امروز:

دردو دل یک زن

» نوع مطلب : چكه چكه  ،

یكوقتهایی هست كه ادم بدجور دلش میگیره، ممكنه ظاهراهیچ اتفاق خاصی نیافتاده باشه، اما چیزهای كوچیكی هست كه ازارت میده، امروز از اون روزهاست كه ناراحتم وحتی حرف زدن با راستین ارومم نمیكنه، از اون روزهاكه خسته ام از زندگی كردن و دویدن، گاهی بعضی ادمها مجبورن همیشه بدوند و اگه ندوند بعضی اتفاقات وجریانات متوقف میشه ، اتفاقات مهم وسرنوشت ساززندگی یا شاید کل جریان زندگی، احساس میكنم تمام زندگیم یك دونده بودم .روزهای زیادی بوده که نیاز داشتم قدم بردارم. گاهی بیاستم و مثل بعضی خانمها از جریان اروم زندگی لذت ببرم اما نشده . مجبور بودم بدوم. اجبار زمانه. و الان  باز روزهایی هست كه اجتیاج دارم بیاستم ونفسی تازه كنم اما نمیشه، یكجورهایی روی راستین هم نمیشه حساب كرد و برای همین از دست اون هم عصبانیم، مقصر نیست ، انتخاب خودم بوده این نوع زندگی، اما ایا غیر ازدویدن مستمر راه دیگه ای برای پیشرفت نیست؟ راه طولانی وسختی پیش رومه، درس خوندن در امریكا، ویزای دانشجویی را به كار تبدیل كردن، توجامعه غریب امریكا موفق شدن،، كارهای مربوط به شغل و رشته ام در ایران، اینها كارهایی هست كه فقط خودم باید انجام بدهم. راستین چندوقت پیش  با تاسف میگفت احساس میكنه اگه یكزمانی مخالف بچه دارشدن بودم  بخاطراین بود كه بشدت كار میكردم ، و درست میگفت، بشدت كارمیكردم چون باید اقساط خونه ای كه خریده بودیم را میدادیم و بدون کارکردن من امکان پذیرنبود. حالا بازهم باید بشدت برای موفقیت زحمت بكشم و نمیتونم جز حمایتهای روحی مستقیما به کسی اتكا كنم چون خودم شروع كردم و همه چیزبه من بستگی دارد و الان وقت ایستادن نیست، خسته ام، خسته از زندگی كردن و دویدنهای بی وقفه


نوشته شده در : سه شنبه 9 تیر 1394  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

رویا
یکشنبه 21 تیر 1394 12:15
آسمون عزیز این دلگیری موقته تو آدمی نیستی که کم بیاری خودت هم میدونی که تا حالا خوب و درست پیش رفتی نسبت به خیلیها جلوتری ببین اگه کار و تلاشی که دقیقا منطبق با روحیاتت هست را انجام نمیدادی چیکار میخواستی بکنی اینکه بهترین تفریح و انرژییت واسه کار و آینده نگریت باشه خیلی خوبه و به نظرم بهتر از اون چیز دیگه ای نمیتونه باشه اصلا نگران نباش مطمئئئئنم یه روزی از بهترین داشته های زندگیت مینویسی پس غصه الکی نخور به نظرم که تا حالا خوب پیش رفتی تو داری واسه نسلهای بعد از خودت تلاش میکنی عمیق فکر کنی تلاشت را بیشتر هم میکنی و امیدوار به جلو میری فکر کنم بخشی از این حس و حال بی ربط با آب و هوای ایران هم نباشه مواظب خوبیهات باش
پاسخ اسمان پندار : رویای عزیزم، دوست مهربونم، ممنونم از اینكه دلسوزانه وبا محبت پای حرفهام نشستی،شرایطم رادرك كردی و مثل یك دوست خوب توصیه هات را گفتی. گاهی خیلی احساس خستگی میكنم. بعد از یكمدتی وقتی میبینم چاره ای جز حركت نیست پا میشم و مسیر را ادامه میدم، خوشحالم كه میبینم این مسیر از نظر شما رو به جلو بوده، برای خودم یكجور پسرفت بنظر میرسه یكجور دوباره همه چیز را از نو شروع كردن. اما هیچ چاره ای نیست، یعنی بهیچ وجه نمیشه ایستاد، شاید هم تنها استراحت من همین سه ماه هست كه ایرانم. بهرحال باید نیرو بگیرم برای یك سال سخت دیگه. مرسی دوست گلم
مریم
سه شنبه 16 تیر 1394 10:51
سلام آسمان جان. ممنون از پیشنهادت اما در شرایط فعلی کشورم وقتی با لیسانس کار نیست برای رشته کامپیوتر با ارشد که دیگه بدتره. تصمیم دارم برم کانادا بیشتر هم بخاطر همین دنبال کارم چون هم به پولش نیاز دارم هم به سابقه کاری.
فکر کنم باید کارآفرینی کنم تو همین فکرم. بزودی میام و خبرای خوب میدم.این روزا خیلی حالم بهتره حس میکنم دارم راهم پیدا می کنم. امیدوارم برای تو هم همین حس های خوب پیش بیاد و موفق باشی عزیزم.
پاسخ اسمان پندار : سلام مریم جون.كارافرینی، عالیه، خیلی فكر خوبیه، اگه میخواهی بری میتونی بصورت سوری از شركتی بخواهی برات بیمه رد كنه، البته اگه عجله ای نداری خودت شروع به كار بكنی كه عالی تره، برات ارزوی موفقیت دارم دوست خوبم، خبرهای جدید شد من را بیخبر نذار عزیزم.
بهارک
یکشنبه 14 تیر 1394 22:58
سلام آسمون جونم. خوبی؟ راستش نمیدونم چه جوری بهت بگم خجالت میکشم. ولی دیگه از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون، از وقتی وبلاگت رو میخونم با شدت و علاقه و توجه بیشتری چسبیدم به زندگیم و شهرم. از راه رفتن تو خیابون بیشتر لذت میبرم و سعی میکنم این جا رو مناسبترین شهر دنیا بدونم. خیابونا رو سریع حفظ میشم. به مسیرهای میان بر عشق میورزم ، حتی از دیدن پیاده رو ها و درختا و بانکها حال خوشی بهم دست میده و با دیگران لحظات شادتری رو میگذرونم. خیلی از افسردگیم کم شده. ایشالله خدا هر چی تو دنیا میخوای بهت بده و زود هم بده. ایشالله خدا برات بهترین و مناسبترین چیزا رو در نظر گرفته باشه و تو زندگیت همینجوری خیر و خوشی سرازیر بشه. ایشالله خودت و همسرت سالم باشین و دلتون حسابی خوش باشه. ایشالله تو اینجا یا آمریکا یا هرجای زیبای این دنیا بهترین زندگی نصیبت بشه و بتونی با دل خوش شادی کنی. خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم.
پاسخ اسمان پندار : بهارك عزیزم، نمیدونی چقدر از شنیدن این حرفت خوشحال شدم، وقتی مینویسم یكجورهایی غیر از درد و دل ، دلم میخواد به همه اونها كه قدر زندگیهاشون را نمیدونن و از زندگیشون بخاطر سراب مهاجرت لذت نمیبرن بگم كه مهاجرت یك سرابه، یك خیال شیرین، البته ادمهای موفق هم زیاد داریم اما به شرط تو سن كم رفتن و.... خوشحالم كه خوندن داستان زندگی من ، باعث شده زندگیت شیرین بشه، بهت تبریك میگم برای پیدا كردن كلید خوشبختی، دعاهات واقعا زیبا هستند، چقدربهشون احتیاج دارم، مرسی عزیزم، امین، امین ، امین
آیدا
جمعه 12 تیر 1394 07:20
سلام آسمان جان
میدونی ب نظر من اینکه ب آینده دور نگاه میکنی حجم مشکلات زیاد ب نظر میاد واست.عزیزم ب نظر من اصلا این شکلی فکر نکن ک آره الان درس وای پس کی کار؟
عزیزم بهتره آدم ب آینده نزدیک نگاه کنه مثلا بگه آره الان وظیفه من موفقیت تو درسامه و گرفتن معدل بالا همین.فقط ب این فکر کن چون پایه و اساس تمام آرزوهاته.وقتی از پس آینده نزدیک براومدی آینده دور روز ب روز بهت نزدیک تر میشه.درست رو حسابی بخون تا اونا واسه کار تو رو بخوان.انشالله موفق هستی و موفق تر میشی دوست عزیزم.
پاسخ اسمان پندار : ایدا جون فكر كنم بعضی كامنتها را باید چندبار مرور كنم، قبلا كامنتت را خونده بودم، الان در حالی كه بشدت نگران كارهای پیش رو هستم اومدم جواب كامنتت را بدم،دوباره خوندمش، نوشته ات خیلی ارومم كرد، لبخند رو لبم اورد، نگران كارهای پیش رو هستم، بارها دوستان گفته ان به اینده دور فكر نكن اما وقتی كارها زیاد میشه خود بخود نگران میشم( میدونی باز داره اتفاقهایی میافته كه اگه بیافته شاید شش ماه اول سال را نرم، البته شاید، جالبه مسیر زندگی من هیچوقت كاملا مشخص نیست) سعی میكنم تو این یكماه و نیم زیاد بهش فكر نكنم، رو اتفاقات روزمره تمركز كنم كه ببینم تكلیفم مشخص میشه یا نه، كاشكی بشه، اگه برم ووسط درس این اتفاق بیافته بد میشه، ای بابا همین الان داشتم به تو قول میدادم راجع به اینده دور فكر نكنم
زری
جمعه 12 تیر 1394 00:38
آسمان جان، یه بخشی از دعای کمیل هست که من خیلی دوستش دارم . یعنی کلا من دعای توسل را اصلا دوست ندارم، حس ضعف و آویزون بودن میکنم، زیارت عاشورا را هم دوست ندارم، همه اش داره نفرین میکنه، بقیه دعا ها را هم نخوندم ولی دعای کمیل را چند باری خوندم و یه حس پویایی و عزت نفس بهم میده. یه جایی میگه خدایا یا مرا در رسیدن به آنچه که درآرزویم هست کمک کن و یا آرزوی آنرا از ذهنم خارج کن تا به آرامش برسم. یه موقع هایی میبینم خیلی به این دعا نیازمندم. الان هم که میبینم تو در مسیر این آرزو قرار گرفته ای و رو به جلو هستی مطمین هستم حالا که تو مسیری حتما خود خدا در رسیدن به اون آرامش و اون خونه ی امن کمکت میکنه:-)
پاسخ اسمان پندار : زری جونم خوشحالم كه دوست مومن و معتقدی مثل تو دارم، بنظر من اعتقاد و ایمان قوی امید را تو دل ادمها زنده نگه میداره،فرد میدونه تكیه گاهی داره و كسی كه حرفهاش را بشنوه و به دادش برسه، امشب شب قدر هست و مطمئنم الان مشغول دعا كردن هستی، من را از دعات بی نصیب نذار دوست خوبم
fandogh
جمعه 12 تیر 1394 00:31
اما حرفت در مورد عبوس بودن مردم ایران
اخه مردم ایران دلشون واسه چی خوش کنن؟ هر کاری کنی حرامه
بعدشم باید از صپ ساعت شش تا شش عصر کارکنن تا از گشنگی نمیرن خوب برا چی خوشال باشن؟
پاسخ اسمان پندار : فندق جونم ، منم كاملا باهات موافقم، مردم ایران واقعا دلخوشی ندارن، تنها تفریح مردم رفتن به رستوران و خوردن هست، مثلا یك باشگاه ورزشی ساده اگر مخلوط بود كلی باعث میشد زن و شوهرها با هم برن ورزش ووقت بگذرونن و خیلی چیزهای دیگه، البته اونجا هم مردمشون خیلی شدید كارمیكنن، حتی چون امنیت شغلی نیست همیشه ترس از دست دادن شغلشون را دارن، اما خوشبختانه تورم ندارن كه نگران فردا یا حتی سال دیگه اشون باشن، میدونی فندق جون كلا فرهنگشون باعث میشه یواش یواش ارامش بهت منتقل بشه، مثلا هیچ كدوم تو صفهای طولانی بیتابی نمیكنن و اروم وصبور می ایستن تا كارنفر قبلی راه بیافته، چون تقلب و پارتی بازی نیست خود بخود یادمیگیریم ما هم صبور باشیم و تحملمون بیشتر بشه، حرف زیاده فندق جان اما باز هم میگم تو ایران هم میشه خوش بود و خوش گذروند فقط مشكلات و بداخلاقیهای مردم را كم مشكلاتی كه همیشه گفتم اونطرف اب وجود دارد بگذاریم
fandogh
جمعه 12 تیر 1394 00:27
بالاخره منم امتحانام تموم شد. اومدم ببینم اینجا چه خبره ؟ میدونی دقیقا منم حس تورو دارم خیلی خسته م خیلی. انقد دوس داشتم منم مثل بقیه دخترا راحت بودم راحت می گشتم. تو تلگرام همکلاسی های دوره دبیرستانم باهم جمع میشن صوبت می کنن همشون 2تا بچه دارن . درمورد یه چیزایی صوبت می کنن که برای من بی معنیه اما خودشون از حرفاشون حال میکنن. منم خیلی دلم میخوتد مث اونا باشم اصلا خسته نیسن
فقط بفکر تفریح و مد هستن. اما من تا این سن که زندگی کردم فقط درس و کتاب و امتحان داشتم. دیشب که امتحانم تموم شداز تهران داشتم برمیگشتم تو کل راه فقط فکر میکردم به اینکه کجام؟ به چی میخوام برسم؟ اصلا آینده ای دارم؟ اصلا خستگی امتحان از تنم در نیومده چون دارم به اتحان زبان امتحان جامع و رساله و استخدام هیات علمی فک میکنم . بقول تو همش دویدم تو مسیرم دویدم شاید به هدفی برسم اما هنوز جایی نرسیدم زندگیم هم معلوم نیس...
اما این میدونم بالاخره هرچیزی آخری داره
پاسخ اسمان پندار : فندق چقدر خوب حال و روز هم را میفهمیم، ما اینهمه تو زندگیمون می دویم و غافل از عقربه زمان ، یكدفعه بخودمون می اییم كه چطور دهه ها را به دویدن گذروندیم، خواهركوچیك من ، خونه پدر و مادرمه، یك ماشین عالی زیر پاشه و كلی پول تو حسابش، روزها باشگاه میره و هردوسه روز مهمونی دعوته، كلا خوش میگذرونه، به من میگه بمون همین ایران و خوب زندگی كن، اما نمی تونم بهش بگم خواهر من شرایط من با تو فرق داره ، من حتی اگه تو ایران هم باشم ازصبح تا شب باید كار كنم، خلاصه سرنوشت من دویدن شده، دویدن برای خوب زندگی كردن كه بعد از اینهمه تلاش و زحمت چندبرابری باز هم ادامه داره
َAVA
پنجشنبه 11 تیر 1394 23:12
سلام...راستش باوراینکه اگه رتبم خوب نشدبیخیال داروبشم برام سخته حالامنتظرمیشم تاببینم جواب چی میشه به راهنماییتون نیازدارم
پاسخ اسمان پندار : میفهمم اوا جون ، كاملا میفهمم چی میگی، باور میكنی خودمن هم ارزوم این بود دكترقلب بشم، وقتی این رشته را قبول شدم بااینكه پزشكی بندرعباس انتخاب بعدیم هم میتونستم برم همون جا موندم، انتقالی نگرفتم و هنوز كه هنوزه این ارزو با من هست ولی خیلی كمرنگ ، حدی تا حدی بیرنگ، حتما خبر رتبه ات را به من بده عزیزم
AVA
چهارشنبه 10 تیر 1394 15:24
سلام خوب هستین من تازه باوبتون اشناشدم وشدیداعاشق داروسازیم امسال کنکوردادم ولی احتمالا داروقبول نمیشم شایدموندم سال دیگه من تاالان باکسی که داروخونده باشه حرف نزدم ولی اطلاعاتی درموردرشته داروسازی دارم یه خواهش اگه موندم سال دیگه براکنکوربخونم کمکم میکنیدچجوری بخونم راهنمایی میخوام لطفا
پاسخ اسمان پندار : سلام اوای عزیز، خوش اومدی عزیزم، راستش اولین شرط قبول شدن تو داروسازی داشتن رتبه خوب هست، احتمالا كمتراز١٠٠٠، فكر كنم اززمان من هنوز چیزی تغییرنكرده و بازهم برای قبولی به رتبه خوب احتیاج داری، پیشنهاد من اینه كه اگه امسال رتبه ای در حد٢٠٠٠-٣٠٠٠ داشتی برای سال دیگه صبر كنی و اگه خدای نكرده امسال رتبه ای بالای ٤٠٠٠-٥٠٠٠ اوردی بیخیال داروسازی بشی وعمروانرژی وانگیزه ات را به پای كنكور تلف نكنی. بنظرم تو رشته های دیگه هم میشه موفق شد وحتی دكترشد.فكر كنم نتایج اول مرداد اعلام میشه، منتظر خبرهای خوش ازت هستم
چهارشنبه 10 تیر 1394 14:37
آسمان میفهمم چی میگی، من یه دوره ای این جوری بودم. خیلی کار میکردم، خیلی خودمو به آب و آتیش میزدم، فکر میکردم، برنامه ریزی میکردم تا زندگیمون رو مدیریت کنم تا همپای پرنده باشم و خیلی وقتا بیشتر از اون تا بتونیم قسط بدیم و . . . ولی از جایی که حس کردم دیگه پرنده خودش از پس زندگی بر میاد. کار رو بوسیدم و گذاشتم کنار و تنها موردی که هنوز براش خیلی وقت میذارم و نمیتونم به کسی بسپارم، جمع کردن اطلاعات، همفکری و برنامه ریزی. راستش من تکلیف رو با خودم مشخص کردم من هرگز دوست نداشتم که زن بیرون از خونه باشم چون مامانم شاغل بود و سختی هایی که کشیده بود رو لمس کرده بودم. من میخواستم / میخوام یه مامان تمام وقت باشم و در کنارش یه زن فعال تو زمینه هنر و مسائل اجتماعی. دلم میخواد وقتی اومدیم امریکا بتونم کالج ها و دانشگاه هاشون رو تجربه کنم و شاید یه کار سبک و نیمه وقت داشته باشم ولی الویتم با داشتن یه خونه گرم و شاد و و پر انرژی و امیدوارم اینها به درآمد من وابسته نباشه و بتونیم با درآمد پرنده زندگی رو بگذرونیم. ـ البته سال های اول مهاجرت بعید میدونم بدون کار من زندگی به راحتی بگذره ـ
تو هم سعی کن بعد از تموم شدن درس‌ت، کم کم مسئولیت هاتو کم کنی میدونم حیف این همه تجرب هو درس خوندن که بخوای خودتو بازنشست کنی ولی مطمئن باش میتونی خیلی کمتر از این درگیر بشی و فرصت هایی برای خودت بوجود بیاری که از جریان آروم زندگی لذت ببری.
حتما با راستین در موردش صحبت کن، بذار حس کنه خسته ای و چی میخوای. یه تصمیم قطعی برای برنامه های آیندتون در نظر بگیرید.
و اینو بدون سختیِ دوران ، رسد روزی به پایان ، غم مخور
پاسخ اسمان پندار : سلام ریحانه جون، مررسی از اینكه تجربه خودت را با من قسمت كردی، من هم بنوعی موافق كارسبك هستم ، با راستین راحتم وكاملا دركم میكنه، حتی خودش خیلی زودترازخودم خستگی مزمنم را تشخیص داده بود، الان هم خیلی دلش میخواد بارمسئولیت را ازدوش من سبك كنه اما متاسفانه تا ٧-٨ سال اینده اینكارامكانپذیرنیست، ویزای ما برای امریكا دانشجویی هست و سلسله مراتب تبدیل ویزای دانشجویی به گرین كارت فرصت ارامش را بمن نمیده......... كاری نمیشه كرد، حداقل ٧-٨ سالی دوندگی من ادامه دارد، اما امیدوارم روزی برسه كه ارامش ساكن قلبهامون بشه، عزیزم ریحان جون برات یك زندگی زیبا همینطور كه ترسیم كردی ارزو میكنم، منرا ازخودت بیخبر نذارعزیزم
شلاله
چهارشنبه 10 تیر 1394 08:06
سلام آسمان
میدونی قانون دنیا همینه بعضیا نمیجنگن و میبرن و بعضیا هم میجنگن و بازم میبازن ( من خودم رو میگم)
بعد تا میخوای دهنت رو باز کنی چیزی بگی همونا تو رو به ناشکری و تنبلی و بی صبری متهم میکنن برای همین ترجیح میدی لال بمونی
ولی میدونی آسمان هیچ چاره ای نیس باید ادامه بدی و انتظاری هم نداشته باشی از هیچ چیز و هیچ کس
فعلا باید بریم جلوتر تا ببینیم چی پیش میاد به قول مریم به دلی گرفته اما تسلیم و امیدوار
ولی با همه اینا تو نگران نباش هر چیزی باشه شغلی داری که تو یه ده کوره هم بری بازم به تو و دانشت احتیاج دارن



پاسخ اسمان پندار : شلاله گلم من هم مثل تو شدیدا اعتقاددارم كه عدالت تو این دنیا وجودنداره، سهم همه ادمها ازغمها ومشكلات یكی نیست، دوروبر من ادمهای خوش شانس زیادی وجود دارن ، منكرزحماتشون نمیشم، اما خوشبختانه نتیجه زحماتشون را خیلی زود میگیرن. خیلی هم خوب، بعضی هم مثل من وخودت برای هركاری باید با چنگ ودندون بجنگیم، گاهی حتی مسیراتفاقات بسمتی هست كه توراازخواسته ات دور ودورترمیكنه، اما بقول خودت هیچ چاره ای نیست ، باید ادامه بدم و برای موفقیت به كسی اتكا نكنم، ای كاش شرایط جور دیگه ای بود اما با ای كاش گفتن هم چیزی عوض نمیشه:(
مریم
چهارشنبه 10 تیر 1394 07:57
سلام اسمان جان می فهمم چی میگی منم تو این شرایطم.خیلی اوضاعم داغونه الان چندین ماهه دنبال کارم اما پارتی و تبعیض جنسیتی نمیذاره من کار پیدا کنم. بعضی روزه میشینم گریه می کنم که با داشتن توانایی نمی تونم کار کنم سرمایه ای هم ندارم خودم کارآفرینی کنم. ما هم مثل شما بخاطر بدهی های زیاد فکر بچه دار شدن را فراموش کردیم. صبور باش عزیزم درست میشه ببین همه مشکل دارن وقتی به مشکلات بقیه گوش میدی تازه میفهمی که مشکلاتت هیچی نیست. کمی به خودت استراحت بده با خاطری آسوده فکر کن انشااله راه حلی پیدا می کنی. نگران نباش از خدا بخواه کمکت کنه و بهت قدرت بده.
پاسخ اسمان پندار : مریم عزیزم، دوست نازنینم با خوندن دردودلت خیلی ناراحت شدم، كاملا درك میكنم، میفهمم چی میگی. سهم بعضی از ادمها تلاش مضاعف هست، بذارهمینطوركه توبه من دلداری دادی من هم بهت دلداری بدم. مریم جون كوتاه نیا، نمیدونم رشتت چیه یا كدوم شهری عزیزم، اما بجنگ ( یكلحظه خودم وحشت كردم ازاین جمله، چرا گروهی از ادمها همیشه باید بجنگن؟ خیلی دارم برات غصه میخورم،) اگه كارپیدا كردی یا شرایطت عوض شد حتما منرا درجریان بگذار.برات یكعالمه شانس وبخت واقبال ارزو میكنم مریم عزیزم
میشل
چهارشنبه 10 تیر 1394 07:21
خدا قوت خواهر
من هم مدام خودم رو با بعضی دوستانم كه هیچ دغدغه ای ندارن مقایسه میكنم. اما آخرش كه میرسه میبینی وظیفه تو تو دنیا انجام دادی. الان خسته ای اما طاقت بیار.
پاسخ اسمان پندار : میشل عزیزم ، مرررسی گلم، فقط یك چندسال ناقابل مونده:) شاید هم بعد اون چندسال یك چند سال دیگه:)خوشحالم كه دوست قوی و باانگیزه ای مثل تو دارم خصوصا الان كه یكجورهایی مسیر مشابه داریم باعث قوت قلب هم میشیم. راستی چه خبر؟ جواب كلیرنس اومد؟ بلیط گرفتید؟
Doost
چهارشنبه 10 تیر 1394 01:16
عزیزم, همیشه توی مسیرهایی که آدم برای رسیدن به اهدافش تلاش می‌کنه خستگی و گاهی ناامیدی هست ولی‌ همه این ها می‌گذرن و پایدار نیستند,تو بانوی قوی و قابل تحسینی هستی‌ که بدون شک همه مشکلاتت رو پشت سر میذ‌اری من اینو با اطمینان میگم. مواظب خودت باش و امیدوارم همه چیز به خوبی‌ پیش بره.
پاسخ اسمان پندار : دوست جون، عزیزم، مرسی ازاینهمه قوت قلب واطمینان خاطر، میدونی دوست گلم یكجورهایی همیشه به ارزوهام رسیدم اما خیلی خیلی سخت ودیر، برای همین هم روحا خیلی خسته ام، پارسال قبل رفتن به امریكا پیش یك مشاور رفته بودم، میگفت ازلحاظ روحی خیلی فرسوده شدم، درسته به ارزوهام دارم میرسم اما نتیجه اینهمه زحمت دوبل وسوبل یك اسمان خسته شده،راه طولانی پیش رو دارم اما اینبارارزوم ارامش ورفاه زیاده، امیدوارم یكروزی به این ارزوم هم برسم واونوقت دیگه ارزوی بزرگی نمیكنم
زری
چهارشنبه 10 تیر 1394 00:06
عزیزم الان وقت ایستادن وکم آوردن نیست. بهت حق میدم خیلی فشار و استرس و زحمت بر دوشت بوده و بدتر ازهمه که به آینده مطمئن نیستی و همه اش یک نگرانی مالی و ... داری.
آسمان جان میگند کوههای بزرگ با جابجایی سنگریزه ها جابجا میشوند. اگر قرار بود به هیبت کوه نگاه کنیم هیچ کس هیچ کاری را شروع نمیکرد. نترس عزیزم، برنامه ریزی های کوتاه مدت کن، مطمئنم تو میتونی. بوس بوس بوس
پاسخ اسمان پندار : زری عزیزم مثل همیشه با كلی نصیحت عملی سررسیدی.خوب دركم میكنی گلم،متاسفانه خودم هم میدونم كه وقت ایستادن وكم اوردن ندارم، میدونم با تموم خستگی بازهم بایدادامه بدهم، چاره ای جز این ندارم وگرنه همه زحماتمون دود میشه میره هوا.....چقدر مثالت راجع به جابجایی كوه را دوست داشتم،میدونی دوست خوبم ازحجم اینهمه كاروبرنامه ای كه روبرومه میترسم:( یعنی روزی میرسه كه تو یك خونه خوب باارامش وبدون دغدغه فرداها لم داده باشم وبنویسم زری كوه جابجا شد؟
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic