خوب تصمیم گرفتم براتون كمی از نكاتی بگم كه تو صحبت با امریكاییها بدرد میخوره
اول از همه براتون بگم امریكاییها گرمتر از اروپاییها و حتی كاناداییها هستند، مثلا در مورد موبور خیلی اوقات من احساس این را ندارم كه با كسی كه سالها توی یك فرهنگ و كشور دیگه بزرگ شده حرف میزنم، اکثر حرفها و شوخیها را میگیره و البته این نكته مثبت را هم داره كه تو شوخیهاش بندرت گوشه و كنایه مختص ایرانیها بچشم میخوره اما خوب بهرحال اینطور هم نیست كه همه چیز در صورت حرف زدن با امریكاییها گل و بلبل باشه و باید نكاتی را هم تو حرف زدن باهاشون رعایت كرد
بنظرم اصلیترین و مهمترین نكته ای كه باید رعایت كنیم اینه ما تو ایران خیلی حرفها را خلاصه میگیم، مثلا اگه کسی قراره کاری انجام بده كلی میگیم مثلا فلان موقع فلان كار را انجام بده و درصورتی كه بدونیم طرف كار را قبلا انجام داده احتمالا هیچ توضیحی برای چگونگی انجام كار ندیم ویا اگه دفعه اول هست شفاهی توضیحی میدیم ، طرف هم احتمالا یكی دوسوال بكنه و والسلام، حالا اینجا كار چطوره؟ بنا به فرهنگ زبانیشون چیزی بعنوان خلاصه حرف زدن وجود نداره، و این فقط مخصوص کار نیست. ما تو ایران معمولا خلاصه حرف میزنیم و حتی اگه طرف توضیح بخواد بهمون برمیخوره و عصبانی و ناراحت بشیم حتی ممكنه حس حماقت كنیم اگه فردی یك دستورالعملی كه بنظر ما ساده و پیش پا افتاده بنظر برسه را با اب و تاب و مفصل توضیح بده ، اما حقیقت اینه فرهنگ امریكایی بخصوص تو موارد علمی همینه.پیش فرض اینكه موضوع ساده و پیش پا افتاده هست و طرف میدونه ندارن. اونها هرچیزی را كامل توضیح میدن و تو موارد علمی این توضیحات دقیقا مثل دستورالعمل تهیه غذا و كیكه كه مواد و روشها و نكات باید بروشنی نوشته بشه و اسمش را هم میذارن اس ا پی، حالا یكمی برای ما ایرانیها و بخصوص من ایرانی كه عادت داشتم هرچیزی را خلاصه بگم و خلاصه بشنوم و توضیحات اضافه حوصله سر بر و خسته كننده هست کار کردن و بخصوص حرف زدن به این روش تغییر عادت سختی هست، اما دارم روش كار میكنم و میبینم یواش یواش داره بصورت عادت برام میشه، مثل همین نوشته كه سعی كردم با مثال و توضیحات منظورم را بیشتر روشن كنم، البته اعتراف میكنم هنوز تو مرحله ابتدایی تغییرات عادت هستم اما خوب احتمالا بعد مدتی یادمیگیرم فقط موضوع اینه میدونم بعد چندسال اگه پام را ایران بذارم با این تغییر عادت چقدر لوس و حوصله سر بر بنظر میرسم، من رسیدم ایستگاه و باید برم دانشگاه. بقیه اش بعد
نوشته شده در : چهارشنبه 31 مرداد 1397 توسط : اسمان پندار. .