امروز:

در حین کار

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال دوم) ،

امروز سركارم، البته نصف روز، فردا همه روز و چون مسئول مربوطه پرسید جمعه هم میتونی بیایی خودم را لوس كردم و گفتم بعله، پس جمعه هم همه روز سركارم، خیلی هم خوب، هیچ گله و شكایتی هم ندارم، شنبه هم مهمونی شب یلدا خونه یكی از بچه ها دعوتیم البته پارتی اصلی چند شب بعدش هست که طبق معمول پولیه و نمیریم و مهم هم نیست، در عوض سه شنبه عصربرای مراسم كریسمس خونه یك امریكایی دعوت شدیم كه فکر کنم خیلی جالب باشه اما اگه راستین نتونه بیاد فكر كنم توی یك جمع بزرگ امریكایی تنها بودن و ارتباط گرفتن برام سخت باشه، اما از یكطرف هم كنجكاوم برم ببینم مراسمشون چه جوریه. خوب امروز نسبتا روز خلوتیه و من هم سرم به نوشتن برای شما گرمه، سری پیش سوغاتی خیلی كم خریدیم اما تقریبا برای هر خانواده یك چیزی گرفتیم، فامیل دماغ بالای من كلی ادا و اصول در اوردن و تصمیم گرفتم دیگه جز خواهر و مادر و پدرم برا هیچ كدوم چیزی نخرم اما در عوض خانواده همسركلی لطف و محبت برا اون یكذره كادو نشون داد، یكجورهایی تشویق شدیم باز هم البته در حد جیبمون كمی سوغاتی ببریم، خلاصه دوسه روزی را باید برای خرید سوغاتی برنامه بگذارم، احتمالا یكسر یكشنبه برم ای ك ا، شما چیزی نمیخواهید؟ :)))))
میدونید حالا كه دیگه چیزی نمونده تا برای بار دوم برگردم ایران كمی حسهام قاطی پاتی شده، از یكطرف احساس اینكه حسابی از بچه ها عقب می افتم و از طرف دیگه نگرانی كارهای ایران، شدیدا پشیمون شدیم كه بلیط راستین را برای نیمه دوم فوریه اكی كردیم، حدودا یكماه و بیست روز دیرتراز من میاد و خوب من ....................................................................... ادامه پست ٢٤ ساعت بعد، امروز پنجشنبه هست. سر كارم و تاحالا دفتر مت سنتر كاملا خلوت بوده، نه از دانشجوی خبری هست نه از معلم، پشیمونم چرا كتابی جیزی نیاوردم بخونم كه ساعت بهتر بگذره. بگذارید از دیروز بگم ، دیروز یك شاگرد جینی داشتم وسط درس یكهو و بی مقدمه پرسید دینت چیه ؟مسلمونی؟ برام عجیب بود چون ظاهر من اصلا به مسلموونها شباهت نداره و از اون مهمتر از خود سوال جا خوردم، گفتم چرا میپرسی. باز مصرانه پرسید. مسلمووونی؟ جوودی؟ دینت چیه؟ گفتم من ادم مذهبی نیستم چرا میپرسی؟ گفت چون دانشگاه ما مسلمووون زیاد داره و ترسناكه، بینهایت جا خوردم. چیزی نگفتم و اون هم سریع یك سوال درسی پرسید و برگشتیم به درس، وقتی رفت از بقیه معلمها پرسیدم شما متوجه سوالش شدید؟ اونها نشنیده بودند و خوب كلی نظردادند كه اینراجواب میدادی و فلان میگفتی و بهمان، خوب من نمیخوام بگم چرا جواب ندادم و چی باید میگفتم فقط برام عجیب و بشدت ناراحت كننده بود كه انقدر مردم عادی از مسلموونها میترسن، شما میدونید كه من اصلا ادم مذهبی نیستم اما ناراحت كننده هست كه ببینی چه موج عظیم ااااسلام هراسی راه افتاده. اصلا این بکنارقضیه بتصویب گذاشتن این قانون جدیده را بگو  كه كسانی كه تو پنج سال اخیر به ایران و عراااااق و شوریه سفر كرده اند باید برای اومدن به امریكا ویزا بگیرن. با اینكه در كل فرقی بحال من دانشجو نمیكنه اما اصل موضوع که همون شهروند درجه دوم شدن هست ناراحت كننده هست، بیخیال ولش كنید. دنبال بحث سی ا سی نریم.برگردیم سر خونه زندگی خودمون.
پی نوشت. یعنی بعد از تموم شدن این پست سه ساعت تموم. بی وقفه. دریغ از ده دقیقه استراحت شاگرد داشتم



نوشته شده در : پنجشنبه 26 آذر 1394  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

فریدا
شنبه 28 آذر 1394 09:26
سلام اسمانی جان ببخش چند وقت بود برات کامنت نگذاشته بودم ولی همیشه به وبلاگت سر میزدم تا اینکه مطلب امروزت راخوندم گفتم یه پیشنهاد بهت بدم برای جواب اون چینی که درباره اسلام پرسیده بود اتفاقا به نظرم باید براش میگفتی تا تو را به عنوان یک مسلمان واقعی بشناسه و ترسش بریزه البته میفهمم که خود تو هم ترسیده بودی ولی به نظر من این رسالت تو در اون کشوری هست که بیشترین تبلیغ منفی درباره اسلام در آن اتفاق می افته و این قانون جدید دقیقا مصداق کامل این اسلام هراسی هست ای کاش جای تو بودم آسمانی جان و فقط کمی از این هجمه ناجوانمردانه می کاستم ببخشید که دخالت کردم فقط خواستم کمکی کرده باشم وگرنه میدانم که اگر در ان موقعیت خاص قرار بگیری شرایط فرق میکنه
پاسخ اسمان پندار : فریدای گلم، سلام، اره چندوقته كم پیدایی، راستش كامل میفهمم چی میگی، منظورت را كامل میفهمم، اما حقیقتش این موج ترس جهانی شده و خیلی بزرگتراز تاثیر رفتار یك نفر دو نفر هست، بنظرم باید كاررسانه ای بشه ، اما این ترس و نفرت حتی به بزرگهای جامعه هم سرایت كرده. كلا من این قضیه را بعنوان یك واقعیت بزرگ كه برای جامعه اتفاق افتاده میبینم. مرسی بابت كامنت عزیزم
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic