» نوع مطلب :
من و خودم ،
اظهارفضل ،
از دیروز هوا بوی پاییز را گرفته. سرد و بارونی. یواش یواش تعداد روزهای سرد زیاد و زیادتر میشه و از اواخر اکتبر کاملا سرد. هفته دیگه پنجشنبه اولین روز کلاسیمه. البته اولین برای سومین سال تحصیلی. چند ماهی بود کلاس درسی نداشتم و دوباره سر کلاس نشستن برام سخته. احتمالا امسال مشکل کمتری برای فهم استادها داشته باشم. خصوصا که استاد یکی از درسها سوپروایزر خودمه و حسابی به لهجه ایتالیاییش عادت کردم. چهارشنبه هفته دیگه هم قرارداد سوپروایزرم با fda تمدید میشه. البته امیدوارم تمدید بشه. یکجورهایی بین بچه های دانشگاه فقط من و موبور هستیم که ترم شروع شده و بی قراردادیم و کمی نگران این قضیه هستیم. عملا استادم هم دیروز گفت ادامه کارهای عملی باشه برای وقتی که از قرارداد مطمئن شدیم. بااینحال کلی هم کار جدید invitro بغیر از ازمایشهای خرگوشی و خوکی برام درنظر گرفت. خلاصه بقول استاد انگشتها بالا ضربدری برای خوش شانسی. جالبه امروز که دارم مینویسم باز هم حس و حالم مثل روزهایی هست که تازه از ایران برگشتم و قراره سال تحصیلی جدیدی را شروع کنم. البته امسال اگه این قرارداد تمدید بشه هرچند کارم خیلی سنگین هست اما نگرانیهام کمتره.
و اما چیزی که میخوام بگم و تو مغزم رژه میره. " هرجا بری اسمون یکرنگه". میدونم خیلیها قصد رفتن از ایران میکنند چون میخوان از محیط و مشکلات فرار کنند. اون زمان که من قصد اومدن داشتم دوستی میگفت اگه نیتت فرار از چیزیه این کار را نکن. الان این حرفش را با تموم وجود میفهمم. ما هیچوقت نمیتونیم از مشکلاتمون فرار کنیم چون نمیتونیم از خودمون فرار کنیم. ما را شخصیتمون. افکارمون ذهنیاتمون شکل میده. مشکلات موفقیتها راه و رسم زندگی همه برخواسته از ما و روحیاتمون هستند. اصلا بگذار یک جور دیگه بگم تا سی سالگی هرجوری شدی بعد از اون فقط تکرار خودتی. حقیقت تلخ و شیرینیه. اما من که به این نتیجه رسیدم و اینرا تو زندگی خیلیها دیدم. اگه بفرض من تو وجهه خارجیم تا سی سالگی موفقیتهایی داشتم و یکجورهایی احترام و موقعیت خوبی نسبت به متوسط جامعه داشتم. احتمالا همین سالهای بعد هم تکرار میشه. کمااینکه تو این مسیر دارم قدم برمیدارم اما اگه هیچوقت نتونستم مشکلم تو رابطه با ادمها را حل کنم. هرچه تجربه داشته باشم باز هم اشتباهاتم را تکرار میکنم چون شخصیت و ذات اصلیم را نمیتونم تغییر بدم. مسخره هست اما من تا سی سالگی دوست صمیمی نداشتم. دوست زیاد داشتم اماجز همسرم کسی که همه ابعاد زندگیم را بدونه نداشتم. معنی همسر که اصلا همینه، شریک زندگی. اما من منظورم دوسته. شاید هم من اشتباه میکنم و چیزی به اسم دوست صمیمی وجود نداره. اون چیزی که تو کارتونها و فیلمها و کتابها خوندیم. کسی که میتونی بدون درنظر گرفتن ملاحظات باهاش حرف بزنی. احتمالا این مشکل عموم مردمه و گرنه اینهمه تکرار کلمه تنها را نداشتیم.
یک چیز دیگه هم هست که ذهنم را درگیر کرده. به نظر من کلا دودسته ادم داریم. ادمهای خودشیفته و غیر خودشیفته. میدونم که این تعریف از لحاظ جامعه شناسی کاملا غلطه. اما جدا دلم میخواست یک خودشیفته بودم. کسی که روابط ادمها و مسایل را فقط در جهت حفظ نظرش میدید. همه چیز را ربط میداد به اینکه من چقدر خوبم چقدر خوشگلم چقدر باهوشم و همه ادمها تموم تلاششون در جهت حفظ نظر منه و اگه چیزی خلاف این هم میدید به باغچه همسایه بغلی هم نمیگرفت. اخ که چقدر بده حساس بودن. چقدر بده واقعیت روابط را دیدن. چقدر بده ضعفها و کاستیهای خودت را شناختن. ما که نمیتونیم خودمون را تغییر بدیم واقعا فایده اش چیه؟ یک عمر درد کشیدن. یکعمر از سادگیهای خودت حرص خوردن. یکعمر خودت را شماتت کردن. چی میشد یکجور دیگه دنیا را میدیدم. مثل ادمهای خودشیفته. خود کامل و بدون نقص با ادمهایی ناقص و بیعقل واحمق دور و برت. حالا یکمی کمتر و بیشتر. بهرحال نیستم. من همون دختر ساده و بخیال همه مهربون و احمقی هستم که قادر به مدیریت نوع رفتار ادمهای دیگه با خودم نیستم. حتما میدونید دیگه که هر رفتاری و هر عکس العملی از دیگران میبینیم بخاطر نوع رفتار خودمون هست. ما هستیم که مشخص میکنیم دیگران چه رفتاری با ما بکنند و چه طور صحبت کنند. وقتی با یکنفر برخورد داری. رابطه داری. تک تک حرفهات رفتارهات به اون فرد سیگنال میده که سطح تحملت، طرز برخوردت با مسایل و ادمها چطوره و بعد این فرد میتونه از همین نشونه ها رفتارش را با تو شکل بده. کاری که حتی من هم میکنم. فقط تفاوت تو اگاهانه بودن و غیر اگاهانه بودنشه. هدفدار و با منظور داشتن یا بی منظور داشتنشه. بگذریم. من همینم. با ضعفها و کاستیها و نقاط قوتم. گاهی میتونم بایستم و از بودنم لذت ببرم و به خودم افتخار کنم. گاهی هم ساعتها و روزها به رفتار ادمها با خودم فکر میکنم. به سو استفاده هاشون و به اینکه فکر میکنند من چقدر ساده و با گذشتم و اینکه اجازه میدم با رفتارشون تحقیرم کنند. اره من 40 سالم شده اما هنوز همون اسمان 25 ساله هستم. همونقدر خام و ساده که نمیتونه رفتار دیگران با خودش را کنترل کنه. خوب نیست. خوب نیست.
نوشته شده در : چهارشنبه 8 شهریور 1396 توسط : اسمان پندار. .
درد و دلت در مورد دوستی که از محبت سو ء استفاده کرده خیلی تاثیر گذار بود. نمی دونم قبلا بهت گفته بودم که من به محض ورود به جامعه جدید، سعی کردم رابطه ای با ایرانی ها نداشته باشم. ترجیح دادم دوست نداشته باشم تا اینکه دوست ایرانی داشته باشم! می دونم من خیلی بدم. در هر حال کارها طبق تصمیم آدم پیش نمی روند. من هم دوست ایرانی دارم اما ته دلم همیشه یک جای کار ایراد داره. دوست دارم داستان خودم را برات تعریف کنم اما اصلا ارزش وقت گذاشتن نداره. فقط این را بهت بگم که هیچ کس جز خودت و همسرت دوستت به حساب نمی اد. در پست های مختلف وبلاگم راجع بهش کم و بیش حرف زده ام به خاطر همین هم کاملا می فهمم وقتی کسی از صمیمت آدم بهره می بره تا کار خودش پیش بره یعنی چی. بهترین راه مقابله نیست. بی اعتنایی است که خودت هم بهش رسیده ای. سرت را بالا بگیر، از پیشرفت خودت خوشحال باش و دیگه هم به ضعف زبان فکر نکن. اصلا بیا دوتایی مون دیگه به این موضوع فکر نکنیم. خیلی هم وضعمون خوبه. پیش خودمون باشه انقدر دلم می خواهد در مورد تجربه خودم حرف بزنم و غیبت کنم که حد نداره...اما از یک جایی به بعد هم در عالم واقع هم در ذهن باید نسبت به این آدم ها و خاطراتشون بی اعتنا بود. بیا از دوره دکترای خودت بیشتر تعریف کن.
شخصیت مهرطلب دوست داره به همه لطف كنه و مهربون باشه و اگر متقابلا این رفتار رو نگیره عصبانی میشه. مثال از خودم، برای یكی از دوستانم به مناسبتهای مختلف هدیه میخریدم و وقتی تولد من با تاخیر تبریك گفت و بعدتر ها هدیه داد، كلی ناراحت شدم! درحالیكه اگر شخصیت مهرورز داشتم انتطار متقابل نداشتم. اولین قدم هم برای فرار از مهرطلبی و رسیدن به مهرورزی اینه كه خودت رو دوست داشته باشی، اونوقته كه بدون انتظار از طرف مقابل بهش محبت میكنی.
در مورد این دوستت، به نظرم به شكل رقیب بهش نگاه نكن حتی اگر اون اینكارو كنه! خودت رو یكم بگیر براش، باور كن راه میافته دنبالت، و هروقت فرصت حرف زدن داشتی از موفقیتهات بگو و هرچیزی كه به چشم ایرانی ها میاد! البته خیلی تابلو نباشه. كاش اینطور نبود و میشد ساده و بی الایش دوستی كرد. اما متاسفانه ریشه داره تو فرهنگ ما. بعد كه طرف جذب شد، شاید كم كم قابش رو كنار زد و صمیمی شد . اخه بطن زندگی همه مون تقریبا یكیه.
كاش میمومدین اتلانتا اونوقت خودم دوست صمیمی ات میدم.
خیلی خوشحالم كه مستر رو تموم كردی و اینكه اینقدر فعالی توی گروه ریسرچت. واقعیت رو گفتی در مورد مهاجرت. و اخرش دوباره و دوباره به بحث دوست صمیمی رسیدی. این خوشبختیه كه با راستین اینقدر صمیمی هستی. اما در مورد دوست صمیمی میخوام بكم كه من خودم دوستهای زیادی دارم ، اما نمیدونم حد و حدود صمیمیت رو چطور تعریف میكنی. من اونقدری صمیمی میشم كه از دغدغه هام حرف برنك و از خاطرات خوب و بدم، ام نه اونقدری كه بخوام مثلا از اختلاف سلیقه جزیی ام با همسرم یا مثلا مادرم كه عادی و گاهی هم پیش میاد، با دوست صمیمی ام بكم. ساده تر بگم كه خیلی هم دنبال دوست صمیمی نباش و بزار روابط معمولی پیش بره، صمیمیت زمانبره. باید خیلی اعتماد كرد. یه نكته مهم در مورد ما ایرانیها، اصلا برای دوستی خودت رو متواضع نشون نده، جای تاسفه ، بله، اما همه به ادمهای یه مقدار خودبزرگ بین بیشتر احترام میذارن. مثال میزنم، تو ایرا كه اپارتمان خریدیم، اكثر دوستانم حسادت كردن و ربطش دادن به شانس و اینكه اینها از كجا پول اوردن! در حالیكه با كمك خانواده خریدیم و من هیچ وقت از حد و حدود مالی خانواده ام نگفتخ بودم كه مثلا متواضع باشم. یا امریكا اومدنم، وقتی همكارهام فهمیدن پرسیدن كه اصلا تو مستر داری اینجا؟ زبانت خوبه؟ درحالیكه مستر رو ضمن كار خونده بودم و همیشه زبانم نسبتا خوب بود. مثال زیاد دارم. شاید هم همین تواضع بیش از حد خودش یك نوعی از شواف باشه كه من متواضعم. بیاین كشف كنین كه چه توانایی هایی دارم و افرین بگین بر این همه فروتنی. ( اینو به شما نمیگم. بد برداشت نشه ) اما خداییش بهتره خود واقعی مون باشیم تو روابط . اونوقت كمتر هم ازرده میشیم.
تمام حرفات برای خود منم صدق میکنه متاسفانه. کاملا درکت میکنم عزیزم. وقتی بهت میگن مهربون و ساده منظور اینه که خوب ازت دارن استفاده میکنن. من نمیفهمم چرا اینا رو می بینیم اما نمیتونیم عوض بشیم؟
ادرس ایمیل من اینه. Aseman.pendar@usa.com فقط عزیزم من معمولا این ایمیل را چك نمیكنم بجز اینكه مثل امروز یك دوست بخواد بهم ایمیل بده . منتظر ایمیلت هستم،
ولی آدمای امروزی متاسفانه خیلی بیرحم تر و قدر نشناس تر و منفعت طلب تر شدن و از همین مناعت طبع و دل گندگی تو نهایت سوء استفاده رو میکنن
همین
با همسرت موافقم به نظرم بعد از ازدواج شریک زندگیت میشه بهترین دوستت و نیازی به دوست صمیمی نیس