یكشنبه صبحه، قرار بود جمعه برم تهران تا دیگه اماده رفتن بشیم اما هنوز اینجام، منظورم شهرستان و خونه پدرمادرمه، راستش روزی كه داشتم می اومدم ایران همش نگران بودم كه فرصت میكنم همه كارهای مربوطه را انجام بدم ، الان بعد از گذشت حدود ٥ ماه میبینم تمام وقتم به انتظار گذشت، همه اش، هیچ كاری نكردم، دلمون را خوش كردیم به فاصله یكماه تیر تا مرداد ، اما مثل روز برام روشنه كه یكماه فرصت كمی هست و هیچ كاری نمیشه پیش برد، احتمال خیلی زیاد باید برای ویزا اقدام كنیم و ترم پاییز را هم مرخصی بگیرم، راستش ما در اخر میخواستیم راه كم ریسك را انتخاب كنیم اما خریدار دودل همراهی نكرد، جالبه خریدار دیگه ای هم همزمان پیدا كردیم اما از این جور ادمهاست كه مثلا سر قرار نیومد بعد گفت فلانیش مریض بوده یا دوروزی هست خودش را قایم كرده و جواب تلفن نمیده، خوب بنده خدا اگه پشیمون شدی مستقیم بگو، اگه مورد دیگه ای هست مستقیم بگو. راستی شما هم از اون دسته ادمها هستید كه نمیتونید مستقیم حرفتون را بزنید و ترجیح میدید مثلا تلفن را جواب ندید؟ خوب باز دوروزی منتظر میمونم شاید در لحظه اخرمعامله انجام بشه.
نوشته شده در : یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 توسط : اسمان پندار. .
امیدوارم همچین کارت راه بیفته و اینقدر برنامه هات رو روال بیفته که دیگه گذرت تو زندگی به این آدم ها نیفته.