امروز:

خرداد 1400

» نوع مطلب : اینده از ان من ،

تقریبا زندگیمون روتین خودش را داره پیدا میکنه. ترمها یکی بعد یکی دیگه داره تموم میشه. پروژه بخوبی جلو میره. هرچند هنوز حتی 
عنوان تز و پایان نامه دکتری ام را هم انتخاب نکردم اما میدونم اونهم میاد و تموم میشه. فقط یک چیز هست که فضا را برامون سخت کرده. زمان طولانی که باید برای رسیدن به گرین کارت طی کنیم. گاهی حتی با وحشت از خودمون میپرسیم حالا اینهمه داریم تلاش میکنیم گرین کارتی در کار هست و بعد با عجله سعی میکنیم حتی به این سوال وحشتناک جواب ندیم و بگیم اره اخرررش میگیریم. اما حقیقتش این اخررش و اینکه نمیدونیم چند سال دیگه باید اینجا باشیم تا این کارت سبز به دستمون برسه برامون داره سخت و سخت تر میشه. زندگی داره میگذره اما عمرو حیات  پدرمادر هامون منتظر ما نمیمونه. نمیاد زمان برای اونها متوقف بشه چون پروسه ما طول میکشه. از دست دادن عقد و عروسی بستگان به کنار اما نعمت دیدن پدر و مادر..... مگه ادم چندتا پدر و مادر داره. با اینحال یک انشاله که همیشه سالم باشند میگیم و یک انشاله دیگه برای اینکه قانونهای ویزای توریستی عوض بشه. یادم نمیاد گفته باشم. اما یکماه بیشتره که قانون عوض شده و بهیچ پدر ومادری مگه اینکه بچه زیر 21 اینجا داشته باشندجدیدا ویزا نمیدن. بفرض هم روزی باز ویزا بدن پدر و مادر من هنوز میتونند سفر کنند. اما پدر و مادر راستین که توانایی جسمی سفر ندارند چی؟ اگه تو این صبر طولانی یکیشون را از دست بدیم چی؟ اووف بهتره راجع بهش فکر نکنم.
برگردیم سر همون بحث گرین کارت. اگه قرار باشه مسیر  دانشجویی و کار بعد دانشجویی را طی کنم و بفرض که همه چی سر موعدش اتفاق بیافته از همین حالا و همین امروز در خوش بینانه ترین حالت یعنی 6.5 سال دیگه انتظار. یعنی می 2024 . یا خرداد 1403.راه دوم که باز هم اگه همه چی خوب پیش بره و  مسیر پروژه و مقاله و سایت خوب را در نظر بگیرم و باز هم در خوش بینانه ترین حالت یعنی 3.5 سال دیگه. می 2021 یا خرداد 1400. سه سال و نیم دیگه. اگه همه چی خوب و بموقع پیش بره. بگذریم که هر کدوم از این راهها یک هفت هشت تا مرحله اساسی داره و باید یکی یکی براش بجنگم و از این پله ها بالا برم و خوش شانس باشم بخصوص برای دومی که من و موبور و استادم داریم همه زحمات را میکشیم اما اینکه نتیجه کار مورد قبول fda باشه و کار ممتازی در بیاد اصلا دست هیچ کدوممون نیست. ما کار و تحقیق را میکنیم حالا اگه این روش جواب بده کار ممتازی میشه و گرنه میره جز تحقیقهای ناکام که فقط یک مقاله میشه که این روش مناسب این کار نیست. امیدوارم که اینطور نشه و امیدمون ناامید نشه. الان یکسال و نیمه که بیوقفه اینجاییم. گاهی از خودم میپرسم دانشجوهایی که ویزای سینگل میگیرند و سالها از دیدن پدر و مادرشون محرومند چیکار میکنند. بعد به این فکر میکنم  اکثرشون 20-30 ساله هستند این یعنی اینکه خوشبختانه اکثرا پدر و مادرهای جوون و سالمی دارند که امیدوارم سالیان سال همشون سالم و سلامت باشند و درثانی بخاطر همین جوونیشون اکثرا امکان سفر و گرفتن ویزای توریستی دارند. البته نه الان که بهیچ کس نمیدن. امیدوارم بعدا.خیلی ها هم جدا اذیت میشن. مثلا همون دوست سابقم 5 سال هست خانوادش را ندیده و پارسال کم مونده بود همه چی را ول کنه و برگرده. سخته. جدا سخته. بازم امیدوارم همه پدر و مادرها سالم و سلامت بمونند و ما هم زودتر این کارت سبز و برگه دیدارشون را بگیریم. 
پ.ن.
داشتم دنبال طبقه بندی موضوع برای این پست میگشتم. یکیش( روزهای رویایی پیش از رفتن ) هست. موضوعی که تو ماههای اخر اماده شدنم برای اومدن به امریکا درست کردم. نمیگم پشیمونم از انتخابم که برعکس واقعا خوشحالم و راضی و دیگه نمیخواهیم برای زندگی به ایران برگردیم. اگه اینطور بود همین امروز زندگیمون را میریختیم تو چمدون و برمیگشتیم اما چرخش ارزوها هم جالبه. یکروز در ارزوی این خاک و یکروز در ارزوی اون خاک.( البته خاک را دیدن پدر و مادر معنی کنید)


نوشته شده در : شنبه 9 دی 1396  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

رویا
دوشنبه 11 دی 1396 13:08
اسمون عزیز نمیدونم چی بگم ولی من بنا به شرایطی که داشتم هیچ وقت وابسته خانوادم نبودم به خصوص عاطفی و احساسی واسه همین هیچ وقت تو گوشه ای از ذهنم و قلبم دلم واسشون تنگ نمیشه ولی همیشه به یاد بدیهاشون میفتم و از صمیم قلب ناراحت میشم و یادآوری اونها قلبم را به درد میاره من دلتنگ اونا نمیشم اما همیشه میگم ای کاش خوب بودن یا اگه کلا نداشتمشون فقط یه فکری ذهنم را مشغول می کرد اونم اینکه چرا خانواده ندارم اما الان اونا را دارم و قربون نداشتن چون فقط آزار روحی و دلشکستگی ازشون می بینی.بارها و بارها به این فکر کردم که اگر بهتر از اینها بودن چقدر من تو زندگیم موفق تر بودم و جلوتر بودم و ...با این شرایطی که من دارم فکر میکنم خانواده هم خوبش خوبه وگرنه اگر مثل مال من باشن به چه دردی میخوره فقط دائم یه گوشه های از ذهنت را با حرفها و کاراشون آزار میدن مثل یه دوست خوب که اگه خوب باشه یه نعمت بزرگیه ولی اگه بد باشه و در بودن باهاش حس خوبی پیدا نمیکنی باید بذاریش کنار خانواده هم همینطور درسته که اسمش خیلی پر مفهومه اما اگر بد باشن و از داشتنشون به واسطه افکار و کارای غلط پیش این و اون شرمنده بشی و روت نشه بگی اینا خانواده من هستن چه فایده ای داره وقتی دلت واسشون تنگ نمیشه و حس خوبی از دیدنشون بهت دست نمیده بهتره اونا را هم بذاری کنار اما متاسفانه تا موقعی که زنده هستن باید تحملشون کنی
پاسخ اسمان پندار : رویا جون با گوش جان حرفت را شنیدم و میفهمم، ببین رویامیدونم چی میگی میدونم كه خانواده ها هم بد و خوب دارند، اما شاید بشه همین بد و خوب را هم درجه بندی كنیم، یا تك و توك اگه حرف یا حركت خوبی ازشون دیدیم تو ذهن تكرار كنیم ، مسلما من هم هیچوقت دلم برای فامیل تنگ نمیشه، فقط خانواده خودم، میدونی پدرم را چند سالی هست بخشیدم، ای كاش پست خانواده ام پاك نشده بود كه میفهمیدی من هم چقدر سختی كشیدم، هنوز كه هنوزه نتونستم برادرم را ازته دل ببخشم یا هنوز تبعیض قائل شدنهای مادرم اذیتم میكنه، اما اخرش میدونم خانواده هست كه نسبت به بقیه دلسوز واقعیه، پدرو مادر هست كه اگه اتفاقی برامون بیافته میتونیم بی منت و با منت بهشون پناه ببریم ، رویا جون بعضی چیزها هم با زمان حل میشه، یكم كه ما بزرگتر و اونها مسن تر بشن. بیشترقدر هم را میدونیم، برای من كه اینطور شد، خلاصه اینطور بگم خانواده را كه نمیشه كنار گذاشت اما شاید با همین تكنیكهای كوچولو بتونیم حس بهتری در كنارشون داشته باشیم.برات ارزوی ارامش و شادی دارم عزیزم.
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic