امروز:

این روزها

» نوع مطلب : روزهای دور همی (سفرهامون به ایران) ،غرانه ،

هفته پیش همین موقعها خیلی عصبی و ناراحت بودم، حس خیلی بدی داشتم وحوصله ادمها را نداشتم، اونقدر حس بد داشتم كه حتی حوصله توضیح به كسی نداشتم و برای همین با لبخند و حالت طبیعی نگذاشتم كسی متوجه بشه، فقط به همسر گفتم كه بیحوصله ام و یكی دوروز تماس نداشته باشیم، همسر گلم هم بااینكه ناراحت شده بودچیزی نگفت، بعدا فهمیدم صاف همین دوروز بشدت سرما میخوره و با وجود حجم كارهای قبل اومدن به خواسته ام احترام میگذاره، اون چند روز گذشت و من هم خودم را جمع و جور كردم و با اومدن راستین حسهای بد را كنار گذاشتم، دوروزی هست برای اومدن راستین و البته كار لیزرم اومدم تهران، زود برمیگردم اما دوباره دیشب با شنیدن خبری بهم ریختم، خبری كه تاثیری تو زندگی من نداره اماغیر مستقیم متوجه شدم دوست سابقم كمی نامردی كرده، البته مهم نیست امااینكه باید خبر كسی كه كامل ازش بریدی و همه ارتباطاتت را قطع کردی را تو این شهر بزرگ از یك فامیل دوربشنوی جالبه، چقدر ما ادمها تو دنیای كوچیكی زندگی میكنیم، جالبه تو شهرمحل زندگی خانواده ام  هم تو داروخانه ای كه موقت كار میكنم ، متوجه شدم مسئول فنی عصرش دكتری بود كه داروخانه ای كه تو اون شهر كوچیك محروم داشتم را به من انداخت یعنی یکجورهایی نمیتونست از شر اون داروخانه نجات پیدا کنه من هم تازه فارغ التحصیل شده بودم ساده و احمق ، حتی تو این مدت یك اقایی اومد و میگفت پسر فلان دكترهست و كمی اطلاعات داروخانه ای از پرسنل برای داروخانه پدرش گرفت، باز جالب بود كه اون هم پسر دکتری هست که سر همون داروخانه خیلی اذیت کرد و صاف باید تواین سه هفته که من دارم کار میکنم اینهمه ادم مرتبط با گذشته ام را ببینم. فکر نکنید شهر کوچیکی هم هست. اما چرخش روزگار و رسیدن ادمها برام جالبه. اصلا تجربه کار تو این شهرکلی خاطرات را برام زنده کرد. خاطرات پیاده رویهایی طولانی که تو دوران دانشجوییم میکردم. دوره اوج حماقت من. دوره ای متعلق به خیلی سال پیش. خیلی دور و خیلی نزدیک. خلاصه همه این خاطرات و خبر جدیدی که از دوست سابقم شنیدم باعث شده دوباره برم تو فکر وباز حس بد از سر و کولم بالا بره. استرس و نگرانی هم داره منرا میکشه. هنوز حتی یک قدم کار عملی برنداشتیم و منتظراین هستیم برای این پروانه مشتری پیدا بشه. جالبه که ازدو نفر ادمی که هرکدوم میگفتن ما دوسه تا مشتری نقد داریم هم خبری نیست و امروز و فردا میکنن . کمیسیون مربوطه هم ماهی یکبارهست و ما شدیدا نیاز داریم قبل 25 همین ماه قراردادها را ببندیم تا به بقیه کارهامون برسیم. شک. نگرانی. گذشته. اینده. این حال این روزهای منه.  
دلم از ادمها و خودخواهیهاشون گرفته. از ادمها و زرنگیهاشون. از ادمها و عقده هاشون. از ادمها و حماقتهاشون. 



نوشته شده در : پنجشنبه 15 بهمن 1394  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

رها
پنجشنبه 15 بهمن 1394 20:38
مطلب واسه من بهم ریخته بود اسمان جان و بسختی تونستم بفهمم چی نوشتی ارزو میكنم بزودی حالت خوب شه..راستش منم یه خورده بی حوصله ام اینروزا و از خدا میخام كمك كنه زودتر تموم شه این ایام...
پاسخ اسمان پندار : رهای عزیزم ببخشید فونت اشتباه زده بودم، درستش كردم، اما امیدوارم روزهای بیحوصلگی امون زودتر تموم شه و اتفاقات خوب بیافته
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic