امروز:

روز اول از سال دوم

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال دوم) ،

اوه اوه باز نوبت به درس خوندن من رسید و از شدت هول و سختی استارت اولیه از صبح ولو شدم رو زمین. اقا ما دیشب اسباب کشی کردیم به اتاق جدیدمون. دو متر ارزونترین موکت  پرز بلندممکن را خریدیم 70 دلار. 30 دلار هم دادیم اوردیمش تا اتاق و میخواهیم خوش و خرم این 4-5 ماه را رو این موکت زندگی کنیم. از یکطرف ادم که میاد به اصطلاح تو خونه زندگیش احساس راحتی میکنه که دیگه خواب و خوراکش طبق برنامه کسی نیست از یکطرف فهمیدم من هر موقع میام تو حونه یا اتاقی که برای خودمون هست بشدت دلم میگیرد و از نیویورک و این نوع زندگی حالم بد میشه. خوب دلیلش هم پوشیده نیست  چون دیدن اینکه تموم زندگیت شده چند تا چمدون و دوسه تا کارتن کوچیک خرت و پرت و نوعی از زندگی دربدری معلومه ادم غصه اش میگیره. حالا هرچی هم میخواهیم سر دلمون را شیره بمالیم و بهش وعده زندگی خوب چندسال اینده را میدیم گول نمیخوره که نمیخوره و همینطور به دل گرفتنش ادامه میده. شاید اصلا علت از صبح ولو شدنم رو زمین همین باشه نه استارت زدن برای درس بیو فارماسیوتیکس/فارما کوکینتیک. با اسمش حال کردید؟چشمم روشن سه شنبه امتحانش را دارم. احتمال داره اگه بخوام پی اچ دی بخونم برم برای همین رشته. یک درجه تخصصی تر از رشته خودم میشه. اوه اوه ساعت 4.5 عصره ناهار نخوردم گشنمه. چون تازه هم اومدیم غیر نون و تخم مرغ چیزی نداریم. این استرسه چی میگه تو دلم!؟ براتون از خونه و محله بگم. خونه خوبه تمیزه اما من هنوز جرات نکردم چمدونها را باز کنم و وسایل را بریزم بیرون. گفتم یکهفته زندگی میکنیم اگه اثزی از ساس نبود بعد باز میکنم. هم خونه ایها هم خوبن گرمن. فقط نمیدونم چرا هیچی وسیله برای این خونه نخریدن. اخه یعنی ما اتاق را بدون وسیله اجاره کردیم.(ترجیح میدادیم با وسیله باشه پیدا نکردیم) بعد اما معمولا خونه های اینجوری حداقل یک دست مبلی میز ناهاری چیزی تو نشیمنش داره. نشمین  را اینها خالی خالی ول کردن . همه غذاهاشون راهم میبرن تو اتاقشون میخورن. خوب چه کاریه.یکمی به زندگیتون قیافه بدید! بیخیال ما که 4-5 ماه بیشترامسال نیستیم. اما انصافا ادم گاهی عکس خونه های اجاره با مبلمان را میبینه حظ(درسته دیگه؟) میکنه . من نمیدونم چرا تواین یکماه که ما داشتیم میگشتیم همچین موردی به تورمون نخورد. دیگه از محل هم بگم تمام. ما محله یهو*دی نشین خونه گیرمون اومد. محله خوبیه. اما مثل محله قبلی پر از سوپر و بار و غیره نیست. کلا ادمهای جالب و خوبی بنظر میان. کاملا اهل خانواده. غروبها بچه هاشون عین بچگیهای خودمون دم در چندتا چندتا بازی میکنن. حتما میدونید که لباس پوشیدنشون هم خیلی خاصه. خانمها بلوز استین بلند و دامن و جوراب کلفت و اقایون هم کت و شلوار مشکی و کلاه و با نوع خاص مدل مو. فقط چیزی که از صبح در مورد این محله اذیت شدم سروصدای زیاد هست. انقدر صدای بوق ماشین میاد که انگار وسط  خیابون اصلی نشسته باشی. با کوچکترین توقفی تو کوچه هاشون شروع میکنن به بوق زدن اونهم نه تک بوق. بوووووووووووووقها بوووووووووووق. تازه غیر از صدای بوق صدای دریل از اونها که اسفالت خیابون را میکنن هم میاد خلاصه انگار کف تهران باشی. یک چیز دیگه هم هست. من تومحله قبلی از خود این خارجکیها یاد گرفته بودم به کسی میرسم لبخند بزنم. اما اینجا چون لباس پوشیدنمون باهاشون فرق داره. میفهمن از خودشون نیستیم. لبخند بی لبخند. خوب من برم. ساعت 5 شد. پاشم که یک سالاد فروشی معررررررررررکه پیدا کردیم. از ساعت 7 نصف قیمت میده.یک خرید مفصل چندروزه بکنم حالا هم برم یکدور دیگه ولو شم کف زمین بعد برم خوشمزه بخرم بعد اگه جونی مونده بود ساعت 9-10 شب درس خوندن را شروع کنم. این استرسه چی میگه!؟


نوشته شده در : جمعه 3 مهر 1394  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

آیدا
چهارشنبه 8 مهر 1394 16:34
سلام آسمان جان.خوبی؟
عزیزم تمام این ها رو بزار ب حساب تجربه جدید و خیلی خوبه ک در حال زندگی کنی ی وقتایی حال یعنی خوب درس بخونی ی وقتایی یعنی خوب تفریح کنی و ی وقتایی با لذت آشپزی کنی و یه وقتایی حتی تو ی اتاق کوچیک زندگی کنی!
باور کن زندگی ساکن و یکنواخت آدم رو بیشتر خسته میکنه و انگیزه رو میگیره.
آرام آرام خواهید مرد،
اگر سفر نكنید،
اگر كتاب نخوانید،
اگر به صداهای زندگی گوش ندهید،
اگر آنچه می كنید ارزیابی نكنید.
 
آرام آرام خواهید مرد،
وقتی كه عزت نفس خود را بكشید و به دیگران امكان ندهید كه به شما كمك كنند.
 
آرام آرام خواهید مرد،
اگر بنده عادت های خود شوید،
و هر روز بر همان مسیرهایی كه پیوسته می روید، بروید....
اگر مسیر خود را عوض نكنید،
اگر لباس هایی به رنگ های مختلف نپوشید
و با كسانی كه نمی شناسید صحبت نكنید.
 
آرام آرام خواهید مرد،
اگر از عشق ورزیدن پرهیز كنید،
و همه آن احساساتی كه انسان را آشفته می سازد،
و كسانی كه باعث می شوند تا چشمان شما برق زند،
و قلب شما از عشق به تپش درآید.
 
آرام آرام خواهید مرد،
وقتی از كارتان راضی نیستید یا از عشق خود گله دارید، و قصد ندارید كه زندگی تان را تغییر دهید.
اگر خطر نكنید و به دنبال آنچه كه در مقابل نامطمئن ها – بی خطر است نروید.
اگر به دنبال رؤیای خود نروید، و به خودتان اجازه ندهید كه حداقل برای یك بار هم كه شده از نصیحت های قابل درك فرار كنید!
 
امروز زندگی كردن را آغاز كنید!
امروز دل را به دریا بزنید!
كاری انجام دهید!
 
به خودتان اجازه ندهید كه آرام آرام بمیرید و فراموش نكنید كه همواره با نشاط باشید!



آسمان جان کجا خوش است آنجا ک دل خوش است.مهم اینه ک خودمون باعث دلخوشی خودمون باشیم تا تو همه شرایط حس خوشبختی بکنیم.








پاسخ اسمان پندار : ایداجون این مطلب را دیده بودم اما کامل فراموش کرده بودم. یادم رفته بود که چقدر با تمام وجود تغییر میخواستم. چقدر این متن را بجا گذاشتی. دقیقا حسش کردم. فهمیدمش. "خیلی خوبه ک در حال زندگی کنی ی وقتایی حال یعنی خوب درس بخونی ی وقتایی یعنی خوب تفریح کنی و ی وقتایی با لذت آشپزی کنی و یه وقتایی حتی تو ی اتاق کوچیک زندگی کنی!" راست میگی. خیلی هم راست میگی. دوستت دارم و ممنونم که بمن اهمیت دادی و این متن را برای من گذاشتی.
فریدا
دوشنبه 6 مهر 1394 10:58
سلام اسمانی عزیز
نگران نباش همه چیز درست میشه سرنوشت را بسپار دست خدا ولی خودت هم در امتدادش تلاش کن تا به خواسته هات برسی اتاق کوچیک و خونه بزرگ فرقی نمیکنه اگر دلت خوش نباشه مهم اینه که الان جایی هستی که خیلی ها میخوان باشن راستی نمیخوام بترسونمت ولی مراقب یهودیهای تندرو باش موفق و پیروز باشی
پاسخ اسمان پندار : مرسی فریدا جون دل خوش را خوب اومدی، امروز اتفاقا همسر میگفت كه باید سعی كنیم قدر ارامشهای اینجا را بدونیم و خودمون هم عادتهای استرس داشتن كارها را كناربگذاریم و از این حرفهاخلاصه بقول تو دلمون را خوش كنیم و لذتش را ببریم
اسمان
شنبه 4 مهر 1394 18:37
شلاله عزیزم ، میفهمت عزیزم، غصه نخورماهكم
کامشین
شنبه 4 مهر 1394 04:23
من از ساعت نه می خواهم شروع کنم. بیا با هم قرار بگذاریم برای درس خواندن!
پاسخ اسمان پندار : بیرون رفتن همان و ساعت ١١ برگشتن همان.
کامشین
شنبه 4 مهر 1394 04:22
آسمونی جان
یک نکته کوچک در ذهنم آمد بهت می گم. من تا به حال هر دفعه که برگشته ام، رفته ام توی خانه جدید و هردفعه هم همون شب اول جک و جونورها ترتیب مون را داده اند. اما بعدش دیگه هیچی نبوده. یعنی اگر یکی دو تا جای نیش دیدی واهمه نکن! پارسال که دو روز اول کباب شدیم و شبیه به طاعون زده ها شدیم، سال قبلش که تکه تکه شدیم، امسال که جای خیلی خیلی ترتمیزتری هم آمده ایم روز اول خوشامند حشرات نصیبمون شد. اما دیگه خبری نبود. نگران نباش، یهودی های ارتودکس از بابت رعایت نظافت شبیه به مسلمانان هستند. راستش از خیلی بابت های دیگه هم شبیه مسلمان ها هستند. با این اوصاف پا به مملکت خودت گذاشته ای! احساس غریبگی نکن و به همه لبخند بزن.
پاسخ اسمان پندار : كامشین گلم مررسی بابت دلگرمی خونه جدید و ساس، جدا خیلی جالبه كه این كشورهای جهان اول هنوز راه حلی برای این جك و جوونورها پیدا نكردن تا بزنن اینها را بكل از هستی ساقط كنن، من كه دقیقا ساس فوبیا شدم،خوشبختانه دوشبه خوابیدیم هنوز سر و كله اشون پیدا نشده و همه چیز بخوبی و خوشی هست. در مورد دومی هم دقیقا باهات موافقم، یك ورژن دیگه از خودمون؛)
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic