حتما همتون شنیدید كه خارج از ایران چشم و هم چشمی یا نیست یا خیلی كمتره، البته بازهم ممكنه این مقوله بین قشرمهاجر ایرانی ساكن كانادا كه تقریبا اکثر لوازم زندگیشون را هم با خودشون بردن همچنان صادق باشه اما حداقل من این مورد را بین ایرانیهای نیویورك ندیدم، بهرحال همیشه چشم و همجشمی به عنوان یك صفت ناپسند شناخته شده و كلی در مذمتش بحثهاشده. اما من میخوام امروز بگم نه اتفاقا كمی چشم و همچشمی بد نیست و میشه بصورت كنترل شده از این خصلت لذت برد، مطمئنم كه خیلی ازشماها مخالفید:) اما خب بگذارید براتون اینطور بگم، بنظر من كمی چشم و همچشمی باعث انگیزه و اشتیاق و میل به زیباتركردن زندگی درما میشه، میدونم میدونم كه الان باز خیلیهاتون میگید خب این زیبایی را میشه در جنبه های دیگه پیدا كرد، اما باوركنیداین بخش هم نكات مثبتی داره، ببینید ما همه سعی میكنیم خونه هامون را قشنگ كنیم، وقتی قراره وسایل خونه بخریم دقت میكنیم( متناسب با جیبمون) بهترین و قشنگترین خرید را بكنیم هرچندوقت تصمیم میگیریم وسایل قدیمی را نو كنیم ووقتی دیگران میان وازخرید و سلیقمون تعریف میكنن قندتو دلمون اب میكنیم ، مثلا من خودم به تزئینات و دكوراسیون خیلی اهمیت میدادم و واقعا ازبشقاب و قاشق گرفته تا تابلوهای خونه لذت میبردم، حالا فرض كنید جایی زندگی كنید كه رسمه تومهمونیها ظروف یكبارمصرف میبرن، یا همه توخونه های سابلتی زندگی میكنن كه وسایلشون مال خودشون نیست یا حداكثر خریدشون به چندتا تیكه تخت و مبل ای ك ا ختم بشه. خب جنبه خوبش اینه كه كسی از روی وسایل خونه اتون درمورد شخصیت شما قضاوت نمیكنه، اما بدیش هم اینه دیگه تلاش خاصی برای هرچه زیباتركردن زندگیمون نمیكنیم، یكجورهایی قیمت و هزینه تو قشر دانشجو یا مجرد تودرجه اول اهمیت قرارمیگیره و اینطوری میشه وقتی دوروبرت را نگاه میكنی بجای اینكه ازدیدن تك تك وسایل زندگیت لذت ببری ازدیدن اونها دلت میگیره و غصه میخوری.
گاهی تصمیم میگیرم چندتا وسیله تزیینی بندازم تو چمدونم و باخودم ببرم پیش خودم میگم کجای یک اتاق کوچیک جاش بدم. یامگه نه اینکه داریم سعی میکنیم وسایل اونطرف را سنگین نکنیم تا توی جابجاییهای هرساله امون کمتر اذیت بشیم. اصلا بفرض هم که ببرم کجا بچینم ؟ روی زمین؟ نه دیدن این تزیینات بیشتر حس دلسوزی ایجادمیکنه و بغیر از اون به کی نشون بدم؟ به دوسه تا دانشجوی اس و پاس تر از خودمون؟ اره زندگی اونطرف یعنی خداحافظی از مبلهای استیل وفرشهای دستی ولوسترهایی که برای خریدشون کل شهر راگشتی یا کنسول ایینه نقره و ویترین نقره ای که همیشه دوست داشتی و هیچوقت نشد بخری. یعنی دیگه قرار نیست دور یک میز ظروف چینی و ست قاشقهای المانیت را برای پذیرایی بچینی. یعنی قرار نیست دیگه گیلاسهای کریستال بخری. مطمئننا خیلیهاتون مخالفید. حتی ممکنه بعضی بگید برای ما فرش ماشینی یا دستی فرقی نداره یا حتی موکت را ترجیح میدیم. ممکنه عده ای بگید خوش بحالت و شما مرفه و ال و بل. اما مطمئنم غیر ازچندمورد استثناهیچ دختری نیست که وقتی دوتا تیکه وسیله برای اشپزخونه اش میخره به رنگ و طرحش توجه نکنه. و ممکنه که روزی برسه که این دختررخت مهاجرت بپوشه و باید تک تک این وسایل را یا ببخشه یابفروشه یا بگذاره توی انباری خاک بخوره.چون رنگ و بوی زندگی در اونطرف با این طرف فرق داره. اونجا از تشریفات خبری نیست. میدونم که میگید چه بهتر اما ذره ای فکر کنید که شاید هم این تجملات و تشریفات بد نیست. شاید باعث میشه چندماه در مورد خرید یک دست لیوان جدید فکر کنیم و لبخند بزنبم.
خب نكات منفی را هم لیست میكنم كه مخالفین این نظر فكر نكنن من اونها را نمیبینم١- خودرابه قرض و قوله وزجر و خودكشی انداختن برای عقب نموندن از قافله ٢- اسایش خودوهمسر راگرفتن و در حسرت موفقیتهای دیگران سوختن ٣- اززندگی خود لذت نبردن ٤- دوشیفته و سه شیفته كاركردن ٥- خودرابادیگران مقایسه كردن البته همه این موارد همون شماره ٢ هست . خوب دوستهای خوبم میدونم كه شما هم مایلید به موارد این لیست اضافه كنید اما به این شرط كه دربرابر هرنقد منفی یك نكته مثبت هم بگید:))
نوشته شده در : جمعه 9 بهمن 1394 توسط : اسمان پندار. .
الان دارم برای خونه وسایل انتخاب میکنم، کلا دور ایکیا رو خط کشیدم و بجز معدود چیزایی که هنوزم از ایکیا دوست دارم مبلمانش دلمو زد. چون هم جنس مرغوبی نداره و هم اینجا همه خونه ها مثل فروشگاه ایکیاست. همه چیز تکراری . .
ترجیح میدم پروسه مبلمان کردن خونه طولانی بشه ولی هر دفعه یه وسیله ای بخرم که واقعا طراحی داره و مدرن و هنریه. الان یه صندلی تک همراه با زیر پایی ش گرفتم که ترکیب حصیر و فلز، همینطور یه آینه بزرگ ست همین صندلی. خیلی هم گرون نشد، چیزی که میدونم سالها عاشقانه ازش استفاده میکنم و دلمو نمیزنه!
از نظر من دکور کردن خونه حتی با بودجه محدود یه هنر که میتونه خیلی لذت بخش باشه و تاثیر خوبی تو کیفیت زندگی داره.
اینم بگم که هرگز طرفدار تجملات، خریدهای غیر ضروری و بی فکر و شلوغی نیستم. بی زارم از خونه ای که پر خنزر پنزر باشه!
برا تو هم مطمئنم انشاالله تا یکی دو سال دیگه کار و باراتون تو آمریکا ردیف میشه و همون زندگی باب میلت رو اونجا ردیف میکنی.
اگه یه روزی پول داشته باشم دوس دارم طبیعت بکر شهرها و کشورای مختلف رو برم ببینم تا اینکه صرف خرید مبلمان و وسائل تزیینی کنم
ولی خب هر کی یه جوره و من به سلیقه آدمای تجملاتی هم احترام میذارم.
انقدررا زندگی کردن با حداقل به من مزه داده که برگشتم ایران همون دو تا اسبابی هم که هست می بخشم بره!
نمی دونی چقدر کیف می ده که هیچی نداشته باشی. من که به فکر تجملات نبودم شاهدش هم خونه مون تو تهرانه...اینجا هم که یک قابلمه و یک ماهیتابه با قاشق چنگال و بشقاب های تا به تا و وسائل دست دو تقریبا هیچ محسوب می شه اما صفایی داره که قابل وصف نیست! وقت کردم راجع بهش می نویسم.