سلام به دوستهای خودم. خوبید؟ احوالتون؟ خوب سه روزه بنده خونه تشریف دارم. یکی از دستگاههامون که این چندوقته من باهاش کار می کردم خراب شده و چون بررسی بقیه ازمایشها هم یک جورهایی به این دستگاه ربط داره تصمیم گرفتم تا اومدن قطعه که هفته دیگه هست دانشگاه و ازمایشگاه را تعطیل کنم و بمونم خونه. البته شاید بهتر بود که جلو چشم استادم باشم اما فعلا خودم و استراحت کردنم تو درجه اول اهمیت برام قرار داره. بخصوص که ده روزیه تو اوج بدو بدو و کار سختم متوجه شدم استادم نادوست را هم به پروژه اضافه کرده. یعنی قراره من باشم و موبور و نادوست. البته استادم چیزی از مشکل من و نادوست نمیدونه. شاید هم از اونجایی که خودم به استادم معرفیش کردم احتمالا فکر میکنه رابطه امون هم خیلی خوبه اما موبور درجریانه و حتی یک نفر دیگه را که تجربه کار تو ازمایشگاه را داره بهش پیشنهاد داده اما استادجان به خاطر زبان خوب نادوست اون را انتخاب کرده. حالا چرا؟ چون از ماه دیگه ازمایشهامون روی ادم شروع میشه و نادوست فعلا با مسئولیت جمع اوری مدارک و مشاوره با داوطلبین ازمایش قراره شروع کنه. البته کسی که اسمش وارد پروژه میشه دیگه موندگار میشه. چون همین کاغذبازیها کلی کار داره و زمان میبره و اگرچه از لحاظ تعداد بپای ایران میرسه اما هرکدومشون کاملا تعریف شده هست و جمله به جمله اش رو قانون و اصول نوشته میشه. خوشبختانه همه کاغذبازیها بعهده استادمه و گهگاهی موبور هم کمکش میکنه اما فکر کنم یواش یواش نادوست کمی از این کار را بعهده بگیره. دیگه براتون بگم. مصاحبه هم رد شدم. البته طرف بعد عذرخواهی گفته بود کلا بخش نیروی انسانیشون استخدام را کنسل کرده. امیدوارم طرف راست گفته باشه و یکجور عدرخواهی مودبانه نبوده باشه.
دیگه اینکه فعلا چندتا کلاسهای راستین هم کنسل شده و موعدش به پاییز سال دیگه موکول شده. خلاصه کمی ضدحال بود بخصوص که من امسال خیلی امیدوار بودم طلسم کار راستین شکسته بشه و اونهم تو مسیر خودش بیافته. بهرحال بعضی چیزها هست که دست من نیست و باید منتظر زمان و عملکرد نفر دوم زندگیم بمونم.
دیگه اینکه با یک وکیل تماس گرفتیم در مورد ایران رفتن راستین. میگفت تقریبا اکثر ویزاهای توریستی ریجکت شده. طرف توصیه کرد کمی منتظر بمونیم تا وقت ویزاهای دانشجویی برسه و ببینیم اوضاع ویزاهای دانشجویی از چه قراره.
با وجود همه این اخبار من حالم خیلی خوبه و حسابی از عید و تعطیلاتم لذت بردم. برای پس فردا هم میریم سیزده بدر. یکی از پارکهایی که هرسال ایرانیهای نیویورک جمع میشن. بعد هم دوباره از دوشنبه کار و زندگی. براش اماده ام. یعنی دارم اماده میشم. قصد داشتم الان کمی درس بخونم اما تصمیم گرفتم استراحتم را کامل کنم و بجاش یک فیلم بگذارم و تماشا کنم.
احوال همگیتون سبز. سبز سبز.
نوشته شده در : شنبه 11 فروردین 1397 توسط : اسمان پندار. .
ولی اینجور که متوجه شدم تقریبا زندگی تو آمریکا یعنی همهش کار و همهش کار و همهش کااار. درسته؟
راستش جواب سوالت همه اره هم نه، واقعیت اینه كه نه من نه راستین هیچ كدوم كار واقعی اینجا نمیكنیم برای همین نمیتونم بگم درسته یا نه، حتی كار دانشجویی من چندبرابر بیشتر از بقیه دانشجوهاست، اما در كل فكر كنم اینطور نیست كه اینجا همه زندگی كار باشه فعلا شرایط ما ایجاب میكنه.