یکشنبه خونه دوستمون دعوت داشتیم، برای منزل مبارکی رفتیم گل بخریم، اونجا که رسیدیم از دیدن تزیینات و فروش درختهای کریسمس تعجب کردم حساب کردم دیدم یکماه تا کریسمس مونده و عملا اینجا جشنشون برای شادی شروع شده،برای اینها کریسمس یعنی خرید هدیه برای دوستان و اشناها، اماده کردن خونه با تزیینات و مناسبتها و بعد خود کریسمس یعنی سپری کردن تعطیلات کنار خانواده، یعنی ارامش و شادی. بعد فکرم کشید به ایران، درست همون لحظه عده ای بخاطر فقر و گرسنگی توخیابونهان، صداشون به زور گلوله خفه وسرکوب میشه، اینجا به هریهونه ای دنبال تزریق شادی و امید هستن و تو ایران شادی و خنده و امید نهی و زشت دونسته میشه و به دنیایی دیگه موکول میشه. اخرش این صداها و اعتراضات هم سرکوب میشه، خانواده هایی داغدار میشن و یک مملکت با نگرانی از فردا و اینده اشون باقی میمونن. ملت و نسلهای سوخته. اونهایی که زدن بیرون ، نگران کشور و داخلیها و اونها که داخل ناامید از اینده.
نوشته شده در : سه شنبه 28 آبان 1398 توسط : اسمان پندار. .