امروز شنبه هست و روز تعطیل ، من تو متروام و دارم میرم سر قرارم با راستین تا بریم كمی تو خیابونها قدم بزنیم. بنظر همه چی خوب و اروم و رو روتین میاد، اما واقعیت اینه یك كوچولو ، منتظریم این روزها به اخر برسه. و صبرمون رو به اخره. زندگی بسبك دانشجویی با حداقل درامد و بدهی روی كردیت كارت اسون نیست. راستین بشدت دلتنگ خانواده اش هست. من هم دلم گرین كارت میخواد تا وارد شغل اصلی و درامد بشیم و هم كمی دستی به سر و روی زندگیمون بكشیم و یكم لذت زندگی تو امریكا را ببریم ، شاید بچه دار بشیم چون دیگه خیلی دیر شده و تاخیر بیشتر از این جایز نیست. ششمین سال زندگی ما اینجا شروع شده. تو این مدت من از لحاظ موفقیت علمی خوب خودم را بالا كشیدم. دوبار امسال روزنامه داخلی دانشگاهمون در موردم نوشت. تاحالا پنج تا اوارد بابت پوسترهام از جاهای مختلف گرفتم كه سه تاش فوق العاده خوبه. تو با رتبه ترین كنفرانس شناخته شده تو دنیا كه تاحالا كسی از دانشگاهمون پوستر پرزنت نكرده بود شركت كردم. الان یكی از پوسترهام كاندید پر تاثیرترین پوستر رو صنعت شده كه نتایجش تا چند وقت دیگه معلوم میشه( ای بابا چی شد به این حرفها رسیدم. ذوق زدگی بابت موفقیتهای پشت سر هم امسالم:)))) خلاصه داشتم میگفتم خوب موفقیت علمی داشتم اما هنوز نتونستم هیچ استفاده ای ازش بابت گرین كارت بكنم. هنوز مقاله هامون تحت كلیرنس fda مونده و بدون مقاله نمی تونم اقدام كنم چون خیلی خیلی ریسكی میشه. همینطور كه گفتم چند سال پیش تبصره ای كه رو niw اومد بخاطر كسی بود كه با اینكه كارش مهم بود فقط ١٦ تا سایتیشن رو مقاله اش داشت و كارش به دادگاه كشید. حالا نمیشه كه من حتی یك مقاله و صفر سایتیشن داشته باشم و اقدام كنم. خواهرم نامزد كرده، مراسم نامزدیش را كه از دست دادم اما بخاطر من عقد و عروسی نمیگیره تا من تو مراسمش باشم. خانواده راستین بیقرار دیدنش هستن. بی پولی و زندگی حداقلی طولانی شده، خصوصا وضعیت كاری راستین خارج از تحمل داره میشه . ازمایشهای بی پایان من روی خرگوش برای تزم تازه شروع شده كه خودش میشه یك پست دیگه. خلاصه همین الان مترو داره رو پل بروكلین میره و منظره منهتن و برج ازادی جلومه. لبخندمحوی روی لب دارم، اما تو دلم میگم دیگه وقت تغییر و رفتن به مرحله بعد هست. نسبتا دوران دانشجویی خوبی بود اما امیدوارم سال دیگه این موقع این دوره هم قبل اینكه خیلی طولانی بشه تموم بشه و مرحله بعد بازی شروع بشه. به امید روزهای سبز
نوشته شده در : یکشنبه 7 مهر 1398 توسط : اسمان پندار. .
خدایی دیگه الان از وقتش هم گذشته که عواید مالی و مادیِ اینهمه زحمت و تلاش را ببینی. امیدوارم زوووووود زوووووود خرمن خرمن برداشت کنی نتیجه ی زحمت و تلاشت را.