از امتحان دارم برمیگردم خسته و له اما راضی، ده روز دیگه درس و امتحان و بعد این ترم تمام، اما انصافا ترم طولانی بود، هرهفته كوییز یا امتحان داشتم. امشب هم دوتا كوییز بود و پنجشنبه یكی، هفته دیگه هم امتحانهای پایان ترم، كریسمس هم همین بغل گوشمون سوم چهارم دی. خوب مدتی هست كه زندگیم شده دانشگاه وخونه،و چیز خاصی نداشتم براتون تعریف كنم اما قراره برای كریسمس خانواده برادرم برای دیدن ما از كانادا بیان، برای دیدنشون ذوق داریم و خوشحالیم كه حداقل اونها میتونند این فاصله و تبعید خودخواسته را بشكنند، قبلا گفته بودم یك درخت كوچولو خریدیم و یواش یواش برای هركدومشون داریم كادویی میخریم كه بذاریم زیر درخت، البته درخت كه نه بیشتر بوته درخت:) اونها هم دفعه اولشون هست كه میان امریكا و برای دیدن امریكا و نیویورك و البته ما خوشحالن، خصوصا برادرزاده كوچولوم كه حدود ٢ سال و نیم هست ندیدمش، احتمالا موزه علوم طبیعی برای دیدن دایناسورها ببریمش و فروشگاه لگو و M&M و تایمزاسكوارو سینما و یكی دوتا موزه دیگه، پل تاریخی بروكلین هم میریم، جای دیگه به ذهنم نمیرسه، شاید هم یكی دوروز بریم واشنگتن را ، هرچند اوضاع مالی امون همچنان خرابه و بعید میدونم. خلاصه اوقات خوبی برای ما میشه، خانواده و تعطیلات و گشت و گذار معجون معجزه اسا و لذت بخشی در میاد
نوشته شده در : چهارشنبه 21 آذر 1397 توسط : اسمان پندار. .
از طرف من بچه ی داداشتو ببوس عمه بودن واقعا حس قشنگیه
مرسی پسر برادرم ٨ سالشه و اتفاقا خاله نداره و عاشق عمه هاشه. هنوز هم خیلی بچه هست و دنیای زیبایی داره، میخوام حسابی براش خاطره كریسمس بسازم
برای شما و راستین روزهای خوبی ارزو می کنم.حالم خوب نیست وگرنه بیشتر می نوشتم.
امیدوارم خیلی خیلی خیلی بیشتر از اونچه که تصورش را داری تعطیلات و بودن کنار خانواده و مهمان های عزیزت براتون خوشایند باشد...