امروز:

قند و عسل و زهرمار

» نوع مطلب : قدم به قدم، روز به روز تا اون بالاها ،

سلام سلام سلام. چطور مطورید دوستان؟ اول از همه بگم ببخشید که هنوز فرصت نکردم جواب کامنتهای پرمهرتون را بدم. همه را خوندم و حسابی لذت بردم. هفته پیش یکشنبه بعد قضایا و اخبار مرتبط با حرفهای اقای خیلی خیلی محترم رییس جمهور و تحت فضای حاکم یک پست داشتم مینوشتم. مهمون (دوستانمون ) رسیدند همسر هم لطف کرد سریع وبلاگ را بست که دیده نشه که  متاسفانه همه پست  پرید. ایراد نداره. فکر می کنم من هم مثل  بعضی مردم عزیز یک دوره فقط تب مسایل اجتماعی را میگیرم و  به اصطلاح جو گیر میشم و بعد هم در همهمه زندگی یادم میره که همچین دغدغه ای داشتم. الان هم انگار نه انگار که اینهمه حرف داشتم.بگذریم دیگه. 
خووووووووب برسیم سر اصل داستان. بععععععععله دیروز ورک شاپ یا کارگاه  fda بود که با استادم و موبور رفتیم بالتیمور برای این میتینگ. خوب پنجشنبه راه افتادیم و من هم تا قبلش اونقدر بدو بدو داشتم که وقت نکردم استرس کامل بگیرم:) و شب رسیدیم هتل. صبح جمعه تا عصر هم پشت سر هم کنفرانس.و اما چه جای بزرگ و خفنی. سکوریتی در سکیوریتی. از فرودگاه سکیوریتی هاش خفنتر.و ااااااااماااااا قضیه از اون که فکر میکردم بزرگتر و مهمتر بود. یعنی فقط من و موبور دانشجوی حاضر تو جلسه بودیم و بقیه کله گنده های بخش ژنریک fda و یا محققهایی از سراسردنیا بودند که مثل ما بابت پروژه اشون از اف دی ای بابت داروهای پوستی ژنریک گرنت داشتند یا رییسهای کارخونه های ژنریک بودند. در کل بگذار اینطور بگم هنوز روش bioequvalence( هم ارزی داروی ژنریک و برند) برای داروهای پوستی ژنریک که روی خود پوست اثر میگذاره شناخته نشده و همه این تحقیقها برای اینه. وووووووووو البته فکر کنم تا سال دیگه که ما نصف بیشتر پروژه امون را انجام داده باشیم بتونیم با پروژه امون این قضیه را تموم کنیم و کاری کنیم کارستان.و واقعا من بابت این فرصت خوب علمی که نصیبم شده خیلی خیلی خوشحالم.
فقط ای کاش و ای کاش زبانم بهتر بود. یعنی اگه زبانم در حد یک امریکایی یا خیلی از بچه های ایرانی دیگه که اینجا درس میخونند و زبانهاشون انصافا عالیه زبانم خوب بود. بعد درسم میتونستم تو یک مسیر خیلی خوب و موفق برای پیشرفت علمی بیافتم. البته مطمئنم همونقدر که زبانم تو این دوسه سال بهتر شده تا سال دیگه و البته دوسال دیگه بهتر میشه و امیدوارم تا اون موقع به سطح قابل قبولی برسه. بیخیال. بریم مورد بعد.
اقا خانم یادتون میاد ما سال اول گرفتاربد بدباگز یا همون ساس شدیم. واقعا خدا نصیب هیچ کس نکنه چه مصیبتی بود تا از شرش برای همیشه راحت بشیم.یعنی از زلزله بدتره. پنجشنبه که هتل رسیدیم دیدم هتل هیلتونه و اتاق و ملافه ها از تمیزی برق میزنه اصلا از چک کردن همیشگی غافل شدم. و به عادت همیشگی چمدون را پایین تخت گذاشتم و درش هم خرتناق باز( درسته؟ :))) خلاصه چشم دشمنتون اون روز را نبینه صبح جمعه  که بیدار شدم دیدم پام میخاره( حسش مثل وقتی هست که پشه نیشتون میزنه) خلاصه شصتم خبردار شد. چراغ قوه موبایل را روشن کردم وافتادم بجون تخت و در و دیوار تا اینکه روی سقف یکی از این خدا بیخبرها را پیدا کردم و دنیا پیش روم تیره تار شد. خلاصه حاضر شدم و رفتیم میتینگ و به استادم هم گفتم که گفت اون هم متوجه شده دستش را زدند. میدونید نیش زدن مهم نیست. اینکه دیشب که از راه رسیدم از ترس اوردن یکی از این حشرات ریز همون دم در همه لباس و  وسایل تا چمدون و کفش را ریختم تو کیسه تافردا بفرستم خشک شویی مصیبته. همه هم لباس پلو خوری و نو:(((. اخ کفشهام را بگو. سال اول حتی کفشهامون را هم شوت کردم تو ماشین لباسشویی. خلاصه بازم خوبه فهمیدم که همه تمهیدات را استفاده کنم و مانع این بلای جوون بشم. اینم از این.
با اجازه من برم کامنتهای محبت امیز شما دوستان را جواب بدم که دوهفته امتحان میان ترم دارم و درس خونی و بعد دوباره مسافرت:))) 


نوشته شده در : یکشنبه 30 مهر 1396  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

ب...ه...ا...ر...ک
سه شنبه 2 آبان 1396 01:18
دیدین گفتم شما آدم موفقی میشین؟ حالا بیا. ایشالله موفقیتهای بیشتر و بیشتر. بزن به تخته... یعنی به خدا جوری ذوق کردم که اشک تو چشام حلقه زد. ایشالله به سلامتی.
قالب وبلاگ هم عالیه. من خیلی خوشم اومد.
وای خوش به حالتون که برف دوست دارین. تو اون سرمای نیویورک که پارسال رفته بودین قدم بزنین من داشتم عوض شما یخ میزدم. همون موقع که دانشگاه ای میل زده بود و تعطیل کررده بود و شما رفتین پیاده روی. ووووی...
الان من مشکل خیلی مهمی پیدا کردم. با این که همه دارن لخت میگردن من با بافتنی و جوراب نشستم. فکر کنم برای این باشه که زیاد گرسنه ام میشه. نمیدونم اخه همه اش هم در حال خوردنم. وزنم کم شده شاید برای اون باشه. خلاصه که ایشالله برف بیاد و شما هم لذت ببرید. من که دقیقا برای همین برف نیومدن ساری رو برای زندگی انتخاب کردم. والله آخه یخه هوا... بدم میاد. سر میخورم..
زبان... نمیدونم واقعا ادم چهل سال به یه زبانی حرف بزنه و یهو ترک کنه چه حسی داره. ایشالله که زبانتون روز به روز قوی تر میشه. من هم خیلی انگلیسی دوست دارم. عاشق انگلیسی هستم. دوست دارم حتی لکنتها و کلمات ریزی که بین حرفا استفاده میشه رو هم بفهمم. به نظرم این جور چیزا بیشتر به لهجه محلی نزدیکتر میکنه آدم رو. خیلی دوست دارم.
موفق باشین.
پاسخ اسمان پندار : سلام بهارك گلم، فعلا كه هنوز بهیچ جا نرسیدم اما باز هم خداراشكر كه حداقل دارم یادمیگیرم چطور میشه موفق بود،با اینحال ممنونم عزیزم راستش بهارك من هم برف را دوست دارم اما واقعا از سرما بدم میاد، سال اول خواستم با گرمترین پالتویی كه از ایران برده بودم سر كنم( پالتویی كه واقعا تو ایران بخاطر گرم بودنش نمیشد پوشید) عملا یخ زدم و زمستون سختی شد، اینجا یكسری پالتو هست كه بهش میگن داون، درواقع پالتو هم نیست و همون كاپشنهای پف پفكی خودمونه كه اگه گرون باشه توش پر وگرنه الیاف داره، برای زمستونهای اینجا فقط اون كاپشنها جواب میده، البته هنوز خیلی خیلی گرمه، ٢٢-٢٣ درجه سانتیگراده. اما خلاصه با اون كاپشنها میشه از زمستون و سفیدی برف كه من عاشقشم لذت برد، میدونی حرف زدن به یك زبان دیگه، ... باید مفصل بنویسم، اما كلا خوبه كه از انگلیسی حرف زدن لذت میبری من خودم تا تسلط كامل بهش پیدا نكنم و نتونم مثل زبان فارسی بشنومش، بدون اینكه احتیاج به فكر یا تمركز داشته باشم نمیتونم خیلی لذت ببرم، مرسی از كامنت، شاد باشی
اسمان
دوشنبه 1 آبان 1396 01:35
شبنم جان امیدوارم هنوز نیویورك باشی من بهت ایمیل زدم و منتظر جواب ایمیلت هستم، موفق و شاد باشی عزیزم
آیدا
یکشنبه 30 مهر 1396 10:04
سلام آسمان جان.خوبی ؟
اولا تا پیج شما رو باز کردم و با این قالب زیبا روبرو شدم کلی انرژی گرفتم.
دوما من مطمئنم شما یک آدم خیلی مهمی تو زمینه کاری خودتون تو امریکا میشید.از همین الانم مشخصه.قرار گرفتنتون توی پروسه این تحقیق و آزمایش ها تصادفی نبوده و قطعا مسیری هس برای تحقق آرزوهاتون.
موفق باشید.
پاسخ اسمان پندار : ایدا جونم، عزیزم ممنون از اینهمه انرژی، دلم تغییر قالب و تنوع میخواست، دیشب قبل خواب انتخاب كردم، یك كوچولو كاملا مطابق سلیقه من نیست اما فعلا برای تغییر روحیه هممون بد نیست، ایدا جون خیلی به من لطف داری، واقعا امیدوارم یكروزی تو همون مسیری كه ارزومه قدم بردارم، خوشحالم كه یك كوچولو دارم برای رشته و مسیرم جهت پیدا میكنم اما امیدوارم واقعا بتونم توش قدمهای بلند بردارم، ایدا جون دعا كن كه مشكل گرین كارت و جیزهای دیگه هم زود حل بشه كه جدا نگران این هستیم نكنه ترامپ قانونی بذاره كه بعد تحصیل مجبور بشیم برگردیم. خلاصه از این حرفها، ممنونم گلم
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic