میدونید دوستان یکی از موردهایی که تحت تاثیر مهاجرت قرار میگیره ارتباط شما با همسرتون هست. این تغییر بزرگ میتونه شما را بهم نزدیکتر کنه یا دورتر. وقتی هدفهاتون، دیدی که از اینده تون و مسیرتون دارید یکی باشه بهم نزدیکتر میشید. مثل دوتا خط که بسمت هشت شدن میرن اما وقتی چیزی که از زندگی جدیدتون میخواهید و انتظار دارید متفاوت باشه این راه بسمت هفت شدن میره. راستش من نمیدونم که من و همسرم بهم نزدیکتر شدیم یا دورتر. در حقیقت وقتی امریکا هستیم بهم نزدیکتر هستیم. اما مطمئن نیستم این نزدیک شدن واقعیه یا بخاطر تنها بودن و نیازمون به همدیگه هست. ااااااخه سفر طولانی اخری که به ایران داشتیم خیلی چیزها را تغییر داد. درواقع این اواخر من و راستین از هشت به یک هفت بزرگ رسیدیم. و حالا داریم سعی میکنیم این هفت ناموزون و زشت را موازی یا هشت سابق کنیم. و اما علت. حقیقتش سری اخر که ایران بودیم . هرکدوم باز شدیم بچه مجرد پدر و مادرمون. بجه خونه. این دوره به راستین نشون داد که چقدر پدر و مادرش پیر و فرتوت و ناتوان شدند. وابستگی شدیدشون به راستین و حس مسئولیت راستین به اونها باعث عوض شدن دیدگاه راستین به مقوله مهاجرت شد. درواقع راستین میگه ما خونه و ماشین و وسایل زندگی خوب و کار و ارامش و از همه مهمتر پدر و مادر را فدا کردیم تا زندگی توی یک اتاق و عوض شدن ارقام درامد و مخارج را بشرط تغییر محیط و کشور بخریم. اررره راستین تا حد زیادی پشیمونه. دلش میخواد میتونست درست به نقطه قبل رفتنمون برگرده. روزی که اخرین قسط خونه همزمان با اومدنمون تموم شد و میتونستیم تو ایران هم بهتر زندگی کنیم. از طرفی بنظر اون بخشی از زندگی مسئولیت ما در قبال پدر و مادرهامونه. من میفهم چی میگه. خوشبختانه پدر و مادر من هنوز روپا هستند و به اینده و تغییر شرایط امیدوارم. مطمئننا اگه قرار بود تا ابد شرایطمون همینطور بمونه بنظر من هم مهاجرت کار اشتباهی بود اما فکر میکنم درست میشه و اوضاع خیلی بهتر میشه. خلاصه این فکرها و تغییر هدفهاست که راه ما را هفت میکنه.خصوصا اینکه میدونیم مرداد که برگردیم امریکا چندسالی امکان برگشت نداریم و سن بالای پدر راستین ووابستگی و نیازش به راستین واقعا درداوره. حتی روزهای اخر انقدر این هفت شدید شده بود که من به راستین پیشنهاد دادم این دوسه سال ایران بمونه اما خب راستین نمیتونه من را تنها بگذاره و درست هم نیست و دوری طولانی مدت برای زندگی مشترک سم هست. حالا باز جمعه ای که در پیشه داریم برمیگردیم ایران. برای حدود سه ماه زندگی دیگه. و این واقعا نگرانم میکنه. نگران رابطه ای که شدیدا احتیاج به مراقبت داره. اختلاف دیدگاه و نظر چیزی نیست که راحت حل بشه و احتیاج به از خودگذشتگی و فداکاری داره. و تنها بهانه ،فقط عشقی هست که باید ازش مراقبت بشه.هفت
مرسی از وقتی ک گذاشتی و راهنمایی خوبت. نه ایرانم ولی ادامه تحصیل در امریکا را دوست میدارم....
ولی بهت اعتراف میکنم که ته دلم دلم برای پدرخوش قلبم میسوزه و بهش حق میدم ولی نمیدونم چرا خدا برای همچین فرزند پراحساس و فداکاری همچین پدر و مادر بی مسئولیت و پرتوقعی آفریده !
بیخیال نمیدونم چرا سر دردلم وا شد!
زندگی مشترک به نظرم سخت ترین تجربه بشر هس معمولا یکی باید فداکاری کنه و من فک میکنم راهی که شما در پیش گرفتین ارزش فداکاری کردن رو داره و مهمتر اینکه اینجوری که من تو این مدت فهمیدم شما دوتا همدیگه رو خیلی دوس دارین و تو هم اونقدر مهربون و خوش قلب هستی که بتونی از عشقت مراقبت کنی و این شرایط رو مدیزیت کنی
نمیدونم شایدم زیادی پروانه ای و گل گلی فک میکنم و فقط مهربانی کافی نیس
آرزو میکنم به هدفت و آرزوت برسی خانوم دکتر مهربونم
ایشالا بهترینها براتون پیش بیاد تو این گذر عمرو بتونید بهترین لذت از زندگی تون ببرید