امروز:

اینده با سبك زندگی متفاوت؟

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال پنجم) ،

دوهفته اینترنشیپ و درواقع روبرو شدن با زندگی واقعی كاری من را بفكر برده، با اینكه همین سایت شركت تو نیوجرسی خیلی بزرگه اما گروهش خیلی بزرگ نیست، یعنی نه تو ساختمون و طبقه ما، البته احتمال داره مثل دفعه اولی كه فرودگاه نیویورك را دیدم و بنظرم خیلی كوچیك بود باشه. بهرحال ٢٠-٣٠ نفری كه من درتماس باهاشون بودم اكثرا سن بالا داشتن، و خبری از شوخی و خنده و محیط شاد دانشگاه نبود، سعی كردم كمی فضا را تلطیف كنم اما خیلی انرژی میبره و فعلا تو موقعیتی نیستم كه خیلی بتونم انرژی بذارم. بعد از كار هم بیست دقیقه رانندگی و وارد شدن به یك خونه بزرگ، تو نیویورك مرتب با ادمها در برخوردی، همیشه گفتم نیویورك را مثل تهران درنظر بگیرید با شلوغی و بزرگی و البته كثیفی بیشتر. این خانم پیر هم دوسه تا بچه و كلی نوه داره و ازاونجا كه زن سالمی هست هرروز بیرون میزنه و دوستهاش را میبینه. خلاصه سعی كردم اینده خودم و راستین را تصور كنم، از اونجا كه ما بچه نداریم وجود دوست باحال خیلی واجبه اما مساله اینه جز ٣-٤ نفر دوست ایرانی همراهمون، و البته موبور و دوست ایرانی كانادایی كس دیگه ای دور و برمون نیست، اون هم همیشگی نیست، مثلا موبور از شهریور تقریبا میره بوستون. یا دوست ایرانی كانادایی همیشه نیست، خلاصه دوره ای هست كه بشدت احساس تنهایی میكنم و دلم میخواد چندتا دوست باحال و پایه پیدا كنیم. در مورد بچه دار شدن هم فكر كردیم و تحقیق كردیم اما با پرسش از مادرو پدرهایی كه میدونستیم بیتعارف میتونیم نظرشون را در مورد بچه بدونیم پیشتر جواب منفی گرفتیم، حالا یكبار جداگونه براش مینویسم.خلاصه امیدوارم به تورمون یكسری بچه های باحال و هم روحیه بخورن و فضامون كمی عوض بشه، خصوصا اگه قراره بعدا نیوجرسی زندگی كنیم وجود دوست از نون شب واجبتر میشه. این پست را هفته پیش نوشته بودم كه فرصت نشده بود پست كنم. دوستان كامنتهای پرمهرتون را خوندم، تو این هفته جواب میدم:*


نوشته شده در : سه شنبه 4 تیر 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

زری
دوشنبه 10 تیر 1398 23:48
ببین آسمان جان اصلا قرار نیست بچه هامون برامون کاری بکنند، اما واقعیت اینه فقط با اومدنشون و با پدر و مادر شدنمون کلی از خودمون را تازه میشناسیم و از اون طرف لذتهایی را تجربه میکنیم که قبلا از بودنشون هیچ شناختی نداشتیم و اصلا نمیدونستیم همچین حسی با این طعم‌وجود داره. یه جوری مثل دل لرزیدن های اوایل رابطه و عشق و عاشقی مثلا، البته واقعیت اینه احساسات والد شدن خیلی قوی تر از احساسات عاشق شدنه چون همراه با خودش برامون یه تعهد شیرین میآره و اینکه واقعا واقعا تو همه ی دنیای بچه ات هستی و اون هم همه ی دنیای توست .
نمیدونم چقدر تونستم مفهوم را برسونم، جالبی قضیه اینه من قبل از بچه دار شدنم اصلا حسی به بچه دار شدن نداشتم. از وقتی خودم‌مادر شدم انگار نسبت به همه ی بچه ها حس مادرانگی دارم.
خلاصه اینکه من بچه را برای آینده ی خودم‌نمیخوام بلکه برای حال خودم میخوام ، من سه تا بچه دارم، یکبار دوستی در بارداری سومم همین پارسال تابستون ازم پرسید چرا باز بچه دار شدی؟ فکر میکرد حالا دلیلم مثلا برای تنها نبودن بچه هام هست یا هر چیزی مربوط به اونها، بهش گفتم هیچ دلیل فلسفی نداشت، فقط برای دل خودم میدونم خیلی خودخواهانه هست اما خب صادقانه اش همینه.
پاسخ اسمان پندار : زری جونم، خیلی خیلی ممنون كه از احساس زیبات نوشتی. چندبار خوندمش و سعی كردم حس كنم، باید حتما یكبار مفصل بنویسم. میدونی زری جان من خودم اصلا بچه دوست نیستم، اصلا و هیچوقت نبودم. حالا راستین بچه دوسته اما بخاطر حس مسئولیت و كلا دیدش مخالف سفت و سخت بچه داشتنه. البته همینطور كه گفتم بخاطر من حاضره بچه دار بشیم اما تصمیم را به عهده من گذاشته. منم این وسط چون اصلا بچه دوست نیستم واقعا نمیتونم تصمیم بگیرم. از طرفی كسانی را میشناسم كه اگه مثلا به گذشته برمیگشتن بچه دار نمیشدن.و كسایی هم مثل تو عاشق بچه هستند....حالا بازم بعدا مفصل مینویسم
زری
چهارشنبه 5 تیر 1398 08:26
من اول گله کنم:( تو چرا اینجا از ماها نظرسنجی نکردی در مورد بچه داشتن؟؟؟ خب من الان با کلی تجربه دلم میخواد نظرم را بگم خخخ
نظرم را نگه میدارم پستش را نوشتی بیام برات کامنت بذارم:)
آسمونی جان خیلی جالبه آدم سبک زندگیش را تصور کنه و بتونه براش برنامه ریزی کنه و صد البته بهش برسه.
بچه ها و نوه هاش مگه باهاش زندگی میکنند؟
من خودم خیلی دوست و رفیق دارم و اصلا هم کشکی نیست رابطه هام، همه شون رفیق هستند وگرنه رابطه را ادامه نمیدهم اما بنظرم خانواده اصالت داره و مبنای رضایتمندی ام رابطه های خانوادگی ام هست و خب بمرور با بزرگ شدن بچه هام و پیر شدن خودم این مساله پررنگتر میشه.
پاسخ اسمان پندار : زری جون گل گفتی دختر، اررره خیلی خوبه بتونم نظر شمارا هم در مورد بچه دار شدن داشته باشم و حتما یك پست كامل در موردش مینویسم اما تا اون موقع كه من فرصت كنم بنویسم نظرت را بنویس. البته هرچند راستین كه تازه یكم اونده بود موافق بشه بعد اون مشورت كامل دوباره منفی شد. زری جون البته یكجورهایی نظرت را لو دادی و حقیقتش من هم اینده را در نظر میگیرم نه الان را چون خودم هم از اول بچه دوست نبودم اما راستین میگه مگه ما برای خانواده هامون چه میكنیم یا اینكه در اینده همین كار را میكنیم كه الان داریم میكنیم. مرسی دوست خوب
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic