پارسال قبل رفتن یک مشاور رفتم اون موقع ها که اضطراب و سنگینی حرکت و تصمیمون خرد کننده بود . بعدا مشاور به همسر گفته بود که من خیلی خسته ام . گفته بود درونی از فشار و سختی این مسیر تبدیل به یک ادم مسن شده ام. اون موقع کلی داروی اعصاب پیش بینی کردم که ببرم. داروی افسردگی. اضطراب . خواب و معده دردهای عصبی. حتی احتمال دادم که راستین چون اولین بار هست که از خانوادش دور میشه ممکنه افسرده بشه و برای اون هم دارو بردم. خوب خودتون شاهدید که پارسال چقدر سال سختی بوداما خوشبختانه به هیچ کدوم از اون داروها احتیاج پیدا نکردیم.البته کلی هم داروهای مختلف سرماخوردگی و معده هم برده بودیم. حتی امپول :)) جالبه تقریبا به اونها هم نیازی نشد.الان هم کلی دارو رو دستم مونده که احتمالا تاریخ خیلیهاشون گذشته و باید دور ریخته بشه.البته چه بهتر که بهشون نیازنداشتیم. امسال دوره نسبتا بلندی ایران هستم. چهارماه و نیم. درنظر داشتم غیربرنامه کاری کمی زبان بخونم. کامپیوتر یاد بگیرم و کلاسهای متفرقه برم. الان دوماه و نیم گذشته و فقط دنبال برنامه کاری بودم. هیییییییچ کاری نکردم. تموم روز خونه هستم و میخوابم یا موبایل به کف دستم چسبیده وهزاربارفیس و تلگ و اینستا را چک میکنم. احساس میکنم یکجور رفتم تو فاز افسردگی خفیف. البته هرکسی بهتر خودش را میشناسه و میدونم جدی نیست و بمحض رله شدن کارهای داروخانه از تو این فاز درمیام اما مهم اینه که روزهام را بشدت بهیچ و پوچ از دست میدم و همه وقتم به خواب و چرت و پرت میگذره. حوصله هیچ کار و هیچ کسی را ندارم. هنوز به خیلی از دوستهام تلفن نکردم که بگم ایرانم و حالی ازشون بپرسم. چه برسه به قرارگذاشتن و دیدنشون. یکمی هم بد شدم و اتیش دوست داشتن اطرافیانم خاموش شده. نه اینکه بد کسی را بخواهم اماقلبا احساس محبت و گرمی و دوست داشتن به اطرافیانم ندارم.قلبم برای خانوادم و خانواده راستین نمیتپه و حساس شده ام. باز هم میدونم موقتیه و بزودی این حسها عوض میشه. خلاصه این از وضعیت ایرانم. فکر کنم بد نباشه یک مشاور برم اما حوصله رفت و امد ندارم. بخصوص که تهران بی ماشین هستیم.و میدونید که رفت و امد تو تهران بی ماشین چقدرسخته........قضیه کار هم که گیر کرده و همچنان منتظریم.
نوشته شده در : چهارشنبه 12 اسفند 1394 توسط : اسمان پندار. .
همه اینها بخاطر استرس و فشاری هست که دارین تحمل میکنید؛ یکم باخودتون مهریون باشید و انقد از خودتون انتقاد نکنید؛بنظر من یکم رابطتتونو با ابنترنت کم کنید ؛ اونوقت میبینیدد اووه چه کارها که دارین انجام میدید؛ بنظر من شنا و یوگا برید ؛ کتابهای خودآموز کامپیوتر بگیرید؛ خودتون بخونید؛ اصلا سخت نیست مخصوصا انتشارات کلید مختصر و واقعا مفید آموزش میده...
مطمینم که نتیجه تمام تلاشهاتونو به زودی زود میگیرید ؛ یادتون باشه که شما راکد ننشستید ودر حال حرکتید؛ ناامید نباشید چون هیچکسی از فردا خبر نداره...