هوم لس یا بیخانمان كسانی هستند كه اینجا تو امریكا زیاد میبینیم درست به اندازه میزان گدایی که تو خیابونها تو ایران میبینیم ، بعضی هوملس ها گدایی میكنند بعضیهاشون هم همچین به درجه شهودی رسیدن كه گدایی را هم گذاشتند كنار و فقط كنار خیابون و پیاده رو تو ات واشغالها و كثیفی خودشون لم دادن و تو عالم هپروت سیر میكنند، گداها تو ایران هدفمند سعی میكنند از هرعابری پولی بگیرن، بارها هم شنیدیم بعضی گدایی شغلشونه و درامد خوبی هم از اینراه دارن. گداهای ایران هم سروضع فقیرانه ای دارن، كثیف و نامرتب بنظر میرسن اما كثیفی هوملسهای امریكایی غیرقابل وصفه، عملا از چندمتریشون بخاطر بوشون نمیشه رد شد. متاسفانه یك دسته دیگه ادم فقیر و ندارتو ایران هم داریم كه ابرومندن، جنسی میفروشن و تو میدونی این فرد فقیره و از سر نداری و بدبختی داره جنس میفروشه یا پولی میخواد، ازطرفی هممون تو ایران منظره كسانی كه از سطلها بالا میرن را دیدیدم، باز دودسته هستن كسانی كه دارن از جمع اوری پلاستیك و خرت و پرت درامد كسب میكنن و كسانی كه از سرناچاری و فقر دنبال جنس با ارزش تو سطل میگردن اما هردو را میشه تو دسته فقر و كمبود كار جا داد. اما اینجا هوملسها كمترسر سطل میرن بیشتر ترجیح میدن غرق خماری و عالم هپروت باشن. البته دسته سر سطل برو هم تو امریكا دیدم اما اینها چینیهای تمیز و اكثرا مسنی هستند كه كیسه های بزرگشون را پر از قوطی و پلاستیك میكنن و میفروشن و كسب درامد میكنند و درواقع هوملس نیستند. اصلا یكجور دیگه بگم، اینجا میشه با حداقل حقوق و یك كار سطح پایین جایی را اجاره كرد و خوراكی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن داشت پس برام سوال میشه وقتی با یك كار ساده مثل پیشخدمتی یا فروشندگی كه احتیاج به هیچ درامد خاصی نداره زندگی كرد چرا انقدر میزان هوملس تو امریكا زیاده. بعضی ها میگن اكثر این هوملسها سربازانی هستند كه از جنگ برگشتند و بخاطر تاثیرات جنگ نتونستن به زندگی عادی برگردن و یا معتاد شدن یا الكلی یا مشكل روانی پیدا كردن، اما بنظر من مشكل از جای دیگه میاد، بنظرم از سیستم اموزش پرورشی اینجاست، اینطور كه تا ١٨ سالگی بچه لای پرقوبزرگ میشه همه چی راحت دردسترسشه، بعد یكهو تو ١٨ سالگی میگن خیلی خوب شما بزرگسال شدی و ازحالا به بعد مسئول زندگی خودت هستی. یكجورهایی از عرش به كف رسیدنه. بذار اینطور بگم ما تو ایران یادگرفتیم تو دوره درس پدرمون دربیاد، همیشه هدف كنكور و راهیابی به دانشگاه جلو چشممون بوده، كاری به بد بودن كنكور ندارم اما بهمون گفتند باید درس بخونیم باید كنكور بدیم و دكترو مهندس بشیم، اما تو امریكا این هدف برای بچه ها تعریف نشده، ادامه تحصیل و دكتر ومهندس بودن جایگاه خودش را نداره، شاید بهمین خاطره كه خودامریكاییها نسبت به نسل دوم مهاجرها و اینترنشنالهاكمتردنبال مدارج تحصیلی میرن. شاید هم هوملسها تو عالم هپروتشون خیلی هم اززندگیشون راضین و خواستار تغییر نیستن چون هدف و ارزو داشتن و جنگیدن برای رسیدن به اون را یادنگرفتن.
نوشته شده در : دوشنبه 19 شهریور 1397 توسط : اسمان پندار. .
راستش من توی مادرا به شل گرفتن و رها کردن معروفم. ولی توضیحش سخته. مثلا روی نظم و میزان خوابشون خیلی سختگیرم. به قول آیدا احدیانی من هیولای عقربه ها هستم. وقتی ساعت به نه و نیم شب نزدیک میشه یهو وحشی میشم و میگم بدویین مسواک و بوس و اینا که فقط بخوابین. حتی نمیذارم کیفشون رو جمع کنن. چون هر دقیقه خواب براشون یه دنیا ارزش داره. باشگاه هم که دیگه هیچی. یعنی اگر از مریضی دور از جونشون غش کنن باشگاه رو بایدددد برن. ولی سر تست زدن و حتما نمره بیست اوردن اصلا کاریشون ندارم. البته املا تنها درسیه که به خاطرش همیشه با پسرم دعوامون میشه. میگم واسه من زشته که بچه ام غلط املایی داشته باشه. حالا هم که دخترم از این دبیرستانای نمونه قبول شده و کارم شده غر زدن که این قدر درس نخون کج شدی مغزت هنگ کرد بسه ول کن، این لیسانس رو بالاخره همه میگیرن حالا این دانشگاه نشد اون دانشگاه، مهم سلامتیته... تازه اون آزمون ورودی نمونه دولتی رو هم من مخالف بودم که آزمون بده. چون مدرسه های ایزوله بچه رو خودخواه و مرکز محور بار میارن و دوست ندارم. البته اونم رفته بود توی آزمون از اون همه سوال پنج تا جواب داده بود و بقیه رو سفید گذاشته بود و توی تکمیل ظرفیت قبول شد. خلاصه این بود توضیح خیلی مختصر از اوضاع ما.
از موضوع اصلی دور شدم. موضوع یاد دادن پشتکار به بچه ها بود. من دوست دارم بچه زندگی کردن بلد باشه. یه روز من نبودم نگه مادرم نیست من باید گشنه بمونم. خودش عرضه زندگی کردن داشته باشه. یه بار ما خونه نبودیم بچه ها رفته بودن بربری گرفته بودن یعنی آی حال کردما. عروسک که به دنیا نیاوردیم. انسانن. باید بتونن خودشون رو ضبط و ربط کنن.
راستی من هم مدرسه نمونه مردمی رفتم، اون زمان هنوز مدارس غیرانتفاعی باب نشده بود و قبولیم تو داروسازی را مدیون اون مدرسه و جو درس خونیش هستم.
خلاصه انشالله بچه هات همیشه سالم و شاد باشن
نمیدونم انیمیشن شاهزاده و قورباغه رو دیدین یا نه. اگر دیده باشین میدونین پرنس ناوین کیه. من همیشه به دخترم میگم پرنس ناوین. خیلی هم بهش برمیخوره. یاه یاه یاه.
راستی اصلا یادم نبود. من خیلی وقت بود اینجا سر نزده بودم. خوبین شما ایشالله؟ :)
راستی من اون انیمیشن را ندیدم. اما بامزه هست سربسر دخترت میذاری.
بنظر من ما آدم ها هستیم که باعث میشیم تعداد این جور افراد زیاد تر بشه
و متاسفانه هروز هم تعداد شون بیش از پیش میشه
امیدوارم هیچ جای دنیا ازین جور افراد نباشه البته میدونم آرزوی نسبتا محالی هست ولی با این حال خیلی خوب میشه که تک تک ما به فکر اینجور افراد بیفتیم