امروز:

دوادم با یک پرواز

» نوع مطلب : پندهای اسمونی اونور ابی ،من و خودم ،

زندگی اینور اب با اونطرف خیلی متفاوته. این تفاون نه تنها در خونه و وسایل زندگی و تجمل ونه تنها در خیابونها و ادمها و  زندگی شهری ونه تنها در نوع ادمهای دوروبر و ارتباط گیری و زبان متفاوت  هست بلکه میتونه تو طرز فگر و روش زندگی هم باشه. درست از زمانی که وارد فرودگاه میشی و مهر تو پاسپورتت میخوره  با یک پرواز یکروزه وارد یک دنیای دیگه میشی. از همون لحظه ورود به فرودگاه  که باید ارتباطاتت را با زبون دیگه ای داشته باشی و بجای استقبال خانواده باید دنبال تاکسی باشی  شکل و نوع زندگی ات متفاوت میشه. سرعت فکر کردن اونجا سریعتره. باید حواست به مسائل مختلفی باشه و ذهنت درگیرتره چون اونجا فقط خودت و همسرتی. حتی فعالیتهای بدنیت بیشتر میشه. تو ایران پدر و دوست اشنا زحمت چمدانهات را میکشن و از صندوق عقب تا اسانسور میارن . اما تو نیویورک خودت باید ساکها را جابجا کنی. کرایه تاکسیها بشدت گران هست و اکثر اوقات چمدونهای سنگین را باید از پله های زیاد مترو بالا و پایین ببری. کاری که هرگز تو ایران نمیکردی. حتی توی اسباب کشیها هم کارگر داشتی و اونها زحمت حمل و جابجایی وسایل را میکشیدند و تو فقط وسایل را تو کارتن میگذاشتی. اما اونجا کارتنها و چمدونهاس سنگین را توی خیابون روی چرخهاشون از مترو تا خونه میکشی و بعد از کلی پله  به اتاقت میرسی. اخه تو نیویورک غیر از برجهای بلند تو خونه های چندطبقه خبری از اسانسور نیست. اره بعد از یک پرواز چند ساعته وارد یک دنیای دیگه میشی. با ادمهایی با ظاهرها رفتارها قانونها و مراودات مختلف.به یک کلام متفاوت کاملا متفاوت. انگار از یک سیاره به سیاره دیگه رفته باشی. تو ایران روی مبل لم میدی به صحبتهای مامانت با خاله ها گوش میکنی. نگرانیهای راجع به فلان مهمانی و فلان ادم را میشنوی. اما توی امریکا جدیدا روی یک تخت میشینی تند تند ایمیلهات را چک میکنی . ایمیل میزنی. و راجع به فلان امتحان و درس فکر میکنی. فیس بووک و لینکدین را چک میکنی و برای کارهایی که برای موفق شدن نیاز داری برنامه ریزی میکنی. تو ایران زمان می ایستد. انگار ساعتها میخوابن و تو در کندی اتفاقات و روزمرگیها متوقف میشوی. اما تو نیویورک ساعت روی دور تند میچرخد. وقت کم میاری. از حجم کارها و برنامه ها وحشت میکنی. به کلاسها و دوره ها و درسهایی که برای جلورفتن نیاز داری فکر میکنی. همیشه در حال دویدنی. باز وقت کم میاری. انگار دوباره ار نو بچه کنکوری شده ای که غول کنکور جلوی راهت خوابیده. دهها نفر عین تو مشغول رقابتند. هندیها بخاطر زبان قوی اشون خیلی جلوتر از تو هستند. تو باید بدوی تا بازنده نباشی. باید خیلی چیزها یاد بگیری. مغزت مثل ساعت کار میکنه. قلبت از ترس فلج میشه.با خودت برنامه و هزاران کاری که باید بکنی و مطلبی که باید یاد بگیری دوره میکنی و با یک پرواز چند سا عته باز در ایرانی. بارخوت و سکون زندگی ایرانی بخواب میری و فراموش میکنی که نوع دیگه ای از زندگی هم وجود دارد. و به اندازه مایلها  از خود امریکاییت فاصله میگیری.


نوشته شده در : پنجشنبه 20 خرداد 1395  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

رویا
شنبه 22 خرداد 1395 07:05
آسمون عزیز به نظر من که اون جور زندگی خیلی بهتر از زندگی خیل عظیمی از ما ایرانیهاس ببین سالها زندگی این سبکی ما را به کجا رسونده من اصلا کاری به دولت و ... ندارم این تنبلی و بی هدفی و هزاران رفتار ناشی از اونها ما را از خیلی چیزها عقب نگه داشته و متاسفانه به نسلهای بعدی هم سرایت کرده.با خیلی از بی فرهنگیه ای ما به دوش دولت افتاده .اگر ما هم وقت دخالت و سرک کشیدن به زندگی دیگرون و ... را نداشتیم خیلی از مشکلاتمون حل میشد.راجع به این موضوع صفحه ها میشه نوشت اما حیفه شما از فرصتهای ایرانت خوب استفاده کن.سختیهای فعلی اون ور به خیلی از ارزشهای دیگش می ارزه.من که اینطور فکر میکنم .موفق باشی
پاسخ اسمان پندار : رویای گلم بقول تو راجع به فرهنگ عجیبی كه این روزها دامن همه ما جوونها را گرفته صفحه ها میشه نوشت و گفت، بنظر من هم برای بازسازی این فرهنگ سالها زمان لازمه ، دریغ كه اینطورجوونهای ما زمان سوزی میكنن، راستش من قضیه را كامل تقصیر مردم نمیبینم، بنظرم مشكل ریشه دارتراز این حرفهاست.....خودت كه بهترمیدونی.رویا جون ...دختر خوبی شدم و دوسه تا كلاس اسم نوشتم، از هفته دیگه هم میرم سركار، حالا میام مفصل گزارش روزانه میدم، ممنون از دلگرمیت دوست خوبم
شلاله
جمعه 21 خرداد 1395 22:37
آسمانی جان راستش من همین الانم کمردرد شدیدم رو مدیون جابه جایی چمدونها طی درس خوندن در شهرهای مختلف هستم همیشه موقع پیاده شدن از اتوبوس عصبی و نگران پیدا کردن راننده تاکسی منصف و چونه زدن باهاشون بودم
میدونم که قابل قیاس با یه کشور دیگه نیس ولی اندازه یه اپسیلونم که شده اون حس و حال رو تجربه کردم
این استعمار هندی ها با همه ضررو زیانش باز خوبیش این بوده که همشون انگلیش بلدن حتی با اون لحجه های افتضاحشون گلیمشون رو از آب میکشن بیرون!!

پاسخ اسمان پندار : اخ اخ شلاله گلم میفهمم چی میگی، بنده خدا راستین هم مشكل زانو درد پیدا كرده، بنظر من بس كه از پله بالا پایین میریم. خود من هم تو دوران دانشجویی مثل خودت بودم، یكهو یاد دوران دانشجویی خودم افتادم، اتوبوسهای قدیمی كه شاگرد راننده ها عقب می خوابیدن ، اتوبوس گرم تو تابستون و سرد تو زمستون، خیلی مواظب سلامتیت باش دوستم، اررره من هم همش به این فكر میكنم كه تنهاسود استعمارانگلیس برای هندیها همین تسلطشون به انگلیسی هست
زری
جمعه 21 خرداد 1395 18:54
وافعا عجیب محیط آدم رو میکشونه. ولی یه فرقی داره اینجا آدم یه موقع هایی دویدن هاش با استرس همراهه و ازش کلی انرژی میگیره. اگر میشد اینجا با دویدنها به ثمره برسیم خوب بود... البته قبول دارم خیلی وقتها اینقدر تو مرحله تصمیم گیری می مونیم که انرژیهامون تموم میشه
پاسخ اسمان پندار : اره زری جون محیط تاثیر عجیبی رو ادمها داره، البته اینجا هم دوندگیهای خودش را داره، و این پست بیشتر به خودم اشاره داشت نه همه. فرق بزرگ ایران اینه كه فیدبك منفی خیلی از محیط میگیریم برای همین اكثرا احساس خستگی و ناامیدی میكنیم، زری جون بااینحال اونطرف هم استرسهای خودش را داره، حتی برای من خیلی بیشتر از ایران، رقابت سنگینه و همش میترسی تو این رقابت ببازی، باختن تو این رقابت یعنی رونده شدن از امریكا و به هدر رفتن اینهمه هزینه مالی و روحی، میبینی كه استرس كم نیست
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic