا را برای همیشه ترک کنیم.
2-ترم را تموم کنم و ترم بعد را مرخصی تحصیلی بگیرم و برگردیم ایران وتو ایران دوباره ایلتس بدم و پذیرش برای پی اچ دی بگیرم.
3-این ترم را تموم کنم .ترم بعد هم پولش را جور کنیم و ببینیم تا اخر سال تحصیلی میتونم اسیستنشیپ بگیرم یا راستین کار پیدا کنه.
4- شده حتی با وام و قرض و قوله و خلاصه در بدری مستر را تموم کنم.
5- برگردم ایران و پذیرش از دانشگاههای کانادا بگیرم.چون حداقل اونجا این تضمین هست که بعد از تحصیل پی ار یا شهروندی موقت بهت بدن.
راستش هیچی بذهنمون نمیرسه. واقعا نمیدونیم چیکار کنیم. دلمون نمیخواد برگردیم. اینهمه تلاش واخرش قرار باشه دست از پا درازتر برگردیم. نمیدونم چی بگم. خسته ام . خسته شدم از بس برای این زندگی دست و پا زدم. دیگه کم اوردم.
بعد سرچ کن و اساتید رشته ت رو پیدا کن باهاشون مکاتبه کن اصلا هم نا امید نشو شاید بتونی استادی پیدا کنی که بهت فاند بده و ترنسفر کنی یا حتی ازشون بخواه که بهت کار بدن. میتونی از راه دور کار تحقیقاتی کنی و بابتش حقوق بگیری.
روی امتحانات حسابی تمرکز کن مطمئنن اگه نمره های تاپ بیاری خیلی راحتت تر میتونی استادت رو برای فاند قانع کنی. معمولا دانشجوهایی که درسشون خوبه بعد از ترم های اول میتونن روی وام یا فاند حساب کنن.
اینقدر خودت رو محکوم نکن
دست و پا نزن تو افکار منفی
آروم بگیر و با خودت مهربون باش
تازه شم اصلا لازم نیس جواب بدی یا حتی تایید کنی فقط چون نگرانت هستم اینا رو نوشتم
خدا به همراهت باشه
شلاله
لطفا هر تصمیمی که می گیری قبل از هر چیز سلامت فکری خودت و همسرت را در صدرش بگذار. کاش حوصله داشتی که قد دو ساعت باهات حرف بزنم...
خونسردی و آرامشت را حفظ کن و اگر برات موثره توکل به خدا کن که هر چی پیش بیاد برات خیر باشه.
تمام پوست لب پائینم را از فرط نگرانی کندم! خودخواهانه فکر می کنم تنها کسی باشم که کاملا درکت می کنم!
کامنت علی آقا رو خوندم که اینطوی کاربردی کمکتون کردن خیلی خوشحال شدم دستشون درد نکنه و همین طور فرمولساز عزیز هم خیلی خوب گفتن و منم کاملا موافقم که برگشت آخرین گزینه باشه براتون
منکه کمکی نتونستم بکنم ولی بازم ازت خواهش میکنم خودتون رو نبازین تا جایی که میشه و میتونی تنها مرگ هست که راه چاره ای نداره
همین
شلاله
از قضاوت هیچ کس هم نترس. من هفته اولی که وارد دانشگاه شدم با وجود تامین مالی نسبی تا مرز فروپاشی عصبی رفتم و نیمه مرده برگشتم. هنوز هم اگر شرایط یک ریزه بهم بخوره همه چی را ول می کنم و برمی گردم. مهم خودت هستی و راستین. انشالله تصمیم درست می گیری. راجع به کانادا هم روشن تر و بهتر فکر کن. یادت باشه مهاجرت امری شخصی است و تعریف ها و توصیف های بقیه فقط در مورد خودشون صادقه. ما عمیقا در مسئله مهاجرت مشکل فرهنگی داریم.
می دونم در شرایطی هستی که نظر منفی شنیدن برات سخته. بنابراین بگذار فقط جنبه های مثبت کارت را ببینیم.
موردی که از مرخصی تحصیلی گفته بودی از همه موارد منطقی تر به نظر میاد. من از جزئیات برنامه دانشگاهتون خبر ندارم اما دستیار شدن در دانشگاه های کانادا از اول در برنامه دانشجو ها هست که یک حداقلی را برای دانشجو فراهم میکنه. تعجب می کنم که چرا این مورد در برنامه شما نیست. به خاطر همین واقعا سخته و نمی شه بدون اون ادامه داد. برنامه من هم برای دستیاری ترم بعد معلوم نیست و دقیقا درکت می کنم. اما اگر می خواهی برگردی و برای دکترای کانادا اقدام کنی، باید سه برابر اینکه برای امریکا تحقیق کردی وقت بگذاری. اگر تصمیمت این شد بهم بگو. اما قبل از هر کاری یک حساب بنیادی با خودت بکن. خودت به این نتیجه رسیده ای که زندگی در ایران با همه بدی هاش یک سری مزایا داره. اگر برگردی فقط ضرر مالی کرده ای ولی یک عالم تجربه به دست آورده ای. اگر بمونی باید دقیقا از صفر شروع کنی. نه فقط صفر مالی، بلکه صفر هویتی. همه دردسرهای ما هم صفر هویتی است. ببین اگر با این عدد و این هویت کنار میائی بمون. رک بهت بگم. کسی تو آمریکا از گرسنگی در نمی مونه. مشکل ابراز هویته. هویت از مستاجر بودن شروع می شه و اوجش برای یک مهاجر مستاجر و شاغل بودنه. فکر نکن کانادا هم بهتر از اینه. تو کانادا فقط وقتی صفر صفر شدی به شرط مهاجر بودن و پی آر داشتن بهت حداقل زندگی می دهند که شرایط گرفتنش داستانی داره برای خودش. یک بار یک مستند دیدم از کسانی که صفر اقنصادی بودند و واقعیت کانادائی صفر شدن را لمس کرده بودند. هیج کدوم خوب نیست. می دونی تقصیر هیچ کدوم ما نیست که مجبوریم برای رسیدن به هویت های تازه اینقدر سختی بکشیم. بنابراین نه خودت را سرزنش کن نه راستین را. با شجاعت تصمیمت را بگیر و حتی اگر برگشتی با لبخند و خوشحالی برگرد.