امروز:

حرفهای همینطوری

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال سوم) ،چرت و پرت نویسی ،

امروز من یک جورکی هستم البته  معمولا هفته ای یکبار پیش میاد که یک جوری باشم و دست و دلم برای هیچ کاری پیش نره. امروز هم از اون روزهاست. حالا چرااا؟ چون  حسودیم شده به کسانی که پوستر داشتند و الان برای کنفرانس سالانه داروسازهای صنعتی تو دنور جمع شدن. چرا؟ چون ته دلم میخواست من هم بچه زرنگ بودم و مقاله یا پوستر داشتم. حالا چرا نشد. چون من تازه  همین ترم از پیچ زبان و چند و چون پیش رفتن کارها تو دانشگاه گذشتم. و الان هم که دیگه اخرهای درسمه. البته پوستر موستر هم کار بچه های پی اچ دی هست و بچه های مستر حتی سمت تز هم نمیرن و فقط شاید یکی دونفر نخبه از توشون دربیاد که پوستر داشته باشند. اووووم یکجورهای  الان که ایرانیها اضافه شدن و ماشالا داروسازهای ایرانی هم بچه درسخون و باحال،  حتی درس خوندن تو دانشگاه  هم خوش میگذره و اون ته ارزوی دانشمند شدن صدام میکنه. میگه به به چقدر خوبه بری پی اچ دی و تحقیق کنی و مقاله بدی و کسی برای خودت حداقل تو دانشگاهتون بشی. اما راستش اصلا منطقی نیست این کار رابکنم و اینبار دختر خوبی میشم حرف منطق را گوش میکنم و فعلا مستر را تموم میکنم و بعدا بعد گرین کارت برای تموم کردن پی اچ دی برمیگردم. البته اگه ترامپ بگذاره. (مستر تو دانشگاه ما دوسال اول پی اچ دی هست و درسها یکیه). 
دیگه براتون بگم چرا یکجوریم! با یکی از دوستانم حرف میزدم و ظاهرا کار پیدا کردن به این راحتی نیست و نگران اینده کاری هستیم.
دیگه اینکه هنوز تزم شروع نشده و کلافه اون هستم. امروز رفتم ازمایشگاه دیدم اون یکی دانشجوی هم موقعیت من تزش را شروع کرده.
دیگه چرا نااراحتم؟ چون  امشب هوا ابریه و سوپر ماه را ندیدم. هرچند دیشب با همسر رفتیم ماه بینی و کلی عاشقانه در کردیم اما واقعا دلم میخواست امشب هم ببینمش.
دیگه اینکه کنسرت ابی هست. البته من خیلی اهل موسیقی نیستم. اما بهرحال تصمیم گرفتیم سال دیگه بریم.
دیگه اینکه امروز دزس نخوندم ده بار جزوه باز کردم و بعد بستم. . حتی قسمت ساکت کتابخونه هم رفتم . موبایل بازی کردم و برگشتم. البته طبیعیه. این یکی خیلی اتفاق میافته.
دیگه اینکه تو گروه دوستهای سابقم که همه داروساز یا دندون پزشکن بودم و تو اوج تعریف کردنشون از بچه داری و بچه هاشون دیدم واقعا هیچ حرفی برای گفتن ندارم و چقدر دنیام متفاوت شده. حتی  با اینکه بحث به الودگی رسید حس کردم یواش یواش دارم ازشون فاصله میگیرم. زمانهامون یکی نیست دغدغه هامون یکی نیست. دلم گرفت. 
 دیگه اینکه سر راه  یک بسته چیپس بزرگ خریدم  و یک تخته شکلا ت و الان هردوشون تموم شدن. الان هفته سوم هست که من دارم روزی یک تخته شکلات میخورم. غذا درست و حسابی نمیخورم اما دارم با شکلات خودم را خفه میکنم. 
دیگه اینکه جمعه با دوستم دم ورودی مترو وایستاده بودیم و فارسی حرف میزدیم. تیپ هیچ کدوممون خاور میانه ای نیست و زبان دوستم هم عالی است. یک مرد سیاه مشکل دار بهمون نزدیک شد و وقتی دید داریم غیر انگلیسی حرف میزنیم شروع به فحاشی کرد. دوستم اوضاع اینجا را بهتر از من میدونه بهش گفت جرات داره بیاسته و داره به پلیس زنگ میزنه . و اون هم رفت و کمی اونطرفتر با یک زن سیاه درگیر شد.  امروز هم یک ویدیو دیدم که تو مترو یک امریکایی به یک ایرانی گفته بود برگردید کشورهاتون. البته ما قانونا اینجا هستیم و فعلا جامون امنه اما درکل بنظرم بعد ار پیروزی ترامپ با تکیه به شعارهای انتخاباتی نزاد پرستی و مهاجرستیزی و زن ستیزی، جهان و مردمی که هنوز با موچ تغییرات دنیا بسمت یکی وجهانی شدن کنار نیومده بودن و هنوز نمیتونستند انسان را فارغ از رنگ و نژاد و مرز درجهت حل مشکلات جهانی ببینند  تونستن جرات پیدا کنند و خودشون را نشون بدن. مدتها بود دنیا سعی کرده بود با نژاد پرستی بجنگه و اگه کسی نژاد پرستانه حرف میزد بشدت نکوهش میشد و ازجامعه طرد میشد اما حالا اون ادمها با تکیه بر دیدگاههای  رییس جمهور جدید جرات ابراز نظر پیدا کردن. من این دوقسمت شدن جامعه را دارم حس میکنم. و اروم اروم بوی تنفر از همدیگه تو بطن جامعه داره به مشام میرسونه. همه امون گوشمون با تحلیلهای انتخاباتی پرهست. چاره ای نیست. باید صبرکرد و دید تا چقدر امریکا و جهان بسمت بدترشدن پیش میره. امیدوارم کمتر از پیش بینیها باشه. 
این وسط خبر خوب اینه فردا شب قراره بریم سیرک دوسله یا سیرک افتاب. خوشبختانه دانشگاهمون بلیطش را با تخفیف خوبی میده.
الان هم میخوام بشینم یک فیلم تخیلی حسابی ببینم 
بای


نوشته شده در : سه شنبه 25 آبان 1395  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

یه یه سوال دارم من
شنبه 25 دی 1395 20:29
سلام
ببخشید میخواستم بپرسم دین شما چیه؟
ایرانیه مسلمان هستید؟
خوبه که جواب همه کامنتاتونومیدین
موفق باشید
خدافظ
پاسخ اسمان پندار : سلام عزیزم خیلی خوب میشد اگه شما هم توضیح میدادید فهمیدن جواب این سوال چرا براتون مهمه، یكبار موقع درس دادن ریاضی در امریكا یك دانشجو چینی از من همین سوال را كرد، اون موقع كه حوادث فرانسه اتفاق افتاده بود، بشدت بهم برخورد، و حالا شنیدن این سوال از یك هموطن بدون ذكر دلیل بازهم برام عجیبه، میدونی من واقعا معتقدم معیار ما برای قضاوت ادمها نباید دین و یا اعتقادشون باشه. فقط اگه سوال مربوط به روند مهاجرت و این حرفها بود شاید میتونست دلیل پرسیدن باشه. بهرحال به احترام شما، جواب این سوال را میدم، بله . من ایرانی مسلمون هستم، درست عین اكثریت ایرانیهایی كه تو جامعه ایران اطرافمون میبینیم.
ژاله
سه شنبه 21 دی 1395 15:19
به نام خداوند یاری رسان
سلام خانم آسمان
مطالب وبلاگتون رو مطالعه کردم
جالب و پر معنا و مفهوم بودند
با اینکه بین من که الان اینجا هستم با شما که کیلومتر ها بامن فاصله دارید، فاصله زیادی هست، اما شما رو بخوبی درک میکنم یا حداقل سعی میکنم که اینطوری باشه و آدم روشن فکری باشم.
امیدوارم خداوند بلندمرتبه که ناظر همه چیز هست کمکتون کنه.
درپناه خداوند باشی.
از رحمت خدا ناامید نشو یه جایی و یه وقتی کمکت میکنه که فکرشم نمیکنی.
خدانگهدار
پاسخ اسمان پندار : سلام ژاله جان، خوشحالم كه دوست جدیدی پیدا كردم و خوشحالترم كه فاصله ها باعث نشده مخاطبم فكر كنه من توی یك دنیای دیگه زندگی میكنم و حرفم را درك نكنه، ممنونم از ارزوی خوبت برای من و امیدواوم اتفاقهای خوب خیلی زود تو زندگیهامون جاری بشه
یادگاری
یکشنبه 7 آذر 1395 01:01
آسمونی جون ایمیلم بهت رسید؟
پاسخ اسمان پندار : نه عزیزم، همینجا تو قسمت كامنتها كه ادرس ایمیل میخواد بگذار، یا دایركت تو اینستا بیغام بگذار لطفا.
سایه
جمعه 5 آذر 1395 20:08
سلام آسمان جان. اگه اجازه هست من هم مطلبتون رو بخونم خیلی لطف می کنید برای منم بفرستین. ممنونم.
پاسخ اسمان پندار : سلام سایه جان. حتما. امروز فردا رمز را میفرستم عزیزم
مهراد
پنجشنبه 4 آذر 1395 23:32
سلام. اگه من هم می تونم مطلب رمزدار اخیر رو بخونم برا منم بفرستین.ممنونم
پاسخ اسمان پندار : سلام. صد در صد، البته باوركنید همون غرهای همیشگی هست، فقط با اجازه گذاشتم تعداد كسانی كه قراره رمز را از طریق ایمیل براشون بفرستم بیشتر بشه همه را با هم بدم:)
یادگاری
پنجشنبه 4 آذر 1395 22:58
آسمونی منم رمز
پاسخ اسمان پندار : یادگاری جون ، اخه كجا برات رمز را بفرستم، تو اینستا فالوم میكنی؟؟ اگه هستی ای دیت را بگو دایركت بفرستم
کامشین
پنجشنبه 4 آذر 1395 07:35
آسمونی جان من رمز شما را ندارم
وقتی نوشته را رمز دار می کنی کلی کار برات ایجاد می شه! انشالله که همه چی روبراه باشه
پاسخ اسمان پندار : سلام كامشین گلم، رمز را فرستادم و علت رمزی كردن را. اما دعات هم پُر بیراه نیست.
زری
چهارشنبه 3 آذر 1395 14:38
لطفا رمز را دوباره بفرست.مرسی
پاسخ اسمان پندار :
رویا
پنجشنبه 27 آبان 1395 11:57
آسمون عزیز اصولا نمیشه خیلی رو حرفها تکیه کرد خدا را چه دیدی شاید اومدن ترامپ به نوعی به نفع شما تموم بشه و کاملا برعکس تصور شما به سود شما باشه .به نظر من اصلا مهم نیست که از دوستات فاصله گرفتی و حرف مشترک نداری این کاملا طبیعیه.شما الان تو یه فازهای دیگه ای هستی که برای اونها هم غریبه پس نباید برات مهم باشه طی یک روند کاملا طبیعی و روتین بدون دلخوری از هم جدا میشین و جایگزینهای بهتری برای اونها پیدا میکنی.این را من تجربه کردم.شاد باشی
پاسخ اسمان پندار : رویای گلم، عزیزم من زیاد در مورد رییس جمهور جدید خوش بین نیستم، بنظرم این فرد مصرانه سعی میكنه به وعده های انتخاباتیش عمل كنه، ازطرفی اكثریت مجلس و سنا هم در دست راستی هاست، واقعا ٤ ساله بدی بیش رومونه. بااینحال غصه خوردن فایده ای نداره،فعلا بهتره چشمهامون را ببندیم و منتظر بمونیم. بااینحال ممنونم از دلگرمیت، درمورد دوستها هم درست میگی یواش یواش من هم دارم برای اونها غریبه میشم، بقول تو فاصله میگیریم و احتمالا بعد یك مدتی جدایی نانوشته پیش میاد، خوشبختانه امسال با ادمهایی اشتا شدم كه دغدغه هاشون بیشتر شبیه منه و حرفهای بیشتری برای گفتن با هم داریم، تو هم شاد باشی
کامشین
چهارشنبه 26 آبان 1395 04:02
آسمونی جان
قاطبه شهروندان کشورهایی که مهاجر پذیر هستند یا نسبت به مهاجرین و پناهنده ها حس دلسوزی دارند و آنها را واسطه ای برای انجام کار خیر می بینند، یا بی تفاوت هستند. در دوران فعلی آنهایی که بی تفاوت بودند تمایل پیدا کرده اند که احساس واقعی شون را بروز بدهند. همیشه این جمعیت حاضر بودند الان تعدادشون و بیانگری شون بیشتر شده. من یک ریزه قیافه ام غلط اندازه و مردم در برخورد اول با من خدس می زنند که مهاجر نباشم بعد که دهن وا می کنم و لهجه ام من را لو می ده به وضوح می بینم که قیافه شون عوض می شه. علی الخصوص سن و سال دارها.
ادب اجتماعی می توانه سرپوش خوبی روی باور قلبی باشه، اگر این ادب وجود نداشته باشه متاسفانه نتیجه اش می شه این موردی که شما دیدی. خیلی از این بابت متاسفم که شاهد این برخورد بودی.
پاسخ اسمان پندار : كامشین عزیزم من هم با نظرت موافقم، فقط بنظرم بی تفاوتی قبلی كم كم داره بسمت نگاه منفی میره، درواقع بنظرم كارزار انتخاباتی ترامپ بسیار تاثیرگذار بوده وتونسته خیلی خوب نگرشش را به جامعه القا كنه، یكجورایی صدای خفته اون گروه بی تفاوت سابق شده ،ترامپ شعارهایی را كه اونها توی بارو موقع مستی میگفتن فریاد زد و وعده عمل بهش پوشاند، ازاونطرف قشر تحصیلكرده و روشنفكر جامعه كه بهیچ عنوان نمیتونه این خزعبلات را قبول كنه و جامعه دچار دودستگی در زیر پوشش روزمره اش شده....... متاسفانه كامشین جون من تو كشوری بزرگ شدم كه شنیدن بددهنی و حرفهای جنسی جز روزمره های یك زن ایرانی حساب میشه، اما این اولین برخورد مستقیم تو نیویورك بود. نمیدونم بگم پوست كلفت شدن جز مزایای مثبت هست یا منفی، هرچی هست خوب نیست
مهراد
سه شنبه 25 آبان 1395 20:24
سلام
مطالب وبلاگتون رو خوندم بسیار جذاب و مفیده مخصوصا برای کسانی که قصد مهاجرت دارند می تونند برنامه ریزی دقیقتری داشته باشند.ان مع العسر یسری پس از هر سختی آسونی هست .پس تمام سختیها را تحمل کنید .همیشه شاد باشید و از غصه بدور
پاسخ اسمان پندار : ممنونم اقای مهراد عزیزكه كامنت گذاشتید، خوشحالم كه دركنارحرفهای روزانه ، مطالب مفیدی هم برای كسانی كه قصد مهاجرت دارند وجود دارد، امیدوارم روزهای اسونی هم بزودی سربرسه، شادباشید
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic