امروز:

همه چی ارومه

حالم خوبه. دارم فکر میکنم چرا حالم خوبه. به خاطر بیگل داغ و خوشمزه سبک نیویورکی که دارم با قهوه میخورم؟ بخاطر اینکه جمعه هست و اخر هفته و فردا میخواهیم بریم پیکنیک ؟ یا بخاطر اینکه هفته دیگه باوجود مسایل مالی قصد سفر کردیم و من بخاطرش هیجان زده ام؟ نکنه بخاطر شروع کلاسها باشه که تا دوسه هفته دیگه سر و کله اشون پیدا میشه؟ نه فکر کنم دلیلش همین بیخیالی صبحم هست که با یک صبحونه همزمان با وبلاگ نویسی همزمان شده. شاید هم ازمایشگاه خلوتی که فرصت نوشتن بمن داده. نه نه. بخاطر این هست که امروز فشار کار ندارم. اصلا بگذارید یک شرح حالی بدم.

 قرارداداستاد من با اف دی ای سه ساله بود که بعد از دوسال همین دوروز پیش خبر دادن برای سال سوم تمدید نشده. این به این معنی هست با مقدار پولی که مونده استادم فقط میتونه بخش تست کلینیکال را تموم کنه و برای ژانویه دوباره درخواست بستن قرارداد کنه. و دوباره این به این معنی هست پولی برای استخدام من و موبورو نادوست نمیمونه. حالا موبور چون بیشتر از دوسال براش کار کرده و واقعا عضو حیاتی برای تحلیل ازمایشها هست را میخواادهرجور شده نگه داره. نادوست هم که از اول پارت تایم بود و تکلیفش معلومه. از پروژه میره. میمونه من که نیتش اینه میخواد نگه داره اما در این صورت پولی برای تستها براش نمیمونه. پس خودش داره با مسیول مربوطه هماهنگ میکنه که بحالت جی ای معمولی برگردم. شاید هم بتونه نوعی از اسکالرشیپ برام بگیره. که بتونم براش کار هم کنم. از اونطرف از قبل شنیده بودم دانشگاه مشکل مالی داره و داره جی ای هاش را کاهش میده و چون من و موبور جی ای خود دانشگاه نبودیم و غیر مستقیم برای اف دی ای کار میکردیم نگرانی نداشتم اما حالا یعنی از دست دادن حقوق نسبتا خوب دانشجویی (نسبت به جی ای معمولی) و مشکلات مالی.از اونطرف هم با این وضعیت دلار بفرض 2000 دلار بخواهیم بیاریم بیست میلیون باید پول بدیم که اصلا اصلا اوردن دلار منطقی نیست. خلاصه همه اینها یعنی بعله. شروع زندگی صزفه جویی. حالا نه بشدت سال اول اما شاید مثل سال دوم و سوم.از اونطرف عدم تمدید اف دی ای یعنی مقاله کمتر یعنی سایتیشن کمتر یعنی گندخورده شدن به برنامه من برای اقدام برای ویزای نخبگی که میتونست راه رسیدن به گرین کارت را کوتاه تر کنه. از یک طرف دیگه زنگ زدیم به یک وکیل پرسیدیم ایا میشه ما سفر به ایران داشته باشیم که خانواده هامون را ببینیم. گفت اصلا حرفش را نزنید که اوضاع بد خرابه و بفرض  یک دانشجوی دکتری وسط تحصیلش برای دیدن خانواده اش اومده الان یکساله کلیرنس مونده. دانشگاه هم بخاطر طولانی شدن پروسش جوابش کرده. بغل گوشمون هم که ترامپ جون هرروز یک قانون مهاجرتی را رو میکنه. و چون علاقه به سورپرایز کردن داره. صبح پا میشیم میبینیم یک قانون جدید وضع شده. خلاصه هول و ولای این را داریم که یکروز بگه اصلا برای چی دانشجوی ایرانی باید اینجا درس بخونه. یا چرا باید بعد درسش اینجا کار کنه و گرین کارت بگیره. برگرده بره همون کشورش. از بالا هم اونقدر سنهامون بالا رفته بهیچ عنوان امکان مهاجرت به کانادا از لحاظ تخصص نداریم مگه اینکه کار پیدا کنیم.

خلاصه شما بگید ایا با این شرایط تعجب من از حال خوش صبحم تعجب برانگیز نیست.

اما خوب بگذارید قسمتهای مثبتش را هم بگم. تقریبا دارم به چهارسالگی روزی که اومدیم نزدیک میشم. خوب من از اقداممون راضیم. هرچند شاید بهتر بود کانادا از طریق مهاجرتی میشد اما شما که همراه من تو این سالها بودید میدونید خواستیم اما خوب نشد. گاهی با راستین از سال اول میگیم. مثل اون بنگاه اجاره خونه که سرمون کلاه گذاشت و چک بی محل داد. یا خونه ای که بدباگز داشت و پدرمون را دراورد. یا سختیهایی که بخاطر وضعیت زبانمون کشیدیم. چقدر سختی بخاطر زبان کشیدیم. و البته هنوز هم وجود دارد اما اوضاعمون الان بهتر شده. یا یادتون میاد چقدردنبال کار تو دانشگاه گشتم........ خوب یکی از بچه ها اومد و ویک وقفه طولانی افتاد و از حس نوشتن دراومدم. همینها دوستان تا دفعه بعد      


نوشته شده در : جمعه 26 مرداد 1397  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

شهرزاد
دوشنبه 5 فروردین 1398 21:22
هی آسمان جان.. با این وبلاگت دو روز از روزای ملال انگیز عید رو که مجبور به دید و بازدید بودیم برام آسون کردی. آمار بازدید وبلاگت رو یه نفری بردم بالا در عرض دو روز
پاسخ اسمان پندار : عزیز دلمی شهرزاد جان، در عوض من امسال هیچی از عید نفهمیدم، صبح تا شب ازمایشگاهم، حتی روزهای تعطیل وقت نشده حتی بیام یك پست غرغری بنویسم؛)
زری
دوشنبه 29 مرداد 1397 14:38
سلام. خیلی خوشحالم که با همه ی سختی ها باز هم روندتون رو به جلو بوده. در مورد کانادا ایکاش میشد یه کاری پیدا میکردید با خیال راحت پروسه اش را پی میگرفتید... اصلا آسمان جان بطور جدی دنبال کار تو کانادا هستی؟ با مدرک دانشگاهی آمریکا امکان پیدا کردن کار در اروپا نداری؟ بهش فکر کردی؟
پاسخ اسمان پندار : سلام زری گلم، ممنون كه دوستانه نگران من هستی، خوب راستش بصورت جدی دنبال كارپیدا كردن تو كانادا نبودیم. علتش هم اینه كه من هنوز دوسال تا تموم شدن درسم مونده، اگه كاری تو كانادا پیدا كنم باید درسم را ول كنم. كه منطقی نیست، راستین هم كه مدركش از ایرانه و ویزای كار كانادا نداره و عملا شانسش خیلی خیلی كمه.میمونه تحصیلی اقدام كردن راستین، خوب باز هم كمی ریسكی هست كه ویزلی امریكاش تمدید نشه و از طرفی با این دلار گرون از عهده مخارج اون بر نمی اییم.از اونطرف هنوز به مرحله ناامیدی مطلق از امریكا نرسیدیم و میگیم همونطور كه اكثردانشجوهای ایرانی موفق شدن، انشالله ما هم میتونیم.
طناز
یکشنبه 28 مرداد 1397 01:42
آسمون عزیزم سلام اول بهت تبریک میگم که یکی از عامل های استرسی ازت دور شد خداروشکر
پاسخ اسمان پندار : مرسی طناز عزیزم، ممنونم، البته اخرش هر دو توی یك ازمایشگاه كار تزمون را داریم و صبح تا شب میبینمش.راستش اخر هفته پیك نیك بودیم و اون هم اونجا بود. بعد چون عملا اینطور نیست قهر باشیم و حرف نزنیم عملا دیدم نسبت به بقیه اكیپ وقت بیشتری با هم حرف زدیم. اخر دست هم كسی نبود برسونتش ما رسوندیم، خلاصه رابطه ما شده نفرت و نزدیكی. فقط من باید یاد بگیرم موقعیتها را مدیریت كنم تا كمتر اذیت بشم.
رزی
شنبه 27 مرداد 1397 12:50
خیلی جالبه تو ایران از این داستان ها اسم اضافی نوشتن دیده بودم ولی فک نمیکردم اونجا به این شکل باشه

نکنه این موبور با نادوست در رابطه عاشقانه ای چیزی هست؟ خبری نیس؟

معمولا این اتفاقات در این صورت اتفاق میوفته وگرنه دلیل دیگه ای نمیتونه داشته باشه!
پاسخ اسمان پندار : اره میبینی زری جون، ادم فكر میكنه اینجا دیگه نباید از این خبرها باشه، اما متاسفانه هست، البته من حتما با استادم حرف میزنم و تصمیم را بعهده استادم میذارم كه بنظرم ادم منطقی هست.
راستش از اون خبرها نیست چون موبور دوست دختری داره كه عاشقش هم هست اما من خیلی با موبور سر فارسی یاد دادنش شوخی میكنم نادوست هم داره از همین تكنیك برای نزدیك شدن به موبور استفاده میكنه، درضمن من خودم هم تا چند ماه فكر میكردم دوست خیلی خوبی پیدا كردم و بعدا شخصیتش برام روشن شد، احتمالا موبور هم فكر میكنه دختر خیلی خوبیه . خلاصه زری جون همه جای دنیا داستانهای خودش را داره.
اما در كل سعی میكنم درگیر این قضیه نشم و رو مسیر خودم متمركز بشم تا كمتر هم اذیت بشم
صبا_غار تنهایی
جمعه 26 مرداد 1397 21:59
من می دونی از چی خوشحال شدم؟ از شر نادوست راحت شدی ☺ میگن عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؛ امیدوارم که حالا که دیگه لازم نیست اون همه فشار کاری تحمل کنی و نادوست هم دیگه رو اعصاب نیست یه جور خیلی توپی سورپرایز بشی و یه حقوق خوب یا یه پروژه خوب بیاد تو راهت
پاسخ اسمان پندار : صبا جون من هم از جهتی كه دیگه مجبور نیستم باهاش كار كنم خوشحالم ، اما درست بعد نوشتن این پست بود دیدم تو درفت مقاله قسمتی از پروژه كه اصلا حضور نداشت موبور اسمش را اورده، نمیتونم بیخیال این بشم وقتی تو یك قسمت پروژه نبوده بدون هیچ زحمتی اسمش بعنوان نویسنده اسمش بیاد و فكر كنم همین قضیه به موضوع جدید من برای اعصاب خورد كنی تبدیل بشه.
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic