امروز:

این ترم

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال دوم) ،درس و مشق خارجکی ،

ترم سنگینیه. یاد اولین ترمم می افتم که توی کلاسها دست و پا میزدم تا هرچه بیشتر مطلب بگیرم. این ترم هم همینطوره. همیشه تو درسهای فهمیدنی عالی بودم اما اینجا با زبانی که کامل نیست  فقط تو حسرت کسانی هستم که زبان  انگلیسی زبان اولشون هست یا هندیها  که کاملا مسلطند. درس خوندن سخته و سختتر خوندنش به زبانی دیگه هست. بعضی اوقات که درسی را خوب جلو میرم طبیعتا کلی احساس اعتمادبه نفس و غرور دارم و خودم  را تو یک جایگاه خوب  تصور میکنم. گاها هم مثل این چند وقته پاک از خودم ناامید میشم. میبینم تو کلاسها پدرم در میاد تا 70-80% مطلب را دست و پاشکسته بفهمم. مطلبی که اگه به زبان فارسی بود  صددرصد تو همون کلاس میفهمیدم اما حالا بزور جزوه و درس خوندن نصفه و نیمه تو ذهنم جای میگیرد. تو درس فیزیکال فارماسی بد نیستم. شاید چون محاسبات داره دانش ریاضیم بکمکم میاد. اخ اخ دوشنبه امتحانش را داریم .درس فارماکوکینتیک درس شیرینی هست. اما معلم امریکایی زبانش بااینکه خوب درس میده اما بینهایت تند حرف میزنه و فهمیدن درس را برام سخت کرده. امتحاناتش هم محاسبات داره هم نوشتنی و سخته. مثلا همین الان سوالهای امتحان میان ترمش را برامون ایمیل کرده نگاهش کردم اما واقعا نمیدونم باید از کجا شروع کنم. امتحانش 10 روز دیگه هست اما چون همزمان امتحان فیزیکال هم دارم میترسم وقت کم بیارم . سومین درس هم انالیز یا همون روشهای تجزیه دستگاهی هست. با یک معلم افتضاح و درسی افتضاحتر. امتحانش هفته پیش بود که خراب کردم. خیلی از بچه ها خراب کردن....... نمیدونم چرا اینها را نوشتم. میدونید بچه ها چندوقت پیش راستین ازم پرسید دوست نداشتی الان تو ایران یک داروخانه خوب داشتی یک خونه بالاشهر و زندگی خوب . جواب دادم فرصت زندگی کردن تو ایران را میتونم همیشه داشته باشم اما باید از این فرصتی که داریم برای ساخت زندگیمون تو اینجا کمک بگیریم. جواب خوبی بود هردومون قانع شدیم. اما دوسه روزی هست دارم فکر میکنم واقعا برای اینهمه زحمت و سختی که الان برای درس خوندن اینجا داریم جواب هم میگیریم؟ یعنی واقعا اینده خوبی میشه اینجا ساخت؟ اوف که دوباره این فکرها ریخته روسرم. خستگی درس و کلاسها و ناامیدی از روندشان افکاررا پررنگتر هم کرده . واقعا ترم سنگینیه.جدی نگران ترم و نمراتم هستم. اصلا نمیدونم بااین وضع پذیرش پی اچ دی بهم میدن؟ یا از اون مهمتر واقعا حوصله دارم این پروسه درس خوندن را برای 3-4 سال دیگه هم ادامه بدم......اوف...... خوب یکم هم از راستین بگم. خوشبختانه شرایط کاریش خوب پیش میره. بتازگی مدیریت یک فروشگاه بزرگ را بهش دادند.  فکر میکنم در حد کار جنرال پیشرفت خوبی باشه. ....... براتون از خانوادم که برای دیدن برادرم کانادا رفتند هم بگم. خانوادم دوسال پیش یک سفر چندکشور اروپایی هم رفته بودند. حالا فکر نکنید خیلی تیشان فیشان هستند. دوتا کارمند بازنشسته اند. خلاصه امسال که رفتند کانادا حسابی تو ذوقشون خورده. قبلا کسی بهشون گفته بود کانادا از المان قشنگتره .اصلا بگذارید اینطور بگم عجیب غربت زده شدن. و بشدت دلتنگ ایران. قبلا سفر اروپاشون دوماه طول کشیده بود و هرروز زنگ میزدیم شاد و خوش و خرم بودند اما اینبار معلوم نیست چرا بنده خداها بدجورحس غربت پیدا کردند. و فقط بخاطر برادرم و خانواده اش و نوه عزیزتر از جونشون میخواهند سه ماه کامل بمونند. این وسط تازه غصه وضع زندگی من و برادرم را هم میخورند که ببین چه زندگی برای خودتون ساختید و همش درس و این هم وضع زندگیهاتونه. نمیدونم. شاید هم راست میگند. ادم واقعا نمیدونه چی بگه. از یکطزف ایران با اون فضای غم و مردم همیشه عصبانی و غمگینش و مشکلات اجتماعیش. اینطرف هم سختیها و کوه موانعی که باید رد کرد....... خوب برم که بجای درس خوندن باز نشستم به تایپ کردن. راستی دوستهای خوبم هنوز 6 تا کامنت از پست قبل موندهکه جواب ندادم. میبخشید.  لابلای درس  یکی یکی جواب میدم:)


نوشته شده در : پنجشنبه 7 آبان 1394  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

میشل
چهارشنبه 13 آبان 1394 07:51
واقعا خداقوت که با این همه درسهای سخت باز هم اینجا مینویسی. قابل ستایشه این کارت. تازه میفهمم اینکه میگی درسهای سخت و کمبود وقت یعنی چی؟
پاسخ اسمان پندار : میشل چندوقته من هم مرتب نمینویسم، البته موقت هست چون واقعا اینجا را دوست دارم، اتفاقا همین الان وبت را خوندم برات خوشحالم كه دوستهای خوبی پیدا كردی، ما نصف سال تنها بودیم و تنهایی سختیها را بیشتر نشون میداد، حتما از حالت منرا باخبر بگذار
زری
جمعه 8 آبان 1394 16:33
آسمان جان خیلی طبیعیه که وقتی درس ها و کارهات سخت میشه، به مسیرت و انتخابت شک کنی. همه ی ما همینطوریم. الان اگر از درسهای این ترمت نمره کامل گرفته بودی و مثلا شاگرد اول گروهت بودی، اصلا هیچ شک و تردیدی از انتخابت نداشتی. این نشون میده پس مسیرت اشتباه نیست و این تردیدها تأثیرات سختیِ مسیر است وگرنه انتخابت درست بوده.
پاسخ اسمان پندار : زری عزیزم مررسی از دلداریت راستش تا حدی سختی درس و مشق تاثیرداره اما تاثیر اصلی را سرووضع زندگی و بلاتكلیفی برای اینده مثل شغل راستین و مثلا اینكه نمیدونه حتی در اینده چیكار كنه ،و طولانی بودن زمانی كه طول میكشه به ثبات برسیم داره ، میدونی زری مهاجرت واقعا سخته و وقتی این راه را شروع میكنی فقط باید جلو بری بابت تاخیر در جواب كامنت معذرت
Hoda
جمعه 8 آبان 1394 05:44
سلام آسمان خانوم. من مدتیه که شدیدا علاقمندِ نوشته هاتون شدم. من و همسرم هم 2 ماهِ که اومدیم آمریکا. فلوریدا. خیلی حس هات رو درک می کنم مخصوصا سختیه درس خوندن رو تو این شرایط.
موفق باشی عزیزم
فقط بیشتر بنویس. اصلا هر روز بنویس.
پاسخ اسمان پندار : سلام هدی عزیز خیلی خوش اومدی، پارسال كه سال اول بود نوشتن و درد دل كردن اینجا خیلی بهم كمك كرد از اون مرحله بحرانی رد بشیم،فلوریدا چطوره؟ خوبی راحت جا افتادین؟ امیدوارم هدی جون شما روزهای راحت و شادی داشته باشی مرررسی از بودنت
کامشین
پنجشنبه 7 آبان 1394 15:13
آسمونی جان
صدای استادها را ضبط نمی کنی؟
از این درس ها من فقط انالیز دستگاهی را می شناسم که به طرزی کاملا استثنایی درس محبوبم بود و از قضا دیشب داشتم خواب مید یدم که مشغول کالیبر کردن یک دستگاه نشر اتمی هستم برای اندازه گیری سدیم!
هیچ وقت درس های ان لاین را چک کرده ای؟
بابت کار راستین هم تبریک می گم. تو هم به زودی دوباره شاد می شی. انقدر فکر نکن.
پاسخ اسمان پندار : كامشین جان سلام ، اا تو هم درس انالیز داشتی؟ هاهاها خوابت را بگو كه برگشت زده بودی به شیمی، راستش كامشین استادش خیلی بد امتحان میگیره، ازاینها كه فقط فرمول را پای تخته مینویسن بعد سن غضنفررا ازت میخوان:)) جدیدا دارم صدای استادها را ضبط میكنم البته هنوز فرصت نشده گوش كنم اما فكر كنم در كل جواب بده،كلا گاهی درس خوندن خیلی خسته كننده میشه و اونوقت میشینی پیش خودت حساب میكنی خوبه بده و از این حرفها، مرسی كه مثل همیشه هستی ، امیدوارم تو درسهات موفق باشی،راستی میبخشید كه وبلاگ من اینقدر غرغریه، اینجا كه از سختیها مینویسم بهترمیشم:)
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic