سلام دوستهای خوب و با وفای من، میدونم خیلی وقته ننوشتم و احتمالا اكثرتون حدس زدید كه برنامه فشرده كاری علت اصلی ننوشتن هست، تقریبا ازاول فوریه برنامه ام سنگین و سنگین تر شد، خوب هنوز درگیر اون ازمایش نحس هم هستم اما امیدوارم در ظرف این ده روزه قالش را بكنم بره، تا دوهفته دیگه امتحانهای پایان ترم هم از راه میرسه و این ترم هم تموم میشه، خوشحالم چون بعد از این ترم درس و كلاس ندارم، البته تز و كلاسهای ta و كار پروژه میمونه اما حداقل درس و امتحان از روشون برداشته میشه از جون هم كه اینترنشیپ بمدت دوماه شروع میشه، میدونم دوره خوب و پرباری میشه، سوپروایزر محل كارم هم ادم بامعلومات و كار درستی هست و البته از حالا تكالیف و اموزش من را شروع كرده، البته اسم تكلیف و اموزش میارم اما اینطور فكر نكنید قراره مطلبی یا نرم افزار یا كاربردش را از اول بمن اموزش بده بلكه منظورم استفاده های پیشرفته و كاربردی هست، حتی اولین تكلیفم مرتب سازی مطالب اولیه داروی جدیدی بود كه تیمهای مختلف این كمپانی روشون داره كار میكنه. خلاصه اینطور بگم بعد از این دوسه ماه تقریبا اولین باره كه چند ساعتی را میخوام برای خودم بذارم، اونهم خرید چند تیكه لوازم ارایشی كه تموم كرده بودم و یكی دوتا لباس. راستش این برنامه و روش زندگی روی رابطه من و راستین هم بی تاثیر نبود، و این فرصتی میشه دوسه ساعتی را با هم وقت بگذرونیم. خوشبختانه هردومون میدونیم كه این جور نحوه زندگی موقته، من كه به ضربالمثل گنج و رنج معتقدم و نتیجه اش را بارها دیدم، اینه كه مطمئنم این روزهای سخت و فشرده و پر ازدوندگی هم تموم میشه و احتمالا جاش را به نوع دیگه ای از زندگی بده. هوا هم داره بهتر و بهتر میشه و خلاصه بگم قلب من گرمتر و گرمتر به فردایی روشن
نوشته شده در : دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 توسط : اسمان پندار. .
اون خونه سفید بزرگه رو برات ارزو میكنم