امروز:

خسته

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا( سال چهارم) ،

یکمی خسته ام. یک مدته کار سنگین دارم میکنم. بعد از اونطرف ستون دستگاه hplc که دارم باهاش انالیز میکنم کار نمیکنه. همون که اونسری گفتم یکی دیگه خرابکاری کرده. تا امروز من و موبور داشتیم روش کار میکردیم. فکر کردیم دیگه درست شده و من امروز موادم را داخل دستگاه گذاشتم اما الان میبینم دوباره کار نمیکنه. این وسط دارم یک ازمایش دیگه هم میکنم منتظرم اون یکی ازمایش تا یکساعت دیگه تموم بشه و فعلا یک مدت نیام ازمایشگاه. استادم که گذاشته رفته مسافرت  اونهم برای یکماه. همه بچه ها هم تو تعطیلات تابستونه هستند و تک و توک میان ازمایشگاه. فقط من و موبور داریم تو  ازمایشگاه کارمیکنیم. یک گروه تو واتز اپ برای اعضای ازمایشگاه داریم که پیامها را رد و بدل میکنیم. تو اون گروه بدون مخاطب قرار دادن ادم خرابکار یک پیغام برای نحوه استفاده گذاشتم. استادم معمولا پیامی تو گروه نمیگذاره. بلافاصله بعد پیام من دو  پاراگراف توضیح در مورد استفاده از hplc نوشته و من نوشته بودم لطفا بافر را هرروز تازه درست کنید بعد نوشته نه لازم نیست و فلان کار راکنید. راستش بشدت دلچرکین شدم. البته میدونم خیلی حساس شدم و مورد مهمی نیست. اما وقتی سنگین کار میکنی احتیاج داری که قدرت را بدونند. اگه مستقیم تشکر نمیکنند حداقل نشون بدن که متوجه هستن داری بیشتر از توان و زمانت وقت میذاری.یکجورهایی بهت اهمیت بدن. برای همین تصمیم گرفتم یک مدت خونه نشین بشم.( یاد قهر احمدی نزاد افتادم) میدونم بچه بازیه. قرار هم نیست قهرم رو کار کسی تاثیر بگذاره اما دیگه نمیخوام خودم را به اب و اتیش بزنم و میخوام یکم برای خودم و کارم کلاس بگذارم ،درضمن میخوام یکم هم استراحت کنم.  . مثلا نادوست با اینکه استخدام شده روزی یکساعت میاد ازمایشگاه موبایل بازی میکنه میره. بعد تو گروه واتز اپ خودش را فعال و مشغول یادگیری نشون میده. اونوقت من اینطور کار میکنم. میدونم اخرش هم چون بی سیاستم نبودم  ممکنه کمی سوال برانگیز بشه اما حداقل خودم انقدر احساس بدبخت بودن نمیکنم. به من چه بابا. ستون نو خریدن میام و ازمایشها را ادامه میدم.
بیخیال دوستان پیشاپیش ممنون از پیامها اما خوبم فقط یکم احتیاج به زمان دارم که مثل قبل بشم
راستی کسی از شما لاتاری قبول شده. با اینکه میدونم شانسش خیلی کمه اما نمیدونم چرا هرسال بازم امید میبندیم. 
سه چهار تا کامنت از پست قبل مونده هنوز جواب ندادم. چون حسم خوب نیست میذارم حسم که بهتر شد پیام محبتهاتون را میدم. 
روز و روزگارتون خوش 


نوشته شده در : جمعه 28 اردیبهشت 1397  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

فیروزه ۲
چهارشنبه 2 خرداد 1397 02:25
اره فک کنم یه فیروزه دیگه هم اینجا داشته باشید چون تو کامنتهاتون دیده بودم. من از این ببعد با اسم “فیروزه ۲” کامنت میذارم که قاطی نشیم
پاسخ اسمان پندار : فیروزه ٢ جون خیلی از اشناییت خوشحالم، جالبه كه وضعیت شما هم انگار مثل ماست.
طناز
یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 16:32
سللااااام آسمون جون، نبینم خسته بشی و جا بزنی به این زودی...
بلند شو برو گردش کن ،چندتا فیلم بخر نگاه کن،خرید کن برای خودت، یه آرایشگاه برو...شاید بخندی به حرفم ولی همین چیز های کوچیک کلی حال آدمو تغییر میده....
انقدر هم به زرنگ بازی های همکارا فکر نکن تو داری کار خودتو درست انجام میدی البته اینم در نظر داشته باش که آدمای اونجا کمی سرد هستن شاید به همین خاطره که تو فکر میکنی کارات به چشم نمیاد
امیدوارم زود خودتو پیدا کنی و برگردی به حال و هوای قبلت...دوست دارم و بیشتر از اون دوس دارم پرانرژی ببینمت...
پاسخ اسمان پندار : طناز ماهم دوست خوبم، ممنونم از كامنت پر مهرت، از اتفاق من هم به معجزات كوچیكت بدجوری معتقدم، مثلا باوجود اینكه اكثراوقات سالاد میخورم اما زمستون ٤-٥ كیلو وزن اضافه كردم و الان هم كم نمیشه و باعث میشه در كل خودم را دوست نداشته باشم یا موهای پر دردسری دارم و دارم كلی در مورد شكل دادن بهش فكر میكنم و حتی فكر كردن بهش روحیه ام را عوض میكنه. راستش دوست جون كلا فكر كنم چیزهای كوچولو كوچولو از رفتارهای ادمها و ناامیدیها هست كه یكهو انبار شده و اینهمه رو دلم سنگینی میكنه.
ممنونم زود برمیگردم اسمان همیشگی میشم
مهران
یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 06:28
سلام خانم دكتر
كار خوبی كردین كه تصمیم به استراحت گرفتین. كاش اگر می تونستین یك سفر هم می رفتین.
یك كم بیشتر به خودتون برسید.
همه چیز درست میشه.
پاسخ اسمان پندار : سلام مهران عزیز، متاسفانه نشد، جمعه بازبرای اماده سازی ازمایش مهمی كه دوشنبه رو خوك داریم تا ساعت ١٠:٣٠ شب داشتم كار میكردم، اما دیگه اخر هفته را نرفتم ازمایشگاه( هرچند بجاش سرما خوردم:)) دوشنبه صبح زود هم باید ازمایشگاه باشم سه شبانه روز ازمایش روی خوك داریم، عملا روزی بیشتر از ١٢ ساعت كار،تازه شانس اوردم موبور هوام را داره شیفتهای شب را برمیداره و شیفت روز را به من میده.
ممنونم از لطفتون، دعاكنید این مرحله ناامیدی و اذیت شدن من و راستین بزودی و بخیر تموم بشه
زری
شنبه 29 اردیبهشت 1397 16:58
بنظر من هم چه ایرادی داره که برای کانادا اقدام کنید؟ ضرر که نداره؟ داره؟
پاسخ اسمان پندار : نه زری جون ضرر كه نداره هیچ اگه بشه هم خیلی خوبه، فقط نمیدونم با این سن امتیاز لازم را میگیریم یا نه، دوسال پیش كه ایران بودم رفتم پیش یك وكیل و گفت هیچ كدومتون امتیاز لازم را نمیگیرید، دوباره امسال تحقیق میكنیم. خدا كنه بتونیم.
فیروزه
شنبه 29 اردیبهشت 1397 04:28
آسمان جان خیلی درک میکنم حستو چون خودمم مدل شما هستم. جدیدا خیلی دارم روی خودم کار میکنم که زودرنجیم رو کمتر کنم و از بقیه کمتر ناراحت شم ولی خب واقعا سخته. مخصوصا که ادم خارج از کشور خیلی زودرنجتر هم میشه چون اون ساپورتی که توی کشور خودش داره رو نداره و آدم از لحاظ روحی اسیبپذیر تر میشه. یه بدی هم که من جدیدا دارم بهش پی میبرم اینه که ایرانی های اینجا اصلا پشت هم نیستن! اصلا انگار نمیخوان کمکی کنن به هم. انگار جای همو تنگ کرده باشیم! این خیلی بده و باعث میشه ادم منزوی شه... با این اوضاع احوال امریکا هم که هر روز یه قانون جدید واسه ماها میذارن که راهمونو سختتر کنه هم خیلی به ماها فشار میاد. من و همسرم هم داریم به کانادا فکر میکنیم! هیچ بعید نیست که با این قوانینی که هر روز وضع میشه اصلا شدنی نباشه موندنمون و به قول شما امریکا موندن خیلی پروسه نفسگیر و طولانیه. تازه اگر تهش بشه موند... امیدوارم همه چی برای شما و همسرت عالی پیش بره و خیلی موفق بشید و نتیجه زحماتت رو ببینی عزیزم.
پاسخ اسمان پندار : فیروزه جون من همیشه فكر میكردم ساكن ایرانی، شاید هم دوتا فیروزه اینجا داریم.فیروزه من هم همیشه ادم زودرنج و حساسی بودم، میدونم كه هیچوقت نمیتونم این اخلاقم را كنار بگذارم اما امیدوارم بتونم معقولش كنم، خوب ظاهرا همدردریم و تو و همسرت هم دچارانتظار طولانی برای گیرن كارتیت، بقول خودت تازه اگه بتونیم بمونیم، میدونی چیه فیروزه، من فكر میكنم ترامپ چهارسال بعدی هم رای بیاره و هرچند همه میگن غیر ممكنه ویزای h1 را برداره اما از اونجا كه شب میخوابه صبح یك تصمیمی میگیره و اصلا نمیشه فكرهاش را پیش بینی كرد من خیلی میترسم، الان داریم تحقیق میكنیم. یعنی بهتره بگم تصمیم به تحقیق گرفتیم، اگه با این سن شرایطش را داشته باشیم حتما انجام میدیم، بنظر من یك ارامش قلب بزرگ میتونه باشه.
شلاله
جمعه 28 اردیبهشت 1397 20:32
قربونت برم آسمونی جونم که برای اولین بار مستقیما نوشتی که دلت شکسته :(
خب هیچ کاری از من برنمیاد نه الان و نه هیچ وقت دیگه،
تنها میتونم خیلی خیلی محکم بغلت کنم و ببوسمت از راه خیلی خیلی دور..
پاسخ اسمان پندار : خدانكنه شلاله از گل بهتر، همین كه هستید، همین كه به درد و دلم گوش میكنید واقعا ممنونم و خیلی برام كمكه، كلا خیلی دلم گرفته، تقی به توقی میزنم زیر گریه، دلم میخواد میتونستم فرار كنم ،یكم بداخلاق و گوشت تلخ شدم، همش ازمایشگاهم وقتهای خیلی كمی هم كه خونه ام دلم میخواد بخوابم، راستین میگه همین وقتهای كم را بزنیم بیرون بریم دیدن دوستهامون اما من میگم نه و اون هم از دستم دلخور میشه، خلاصه خیلی از این وضع زندگی ناراحتم، شدید تو فكر این افتادم این وسط برای كانادا اقدام كنم. مسیر طولانی و انتظارخسته ام كرده. میبوسمت شلاله جون، ممنون كه هستی
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic