امروز:

چرا؟

امروز دلم بغض داره،از جبر زمانه،این بغض تا دهنم بالا اومده،امروز روزی هست كه حساسم،تحمل مدیر این داروخانه برام سخت شده،بحث غروره،خب ما توی حرفه امون همیشه عزیز كرده هستیم،همیشه به همسرم میگم تو دارو*خانه حكم پادشاهی داریم ،با عزت و با احترام بسیار زیادی با ما برخورد میشه و این حس واقعا لذت بخشه ،البته همیشه مشكلات ناخواسته ای هم ظاهر شده كه باعث تلخ شدن این حس میشه اما هیچوقت بحث بی احترامی نبوده و حالا مدیر اینجا بی احترامی غیر مستقیم را شروع كرده،مثلا ساعتهای كاری من را به دقیقه حساب میكنه كه رفتار زشتی تو پست من حساب میشه ،روی مبل ولو میشه ودر حالیكه سیگاری توی دست داره از سر غرور و تكبر صحبت میكنه،من و من گفتنش و ژست مدیریتی و رفتارهای پنهانكاریش رو اعصابه،خوبه حالا مهر و مدرك دكتری بهش ندادندویا سند اینجا را به نامش نزدند،ای بابا .یك سال هم جایی بودم كه دو تا پرسنل بیشتر نداشت اما به همون یكی هم كه مسولیت حساب وكتاب و خرید داده بودند همین حس دست داده بود.از من انتظارسلام داشت و بی احترامی غیر مستقیمش ازاردهنده بود و اونزمان به خاطر شرایط شخصی خودم مجبور بودم تحملش كنم و جام را عوض نكنم،الان هم همینطوره،اینجا شرایطش طوری هست كه میتونم همزمان درس بخونم و باتوجه به زمان امتحانهام صلاحه كه تغییر جا ندم،مگه اینكه كارد به استخونم برسه،همه اینها را گفتم چون از زمانه گله دارم،چرا ادمیزاد اونقدر ضعیفه ،چرا جبرهاعملا اختیارها را زیر سوال برده؟چرا نمیتونیم از این دایره محدود قسمت فراتر بریم،چرا تا زندگی تا حد شكنجه ما را خورد و له میكنه،چرا جواب تلاشهامون را اونقدردیر و سخت میگیریم كه عملا هیچ لذتی از دست یافتن به اونها نمیبریم،چرا ما ادها همیشه توی جنگ نابرابر با جریان مهیب زندگی هستیم كه  مسیرش به باتلاق پوچی و خفه كردن ارزوهای ما میرسه،تا كی باید به خودمون وعده فردا و یك روزی را بدهیم و خسته و درهم شكسته از تلاش شبانه روزی دلمون را به دستاوردهایی كه باخون دل خوردن به دست اومده خوش كنیم،چرا سرنوشت ما ادمها برای رنج كشیدن نوشته شده؟چرا؟ 



 


نوشته شده در : یکشنبه 6 مرداد 1392  توسط : اسمان پندار.    اسمان ستاره() .

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic