با لذت نشستم تو افتاب رو نیمكتهای بیهقی و به صدای فراخواندن راننده ها برای شهرهای مختلف گوش میدم منظره ای كه فقط خاصه ایرانه ، راننده ها با دستهای تو جیب و ژست داش مشتی اینطرف اونطرف ایستاده اند، تیپ ساده ای زدم ومیتونم تا حدی راحت از نگاهها از پشت عینك دودی مردم رانگاه كنم و صداها را بخاطر بسپارم، اسمان بجای رنگ ابی دودی رنگ است و كوهها پشت مه خاكستری پنهان شده، مردی پك اخرش را به سیگار میزنه و اونرا كف اسفالت میندازه، دقیقه ای بعدرفتگر ترمینال انرا جارو میكنه و باخودش میبره، صداها تو گوشمه، اراك اراك ، رشت رشت حرکت ساعت 12، حركت فوری ، میدونم این اصوات و ادمها را زیر اسمان ابی درخشان نیویورك نمی تونم پیدا كنم، ماشین سرساعت راه می افتد و من از شهر خاكستریم خداحافظی میكنم. شهری عاری از رنگ. شهری که میشناسمش.به این فکر میکنم که چطور ساعتی پیش سرم رااز توی تاکسی بیرون کردم و از عابری ادرس پرسیدم یایاد دیروز می افتم که از راننده ای سراغ صرافی گرفتم و غیر از ادرس چطور بهم توصیه کرد که کدوم صرافی باانصافتره . شهرخاکستری با مردمی که میشناسمشون. شیوه رانندگیشون برام اشناست. تنه زدنهاشون و عجله کاریهاشون را میفهمم. میدونم که حریم شخصی در این شهر بی معناست. با اینحال زیباست و من این شهر رادر لحظه دوست دارم. چون میشناسمش.
نوشته شده در : یکشنبه 20 دی 1394 توسط : اسمان پندار. .
میبینم که تهرانین، ای ول، خوش بگذره. اینقدرم خودتون رو اذیت نکنین توکل داشته باشین. همه چیز درست خواهد شد. شما تو ایران اون زندگی ای رو داشتین که من حتی توی خواب هم نمیدیدم، خوب حالا که برای به دست آوردن یه زندگی بهتر دور اون رو خط کشیدین مطمئنا و صد در صد به صد برابر بهتر از اون خواهید رسید. اون زندگی ایران رو چند سال براش زحمت کشیده بودین؟شاید این یکی هم به همون اندازه طول بکشه، شایدم زودتر نرمال بشه و به حدی عالی برسه. چه باید کرد. یه روزی من دلم میخواست برم خارج. ولی الان از این که داعش بهمون حمله نکرده خوشحالم. میبینین تو رو خدا؟ زندگی چه بازیایی سر اهداف آدم میاره؟ پس زنده باد آسمان و راستین که اهدافشون رو فراموش نکردن. آفرین به همت و اراده تون.
این کامنت رو برای هر دو تا پست از من قبول کنین. ممنون.