تعطیلات پیش خانوادم بودم ،یك روز عصر بحث مهاجرت و رفتن شد،برادرم فایل نامبر دومش را هم گرفته و منتظر مد*یكال هست.برادری كه پنج سال بعد از اولین فایل نامبر ما تازه به فكر رفتن افتاد.میگفت اگه ویزاش امسال زمستون بیاد سفرش را تا بهار عقب میندازه بعد بلند شد تا یك سر تا اشپزخونه بره اون لحظه برگشتم به صورت همسرم نگاه كردم چشمهاش قرمز شد و اشك تو اونها جوانه زد.
امروز صبح مامور پست نامه ای از كا*نادا به خونه برده همسایه ای شماره تل ما را داده ،مامور به همسرم گفته یك بسته پستی ضخیمه،یعنی مدارك ما را برگشت دادند،یعنی ریجكتمون كردند.یعنی مدرك فنی حرفه ای كه پیشنهاد شركت معروف كن*پارس بود كشك.یعنی یكسال انتظار پر،یعنی یكسال تلاش و خوندن زبان فرانسه و تس*اف دادن هیچ،یعنی هزینه های ملیونی وكیل و امتحان و كلاس و مدرك سوخت،یعنی دوباره همه چیز از نو،یعنی برگشت زدیم سر خط.سر خط .همه چیز از اول.
دلم برای خودمون میسوزه.از صبح چشمهام قرمزه،و گاهی قطره ای خودش را ازاد میكنهو میدوه رو صفحه صورتم.مریضها با تعجب نگاهم میكنند،انچنان بغضی تو گلوم گره خورده كه میترسم حرف بزنم چون صدام میلرزه.منتظر عصرم
نوشته شده در : دوشنبه 27 خرداد 1392 توسط : اسمان پندار. .