راستش این مدت اتفاق خاصی نیافتاده، الان تو کلینیک نزدیک خونه بیشتر از یک ساعتهست نشستم ومنتظرم صدام کنند تا دکتر فرمی را که برای تایید سلامت برای کار تو ازمایشگاه با حیوانات تو دانشگاه لازم دارم را امضا کنه. اینم قر جدید امسال دانشگاهمون هست. بعدش باید برم مدارک مربوط به بیمه امون را اپدیت کنم. سایتش خیلی مشکل داره، مثلا دوتا ای دی من دارم و نمیتونم یکیش را پاک کنم، برای همین تصمیم گرفتم بجای ساعتها سر و کله زدن با سایت، حضوری برم یکی از شعبات بیمه. بیمه ما چون درامدمون کمه مجانی هست، اینجا دونوع بیمه هست مدیکید و مدیکیر، مدیکید به کم درامدها مختص داره اما اگه مهاجرها ازش استفاده کنن با قوانین مهاجرتی تازه وضع شده موزرد برای پروسه گرین کارت مشکل براشون پیش میاد، همش میترسیدم چون ما هم هزینه ای پرداخت نمیکنیم مدیکید باشیم اما خوشبختانه تحقیق جامعی کردیم و فهمیدیم مدیکیر هستیم و حسابی خیالمون راحت شد، برای دوستانی که امریکا هستن و میخوان اسم بیمه را بدونن(essential plan, health first). دیگه اینکه چند روزی هست خیلی عصبی و بداخلاقم. نادوست ازوقتی رابطه اش با ایرانی کانادایی بهم خورده یک دقیقه دست از سرم بر نمیداره، ما یک دفتر کوچیک تو ازمایشگاه داریم که من معمولا اونجا روی داده ها کار میکنم و البته تنها جایی از ازمایشگاه هست که اجازه غذا خوردن داریم، حالا نادوست روزی چند ساعت میاد میشینه بغل دست من:( ،از اونطرف وکیلی که گرفتیم خیلی خیلی کنده و خبری ازش نیست و رو اعصابه، دیگه اینکه تعداد زیاد سمپل ازمایشهام و سر و سامون دادن به داده های هر ازمایش خرگوشی هم که انجام میدم خیلی خسته کننده هست.یکماهی هست رژیم کستو دایتیم و با اینکه کامل رعایت میکنیم، فقط دوهفته اول وزن کم کردیم و بعد ثابت موندیم، البته من و راستین بی خیالش نشدیم. خلاصه اینکه کلا یک هفته ای هست که تبدیل به ادم بی اعصابی شدم و اگه کسی رو اعصابم راه بره از بداخلاقی من بی نصیب نمیمونه. هرچند صد در صداینها اصلا مشکل نیست و خوشبختانه همه چی خوبه وفقط بذارید بحساب غرهایی که هر از گاهی ادمیزاد لازم داره. اوایل نوامبر هم برای یک کنفرانس بزرگ راهی تگزاس و شهر سنت انتونیو هستیم کنفرانسی که دو تا اوارد ازش گرفتم و همونطور که گفتم نامزد دریافت بهترین پوستر هم شدم که اگه برنده بشم کلی تو این کنفرانس بزرگ صدا میکنه، بعد از صدقه سر این کنفرانسها داریم شهرهای بزرگ امریکا را هم سیاحتی میکنیم. با همسر میرم و قراره دوسه روزی بعد کنفرانس بمونیم تا منم یک خستگی در بکنم. خوب هنوز بعد از یک ساعت ونیم اینجا تو کلینیک صدام نکردن. بشدت به خودم توصیه میکنم اخر هفته ها یعنی شنبه ها کارهای اینجوری را انجام بدم تا اینقدر طولانی و وقت گیر نشه
نوشته شده در : سه شنبه 23 مهر 1398 توسط : اسمان پندار. .