نشستم پشت کامپیوتر. دلم میخواد بنویسم اما ذهنم خالی تر از همیشه هست. نه حوصله فکر داره نه نقب زدن به گذشته و سفر به اینده. تو زمان حال ماسیده و خودش را بزور پشت کیبورد کشونده. داره بزرگ میشه. وقتی تو اینه به خودش نگاه میکنه. نگاه یک ادم بزرگسال را میبینه. میتونه فرم یک صورت زنانه را تشخیص بده. از دیدن واقعیت حالش بد میشه و رو برمیگردونه. بعد صورت زیبای چندتا دوست همسنش را بیاد میاره که هیچ اثری از سن توشون نیست و کمی دلش اروم میگیره که شاید اون هم شامل این قاعده هست. با نوشتن کلمه قاعده ذهنش بسمت قائدگی و زنانگی میره. یاد وبلاگ خرمالوی سیاه و "زنان علیه زنان" می افته. بعضی رفتارهای نویسنده رو اعصابشه اما اصولش را بشدت قبول داره و تایید میکنه. اون هم باور داره که زنها اسیرند. نه تنها زنان کشورش که زنان همه جهان. اما زنان کشورش بیشتر. حتی چندوقت پیش عکسی از پشت زنی بدون سوتین با خطوط بجا مانده از لباس تو گروه دوستان دخترش منتشر کرد. دوستانی که همه دکترندو جز قشر تحصیلکرده جامعه محسوب میشند. عکس بازخوردی جز اشاره یکی از دوستان مادر گروه نداشت. تمام شد. و اون به این فکر کرد که زنان حتی نمیتونند کلمه ها را ورای قفس اسارت باورهاشون بچینند و باز فکر کرد که چطور خودش هم اسیره و نمیتونه این عکس را توی یک گروه مختلط به اشتراک بگذاره. که چطور بدنش سر اطاعت به این باور اورده و بدون این تیکه کوچیک از لباس در حضور مردان عرق شرم و خجالت بر صورتش نقش میبنده و چطور هنوز جامعه جهان اول پوشیدن این لباس را در جمع رسمی ضروری میدونه. نه راه بسیاره و این زن قدرت فریاد حتی یک زمزمه را نداره وقتی خودش اسیره و میپذیره که اون هم علیه خودش و زنانه.
نوشته شده در : جمعه 12 خرداد 1396 توسط : اسمان پندار. .
راستش من خودم برای زنان کار می کنم. خیلی وقت ها سعی می کنم برای احقاق حقوقشون کمکشون کنم و ... اما باور نمیکنی از طرف خود خانم ها چه انگ هایی بهم زده نمیشه دیگه چه برسه به آقایون. بعضی وقت ها اینقدر دلم میسوزه که من چقدر حرص میخورم برای حقوق زنان و برابری و ... اون وقت خود این زنان چطوری در مقابلم جبهه میگیرن و از اقایون دفاع میکنن!!
:)