دوروزی خارج از شهر بودیم تموم مدت سعی میكردیم فكر نكنیم و تصمیم گیری را به وقتی که برگشتیم خونه موكول كنیم، اما دیشب بمحض برگشتن شروع كردیم بفكر كردن ، بررسی كردن و تصمیم گرفتن، كلا یك فرد تو زندگیش دوسه بار بیشتر تصمیمهای اساسی كه بكل مسیر زندگیش را تغییرمیده نمیگیره ،مهاجرت یكی از این تصمیمهاست، حالا شرایط زندگی ما طوری شده كه هرچندوقت یكبار باید از این تصمیمها بگیریم، خیلی احتمالش كمه كه برای یك مهاجر بعد از رفتنش شرایط كاری و مالی خوبی تو كشورش پیش بیاد،نمیگم شرایط فوق العاده ای هست اما خیلی بهتراز زندگی قبلیمونه، همین باعث میشه مدام این دو كفه ترازو را باهم مقایسه كنیم، وضعیت الانمون مثل پیدا كردن یك خمره سكه هست البته برای ما خمره هست و ممکنه برای خیلیها کیف پول هم نباشه امااز طرفی بهت وعده بدن كه اگه از این خمره بگذری واز این جنگل عبور كنی بشهر طلایی میرسی، عبور از جنگل سخته، پیاده روی داری زخمی شدن داری،زندگی راحت و اشنا توی شهر و ابادی یا ماجراجویی وگذشتن از جنگل برای زندگی در شهر طلایی؟ بفرض كه بمونیم خیلی راحت میشه زندگی یكسال دیگه امون و پنج سال بعد را تجسم كرد، یك زندگی متوسط خوب و البته راحت، اما اونطرف یعنی حداقل دوسه سال دیگه سختی و زندگی ناپیدای پنج سال بعد..... ادمیزاد موجود عجیبیه، شاید هم ما خیلی كمالگرا هستیم، بهرحال ما راه جنگل را انتخاب كردیم، چیزی ما را بسمت جلو هل میده، بسمت دنیای ناشناخته، برای تجربه زندگی از نوع دیگه، متفاوت زندگی كردن، بیشتر دیدن وشاید هم امید برای رفاه بیشتر، همون وعده سرزمین ارزوها.....بااینكه تصمیمون را گرفتیم امافشارو سنگینی انتخاب ولمون نمیكنه هرچند روز یكبارمغزو ذهنمون زیربار این افكاربازمیزنه تو خط مقایسه، بعد مجبوریم دوباره از نو همه افكاررا بریزیم روی دایره. مهره ها را جابجا كنیم واخرش در اوج استیطال انتخاب كنیم ، اونهم نه بین خوب و بد، نه بین خوب و خوبتر، نه، در واقع فقط انتخاب بین دو گزینه، دوگزینه متفاوت، حالا این وسط غیر این انتخاب اصلی كلی هم انتخابهای فرعی هست كه هركدوم تموم مغز و روحمون را میجوه،مثل انتخابی که این چندوقته امانمون رابریده وباید هرچه زودتر درعرض یکی دوهفته تصمیم اخررابگیریم. بد دوراهیه.یکی اینكه این دوسه ماه كاری نكنیم ودوباره تیرماه برگردیم و تو فرصت یكی دوماهه تیر تا مردادبرای پروانه تهران اقدام كنیم، خوب پروانه تهران به پروانه شهرستان از چند لحاظ ارجح هست اماكمبود زمان این پروسه را ریسكی میكنه چون ما تا اخر مرداد بیشتر ویزا نداریم، از اونطرف كاراین پروانه خوب پیش نمیره و باید با چنگ و دندون ودعا و صلوات كارها را پیش ببریم.انتخاب سختیه و بنده الان ازلای چرخ دنده مینویسم.
نوشته شده در : یکشنبه 25 بهمن 1394 توسط : اسمان پندار. .
موفق باشی الهی