كمی ناارومم، اومدم دانشگاه و كلی كار دارم اما اونقدر احساس ناارومی میكنم كه تصمیم گرفتم برگردم خونه، فردا مصاحبه كاری دارم اما نه از لحاظ روحی نه از لحاظ اطلاعاتی خودم را اماده كرده ام، باید خودم را جمع و جور كنم و حداقل یكی دوساعتی امروز روی اماده سازی مصاحبه كار كنم.
از اونطرف مسیری كه رشته ام داره پیش میره اذیتم میكنه، من عاشق درسهای كلینیكال هستم یعنی چیزی كه مربوط به بدن میشه، حالا یواش یواش رشته ام بسمتً تحلیل اطلاعات این اطلاعات میره، برای همین باید كلی نرم افزار یاد بگیرم و برای من كه از كار با كامپیوتر فراری بودم داره میشه عذاب، فكر كن منی كه تازه دوسال پیش رفتم كلاس اكسل و افیس حالا باید برای تحلیل داده ها كد نویسی كنم. نرم فزارهای مخصوص تحلیل دارو و از اون بدتر نرم افزارهای اماری مثل سس و ار را باید یاد بگیرم، خیلی فشار رومه خیلی زیاد، بشدت همین الان ( حتی همین هفته)به مسلط بودن به این نرم افزارها احتیاج دارم و قضیه اینه تازه دارم یادمیگیرم، بی استعدادی و بی علاقگی و روحیه پایین و عدم اعتماد به نفس هم دست به دست هم داده كه فقط یك روز ویدئو سس را نگاه كنم و مثل ... تو كد نویسی اش گیر كنم بعد چند ساعت بعد مثل مرغ سركنده برم سراغ فینیكس و بعد ببینم برنامه ای كه باید همین هفته كار كنم و به استادم نتیجه بدم كامل یادم رفته و تو ران كردنش گیر میكنم، خلاصه انقدر احساس ضعف و خنگی و هیچی ندونستن میكنم كه دارم فكر میكنم رسیدم خونه اول یك قرص ایندرال( ضد تپش قلب و استرس) بخورم تا كمی اروم بشم تا بتونم كمی خودم را جمع و جور كنم و اوضاع را حداقل تا فردا صبح برای مصاحبه به دست بگیرم، و بعد هم یك خاكی بسرم بریزم. بعد از فارغ التحصیلی هم اگه تا اون موقع از این اوضاع بلبشو نجات پیدا كرده باشم و باز ببینم به كار با كامپیوتر علاقه ندارم باید یك تغییری تو كارم بدم كه اونرا هم نمیدونم واقعا چطور میتونم تغییر توش ایجاد كنم. فعلا كه اش كشك خالمه و باید و باید از توش موفق بیرون بیام. برام ارزوی موفقیت تو این مرحله بكنید، شدیدا بهش نیاز دارم.
پ.ن. مصاحبه از اون که فکر میکردم بدتر پیش رفت. مصاحبه لول جنرال بود و از نیروی انسانی زنگ زده بودن. متاسفانه اصلا نمیفهمیدم سوالش را و وقتی تکرار میکرد بازم نمیفهمیدم و تو هوا یک چیز کلی توضیح میدادم که شاید از تو اون مطلب کلی چیزی دربیاد. حتی نفهمیدم گفت مصاحبه دوم دارم یا نه. یک چیزهایی گفت اما نفهمیدم.
سرم بشدت درد میکنه و نمیتونم برم دانشگاه. بد ناامید و خسته هستم
نوشته شده در : دوشنبه 24 دی 1397 توسط : اسمان پندار. .
ممنون از پیغام خصوصی ای که برام گذاشته بودی.
من عضو کانال تلگرام یا دیگر کانال های شبیه به آن نیستم.
اگر راه دیگری برای دسترسی به محتوای این کانال هست، به من آدرس اش را بده.
در هر صورت ممنونم.
بهتری؟
مرسی عزیزم اره خوبم، خوب خوب:)
خودت دستکم نگیر...
بیشتر برام كامنت بذار ارزوجون
خب از روی پستت کامل معلوم بود که چقدر داری خودت را سرکوفت میزنی و شماتت میکنی، دقیقا کاری که من هم یه وقتهایی با خودم میگنم، ببین نه مثل آدمهایی که الکی هی به خودشون روحیه میدهند و میشوند متوهم پرادعا و نه مثل ما که یه وقتهایی با خودمون اینقدر بیرحم میشیم و مدام ضعف ها را بولد میکنیم، هیچکدوم درست نیست.
من اعتقادم اینه بهترین گار پذیرش واقعیت و قبول ضعفهاست اما با شناخت درست و بدون تخطئه کردن خودمون، بعدش انرژی را متمرکز کنیم بر بهبود اوضاع و یاد گرفتن آنچه که ضروری است،
میدونی که میگویند جابجایی بزرگترین کوهها با جابجایی کوچگترین سنگریزه ها شروع شده. از همون سنگریزه ها شروع کن و به جای افکار منفی به خودت بگو وقتی اینهمه آدم تونسته اند من هم میتونم ، هم استعدادش را داری و هم سوادش را.....
دعا كن امسال كمتر خرابكاری كنم و بتونم خوش شانس تر عمل كنم