صبح شنبه است و من اومدم تا همه كم كاریهای درسی اخر هفتم را تو طول هفته جبران كنم،راستش روی اخر هفته حساب جدایی باز كرده بودم هرچی باشه كار پنجشنبه را بین روزهای دیگه پخش كردم كه پنجشنبه ها كامل تعطیل باشم و الان هم بهترین فرصت برای درس خوندن ،اما دریغ از نیم ساعت درس خوندن،اخ كه چقدر عادتهای درسخونی من بد و عذاب اور هست .یعنی درس نمیخونم .بعدازاونطرف استرس میگیرم خفن....از طرفی اموزشگاه زبان هم میرم یك روز در هفته و خوب تكالیف اونجا هم هست.میتونستم اون موسسه نرم اما من احتیاج دارم سطح زبانم را یك پله بالاتر ببرم .این موسسه خیلی رو تلفظ تاكید داره بد نیست چون من هیچوقت توجه نكرده بودم.
یادتونه قرار بود این د*اروخانه ای كه توش كارمیكنم را بخرم؟!خوب نامه شهرداری اومد و ما تحقیق كردیم فهمیدیم ملكش مشكل اساسی داره،ماشالله این قبلی ها هم زرنگتر،با رشوه و رابطه سكوت شهرداری را خریدند و حالا هم فروششون دوبرابر،دوبرابر شدن فروش هم یعنی ......دیگه بیشتر نگم دل خودم میسوزه ،اخه به كی شكایت كنم ؟درست روز قبل معامله نامه اومدن چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بریم سراغ یك سوژه ،اینجا نزدیك بیمار*ستانه،و دانشجو پز*شكی زیاد میبینیم ،یكی از این بچه ها هرروز میاد چند تا بسته زولپیدم ده میگیره،دلم خیلی براش میسوزه تو این سن ،قیافش هم بد نیست، اما بیشتر دلم برای مریضهاش میسوزه اخه احتمال میدم شی*شه میكشه یا خود همین داروی قوی خواب اوررا بصورت ابیوز استفاده میكنه،یادمه زمانی كه خودم هم محصل بودم میشنیدیم كه فلانی و فلانی معتادند ،واقعا چرا؟حالا تو قشر های دیگه یك چیزی اما تو این قشر ؟!اونهم وقتی به سطح بالایی از هوشیاری و دقت تو كارمون احتیاج داریم،اومدم بگم مسولان رسیدگی كنند یاد این افتادم كه گفته میشود اونها هم بعله.پس بریم سراغ دردهای خودمون،یادمه خیلی وقت پیش یك كتاب خونده بودم كه میگفت سیاست غربیها بر اینه ایرانیها را باید فقیر نگه داشت كه مشغول دردشون باشند و عربها را ثروتمند.
نوشته شده در : شنبه 5 مرداد 1392 توسط : اسمان پندار. .