یكوقتهایی هست كه ادم بدجور دلش میگیره، ممكنه ظاهراهیچ اتفاق خاصی نیافتاده باشه، اما چیزهای كوچیكی هست كه ازارت میده، امروز از اون روزهاست كه ناراحتم وحتی حرف زدن با راستین ارومم نمیكنه، از اون روزهاكه خسته ام از زندگی كردن و دویدن، گاهی بعضی ادمها مجبورن همیشه بدوند و اگه ندوند بعضی اتفاقات وجریانات متوقف میشه ، اتفاقات مهم وسرنوشت ساززندگی یا شاید کل جریان زندگی، احساس میكنم تمام زندگیم یك دونده بودم .روزهای زیادی بوده که نیاز داشتم قدم بردارم. گاهی بیاستم و مثل بعضی خانمها از جریان اروم زندگی لذت ببرم اما نشده . مجبور بودم بدوم. اجبار زمانه. و الان باز روزهایی هست كه اجتیاج دارم بیاستم ونفسی تازه كنم اما نمیشه، یكجورهایی روی راستین هم نمیشه حساب كرد و برای همین از دست اون هم عصبانیم، مقصر نیست ، انتخاب خودم بوده این نوع زندگی، اما ایا غیر ازدویدن مستمر راه دیگه ای برای پیشرفت نیست؟ راه طولانی وسختی پیش رومه، درس خوندن در امریكا، ویزای دانشجویی را به كار تبدیل كردن، توجامعه غریب امریكا موفق شدن،، كارهای مربوط به شغل و رشته ام در ایران، اینها كارهایی هست كه فقط خودم باید انجام بدهم. راستین چندوقت پیش با تاسف میگفت احساس میكنه اگه یكزمانی مخالف بچه دارشدن بودم بخاطراین بود كه بشدت كار میكردم ، و درست میگفت، بشدت كارمیكردم چون باید اقساط خونه ای كه خریده بودیم را میدادیم و بدون کارکردن من امکان پذیرنبود. حالا بازهم باید بشدت برای موفقیت زحمت بكشم و نمیتونم جز حمایتهای روحی مستقیما به کسی اتكا كنم چون خودم شروع كردم و همه چیزبه من بستگی دارد و الان وقت ایستادن نیست، خسته ام، خسته از زندگی كردن و دویدنهای بی وقفه
نوشته شده در : سه شنبه 9 تیر 1394 توسط : اسمان پندار. .
فکر کنم باید کارآفرینی کنم تو همین فکرم. بزودی میام و خبرای خوب میدم.این روزا خیلی حالم بهتره حس میکنم دارم راهم پیدا می کنم. امیدوارم برای تو هم همین حس های خوب پیش بیاد و موفق باشی عزیزم.
میدونی ب نظر من اینکه ب آینده دور نگاه میکنی حجم مشکلات زیاد ب نظر میاد واست.عزیزم ب نظر من اصلا این شکلی فکر نکن ک آره الان درس وای پس کی کار؟
عزیزم بهتره آدم ب آینده نزدیک نگاه کنه مثلا بگه آره الان وظیفه من موفقیت تو درسامه و گرفتن معدل بالا همین.فقط ب این فکر کن چون پایه و اساس تمام آرزوهاته.وقتی از پس آینده نزدیک براومدی آینده دور روز ب روز بهت نزدیک تر میشه.درست رو حسابی بخون تا اونا واسه کار تو رو بخوان.انشالله موفق هستی و موفق تر میشی دوست عزیزم.
اخه مردم ایران دلشون واسه چی خوش کنن؟ هر کاری کنی حرامه
بعدشم باید از صپ ساعت شش تا شش عصر کارکنن تا از گشنگی نمیرن خوب برا چی خوشال باشن؟
فقط بفکر تفریح و مد هستن. اما من تا این سن که زندگی کردم فقط درس و کتاب و امتحان داشتم. دیشب که امتحانم تموم شداز تهران داشتم برمیگشتم تو کل راه فقط فکر میکردم به اینکه کجام؟ به چی میخوام برسم؟ اصلا آینده ای دارم؟ اصلا خستگی امتحان از تنم در نیومده چون دارم به اتحان زبان امتحان جامع و رساله و استخدام هیات علمی فک میکنم . بقول تو همش دویدم تو مسیرم دویدم شاید به هدفی برسم اما هنوز جایی نرسیدم زندگیم هم معلوم نیس...
اما این میدونم بالاخره هرچیزی آخری داره
تو هم سعی کن بعد از تموم شدن درست، کم کم مسئولیت هاتو کم کنی میدونم حیف این همه تجرب هو درس خوندن که بخوای خودتو بازنشست کنی ولی مطمئن باش میتونی خیلی کمتر از این درگیر بشی و فرصت هایی برای خودت بوجود بیاری که از جریان آروم زندگی لذت ببری.
حتما با راستین در موردش صحبت کن، بذار حس کنه خسته ای و چی میخوای. یه تصمیم قطعی برای برنامه های آیندتون در نظر بگیرید.
و اینو بدون سختیِ دوران ، رسد روزی به پایان ، غم مخور
میدونی قانون دنیا همینه بعضیا نمیجنگن و میبرن و بعضیا هم میجنگن و بازم میبازن ( من خودم رو میگم)
بعد تا میخوای دهنت رو باز کنی چیزی بگی همونا تو رو به ناشکری و تنبلی و بی صبری متهم میکنن برای همین ترجیح میدی لال بمونی
ولی میدونی آسمان هیچ چاره ای نیس باید ادامه بدی و انتظاری هم نداشته باشی از هیچ چیز و هیچ کس
فعلا باید بریم جلوتر تا ببینیم چی پیش میاد به قول مریم به دلی گرفته اما تسلیم و امیدوار
ولی با همه اینا تو نگران نباش هر چیزی باشه شغلی داری که تو یه ده کوره هم بری بازم به تو و دانشت احتیاج دارن
من هم مدام خودم رو با بعضی دوستانم كه هیچ دغدغه ای ندارن مقایسه میكنم. اما آخرش كه میرسه میبینی وظیفه تو تو دنیا انجام دادی. الان خسته ای اما طاقت بیار.
آسمان جان میگند کوههای بزرگ با جابجایی سنگریزه ها جابجا میشوند. اگر قرار بود به هیبت کوه نگاه کنیم هیچ کس هیچ کاری را شروع نمیکرد. نترس عزیزم، برنامه ریزی های کوتاه مدت کن، مطمئنم تو میتونی. بوس بوس بوس