امروز:

بریم بگردیم

» نوع مطلب : ازمایش - تز - مقاله ،روزها در اون سر دنیا(سال سوم) ،

سلام به همه دوستهای با مرام. خوبید خوشید ؟ یک پست درهم برهم بذارم؟ خوب براتون بگم امروز بعد مدتها خوونه ام. دیروز از 7 صبح تا 9 شب ازمایش بودم اخرش هم خرگوش خانم طاقت نیاورد و یک جفتک زد و  ازمایش را بهم زد و همه زحماتمون پرید. دیروز اون دوست هم بود و میشه گفت رسما اولین روز ازمایشگاهیش را گذروند. انصافا زبانش هم خیلی خوبه و تقریبا عین خود امریکاییها حرف میزنه و با دوست موبورمون شوخی میکنه. دیروز یکی دوتا از شوخیها را نفهمیدم و فقط هاج واج نگاه کردم.بهرحال من هم باید بجنبم و street talk ام را قوی کنم. همش که پرزنت نیست واقعا ارتباط حرف اول را میزنه راستی حسم راجع به دوست هم درست بود. من فقط همنشین و دوست دانشگاه یا پله هستم. بیخیال. زندگی همینه دیگه. انواع و اقسام ادمها سر راه ادم سبز میشه. نکته خوبش اینه که همنشین دانشگاه خوبیه. بهرحال حضور یک ایرانی میچسبه اما بدش هم اینه که میترسم شروع به بالا رفتن از من بکنه. اونهم که دیگه کاریش نمیتونم بکنم من نهایت تلاشم را دارم میکنم و بهرحال ادمم و خطاهای خودم را دارم. حالا اگه اون بخواد از نقطه ضعفهام استفاده کنه ادم بودن خودش را نشون میده. خوب از این حرفها بگذریم. ..........رشته ما یک مجمع سالانه داره که هرسال یک شهر برگزار میشه و اگه پوستر داشته باشیم. دانشگاه هزینه اش را پرداخت میکنه. خرگوشهای ما هم که همکاری نکردن و من و موبور پوستری نداشتم. اما دوست موبور گفت ظاهرا fda هزینه رفتن مارا میده. خلاصه با همسر داریم برنامه یک سفر چند روزه به اون شهر و شهرهای اطرافش را میریزیم. اینجا عین همه کارهای دیگه باید خیلی قبلتر برنامه ریزی کرد. چون قیمتها خیلی فرق داره و پولی که دانشگاه میده ثابته. خلاصه یک سفر خوب دوماه دیگه دارم. دیگه اینکه بدمون نمیومد که ابشار نیاگارا را  هم تابستون ببینیم. اما مگه تز و ازمایشها مجال میده. خلاصه اگه دوسه روزی ازمایش نداشته باشم اونرا هم میریم چون نیاگارا به نیویورک خیلی نزدیکه و حیفه که نریم. انصافا این مدت هم ماجز اتلانتا و نیوجرسی جایی از امریکا را ندیدیم. حتی بخاطر حجم سنگین کار من و راستین فرصت گشت و گذار درست و حسابی حتی تو همین نیویورک را هم نداشتیم. امسال تابستون که اصلا هیچی. واقعا هیچی هیچی از تابستون نفهمیدیم.
 دارم فکر میکنم اواخر اگوست سه سال پیش بود که پام به امریکا رسید. خیلی اتفاق افتاده. من خیلی جلو رفتم اما همچنان مسیر خیلی بزرگتری را باید جلو برم. اما مهم اینه که دارم تو این مسیر قدم برمیدارم. مسیری که هرروزش برای قدم برداشتن باید تلاش کنی. واقعا تلاش وزحمت میخواد اما شاید یک جاهایی بتونی سرت را بالا کنی یک نگاه به پشت سرت بکنی و از مسیر اومده لذت ببری. حتی میتونی یک نگاه به دور و برت بکنی و از خود زندگی هم لذت ببری. اررره. دوباره وقتشه. بعد اون حجم کار برای تز و وسط ازمایشها وقتشه کمی هم از زندگی لذت ببرم. چطوره امروز هم بزنم به دل خیابونها و برای خودم بگردم. یکمی بخاطر ازمایشهای دیروز خستم اما حتما میرم کمی نیویورک گردی.خیابون 14 چطوره؟ همون خیابونه که اونروز بدو بدو رفتم کاغذ مخصوص برای پرینت بخرم و یک بازارچه کوچیک توی پیاده روی حاشیه پارک زده بودند و اکثرا گل میفروختن. همون که چند تا سفید پوست موبور مدل تبتیها لباس پوشیده بودند و رو زمین نشسته بودند و ساز میزدند. همونها که خیلی دلم میخواست یک گوشه بشینم و نگاهشون کنم اما وقت نداشتم و باید بدو بدو میرفتم قبل بسته شدن کتابخونه کاغذها را بخرم. کدومتون پایه اید بریم پیاده روی؟  


نوشته شده در : پنجشنبه 2 شهریور 1396  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic