جمع کردن بساط سادگی
همیشه فکر میکردم با محبت بودن، بی غل و غش بودن، ساده بودن و صداقت داشتن یک ارزشه. اما جدیدا دارم به این نتیجه میرسم که این خصوصیات رفتاری زیاد هم ارزش نیست وباید عوض بشه. مطمئنا منظورم اینجا نیست بلکه منظورم محیط واقعی و خارج از اینجاست. میدونید دوستان کلا از بچگی با این کلمه سیاست داشتن مشکل داشتم. وقتی مادرم محبت بیشتری را به پسرهاش میکرد و من نمیتونستم با خانوادم از راه درست ارتباط برقرار کنم خاله هام بهم میگفتن ایراد از خودته و باید با سیاست برخورد کنم. سیاست برای من بمعنی نقش بازی کردن بود. برای رسیدن به هدف برنامه ریزی کردن و قدم به قدم با فکر و ذهن اطرافیان بازی کردن بود. چیزی که نمیخواستم بپذیرم حقیقته. و سالها درمقابل تغییر شخصیت مقاومت کردم. گاهی دوره ای بهتر عمل میکردم اما اکثرا همون اسمان صادق و ساده بودم. حالا که دارم خوب فکر میکنم میبینم صداقت باعث محبوبیت نمیشه. ادمهای دورو بر و حتی خانواده نزدیک جور دیگری از رفتار را ارج میگذارن. پس وقتشه عوض بشم. مثلا خودخاله هام یکیشون سراپا محبته و دیگری باسیاست. و جالبه اون با سیاسته محبوبتره(این مثال را برای خودم نوشتم تا مصممتر بشم)میدونم که تغییرات شدیدی نخواهم کرد. اما حداقل باید کمی از ساده بودن مطلق فاصله بگیرم. باید و باید قبل از هر حرفی و هر عملی فکر کنم. حتی حرفهای ساده بوی اهمیتی که با خواهرم رد و بدا میکنم. باید عوض شم. این را اینجا نوشتم تا یادم بمونه که قصد این تغییر را کرده ام. امیدوارم با گذشت زمان فراموش نکنم و ذره ذره این تغییر را تو خودم اجراکنم. مسلما این تغییر را تو این وبلاگ نخواهم داشت. چون اگه قرار باشه یکروزی نتونم حرفهای دلم را اینجا بنویسم ترجیح میدم بکل ننویسم.
دوستهای خوبم مرسی از کامنتهاتون. فرصت نکردم جوابهاش را بدم. تو دوسه روز اینده حتما جوابگو خواهم بود:)
اما در کل، فکر کردن قبل از هر حرفو کاری خیلی کار پسندیده اینه، و شاید زیاد هم به ساده بودن یا با سیایت بودن ربطی نداشته باشه، البته شاید!