امروز:

دلایل بچه دار شدن از نگاه من

» نوع مطلب : اینده از ان من ،من و خودم ،

یک و دو و سه بریم سر بحث بچه؟ یک دوست میگفت تو الان چندساله از بچه دار شدن حرف میزنی اما همچنان بی بچه ای و فقط درحد حرف موندی؟ جواب اینه چون هیچ دلیل و منطق و یا حتی احساسی جز یک فکر خام که میگه ممکنه در اینده زندگی را قشنگتر کنه نیست. بنظرم بعضی چیزها را تا تجربه نکنیم نمیتونیم قطعی براش نظر بدیم. مثل مهاجرت. مهاجرت هم تا واردش نشی و با گوشت و پوست حسش نکنی نمیفهمی که سختی که همه درموردش میگن چیه. و تازه بعد یکسال هست که میتونی یواش یواش با ذهن باز در موردش نظر بدی و بگی راضی هستی یا نه. درواقع تنها چیزی که باعث میشه با سر بری تو دنیای جدید و یا اون دوره سختی یکی دو ساله را تحمل کنی. میزان منطق و اشتیاق و علاقه ای هست که پشتش داری. در مورد من، مهاجرت از قسمت منطق هم رد شده بود و شده بود فقط و فقط  یک اشتیاق کورو عطش عجیب غریب. اما در مورد بحث بچه همه چی فرق داره. نه علاقه ای به بچه ها دارم و نه حس مادرشدنی سراغم اومده. راستین بچه ها را دوست داره اما نه برای خودمون و بشدت مخالف بچه دار شدن هست ، اما گفته و میگه اگه من میخوام مادر بشم هیچ وقت جلوم را نمیگیره و مسلما حمایتم میکنه. با این اوصاف توپ افتاده تو زمین من. احساسی که وجود نداره. میمونه بحث منطق. و اینجاست که باید از دیده ها و شنیده ها و تجربیات کمک بگیرم و کمی تصویر سازی کنم تا بتونم تصمیم بگیرم. چیزی که تو این تصویر سازی و تصمیم گیری بهم کمک میکنه. عصرها هست که می اییم خونه. ترکیبی از تهران و اینجا. تهران هردو شغل ثابت داشتیم. بعد ساعت کاری معمولا ساعت 6-7 خونه بودیم. بعد تموم مدت جلوی تلویزیون پای فیلم و سزیال بودیم تا موقع خواب. اون زمان من انقدر خسته میشدم که گاها راستین غذا را برام گرم میکرد و میاورد. اینجا خیلی خیلی دیرتر میرسیم خونه. ساعت 9-10 شب. اما اینجا من دانشجوام و همیشه خدا کاری عقب مونده توی ازمایشگاه هست که باید انجام بدم. اما با شناختی که از کار ثابت و دوره اینترنشیپ دارم. تو کار واقعی تو امریکا هم ساعت 6-7 خونه ام. و این زمان عصر و شب هست که نمیخوام جلوی تلویزیون و یا به موبایل و کتاب داستان تلف بشه. انگار یکجور عصر جمعه همیشگی میشه.در مورد اخرهفته ها حرف نمیزنم که خوشبختانه تنوع روشهای سرگرم شدن تو امریکا و خصوصا فصل تابستون خیلی بیشتر از ایرانه . منظورم خود ایام هفته است، حتی میتونم اسمانی را مجسم کنم که غرق کار و پیشرفت میشه. طوری که از سرکار هم برمیگرده وقتش را پای کامپیوتر و احتمالا تحقیق بگذرونه. اره یک همچین شخصیتی را هم میتونم ببینم. یک شخصیت یک بعدی. نهایتا دوسه بعدی ( تحقیق، فیلم و اخر هفته). نه دلم نمیخواد انقدر زندگیم خالی باشه. من همیشه عاشق تنوع و ماجراجویی بودم و هستم و فکر میکنم حضور بچه تو زمان اینده وقتی همه چیز یکنواخت و تک رنگ میشه باعث رنگ و اب بشه. 
خب بریم سراغ بخش دوم. چون با وجود ذات بسیار ریسک پذیرم یکجورهایی هم نمیتونم هرتکی وسط اینهمه کار فشرده بچه دار بشم. از طرفی زمان منتظر من نمیونه و این سن لعنتی بالا و بالاتر میره. و این ترس. این ترس بزرگ از اینهمه تغییر برای زندگی اروم الانمون. حجم سنگین مسیولیت بدون کمک خانواده. وضعیت مالی ترکیده و رو هوا. جدی اگه مساله زمان نبود. بهترین زمان میشد سال 1401 به بعد. اما حالا حتی یکی دوسال هم ظاهرا مهمه. نمیدونم بهرحال یا پاییز یا سال دیگه. میترسم بذارم دو سه سال دیگه امااونموقع دیر بشه. دکتر متخصصی میگفت بعد از چهل هرماه میتونه اخرین ماه بچه داری باشه که از لحاظ علمی حرفش منطقیه. راستی من اگه بچه دار بشم. دو یا سه تا بچه میخوام داشته باشم. یکی به اصطلاح ظلمه درحق بچه. خوب اینهم مجموعه تصورات و دلیلهای رو هوای من بود برای بچه داری. فعلا که تا اخر پاییز به خودم مهلت دادم چون تا اون موقع پیش دفاع را انجام دادم. ازمایشهای مربوط به دفاعم را تموم کردم.  140 تکلیفش مشخص میشه. گرنت fda جدیدی که استادم براش اپلای کرده و درنتیجه وضعیت اینده ام که برای استادم میرم پست داک یا نه معلوم میشه و احتمالا اماده دفاع از تزم میشم. . اوووف میبینید چقدر کار تو همین 5-6 ماه رو سرم ریخته. اره بذار پاییز برسه و بعد من در مورد زمان بچه دارشدن تصمیم جدی بگیرم. 




نوشته شده در : چهارشنبه 27 فروردین 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

ترمه
چهارشنبه 7 خرداد 1399 08:01
سلام

یه آزمایشی هست که الان اسمش رو یادم نیست ولی میزان ذخیره تخمک رو در خانم نشون میده، گذشته از تمام منطق و احساس و برنامه ریزی های مالی و غیره، این آزمایش می تونه کمک بزرگی باشه در مورد بازه زمانی مفیدی که برای این موضوع در اختیار دارید. ولی کلا تصمیم بسیار سختیه چون آثار الی الابدی داره این تصمیم.
پاسخ اسمان پندار : ترمه جونم ممنونم از معرفی و توصیه خوبت، دوست عزیز قضیه اینه که بیمه ما خیلی محدوده و ازمایشهای غیر ضروری را پوشش نمیده، و موقعی که بیمه ازمایشی را پوشش نده قیمتها سر به فلک میزنه. انصافا تصمیم سختیه و این وسط شرایط دانشجو‌بودن و غیر رزیدنت بودن هم تصمیم گیری را پیچیده تر کرده، فکر کنم اخرش به مرحله ای برسم که چشمهام را رو منطق ببندم و چشم بسته و بدون فکر و برنامه ریزی جلو برم.
زری
جمعه 5 اردیبهشت 1399 20:03
آسمان جان بنظرم خیلی ذهنت را درگیر دلایل منطی و .... نکن. ببین اینقدر این پروسه عجیبه و اینقدر عوامل تاثیرگذار بر اون متفاوت هستند که اگر تو تجربیات یک میلیارد ادم را هم بشنوی باز وقتی خودت تجربه میکنی برات جدید هست و اصلا انگار هیچی در موردش نشنیده ای. فقط زمینه ها و پایه های زندگی خودت را محکم بچین و سلامت جسمی ات را بالا نگه دار که انشاالله هر وقت بچه دار شدی چه در دوران بارداری و چه بعد از زایمان اینها از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر روحیه و روانت هست. موفق باشی عزیز پرتلاشم بوووووس
پاسخ اسمان پندار : زری جون، عالی نوشتی و اصل مطلب را گفتی، بی دلیل منطقی یا با دلیل منطقی دیگه تصمیمم را گرفتم اما اونقدر تغییر از این نقطه ارامش زندگی برام سخته که نمیدونم کی میتونم جرات تغییر و عوض کردن سبک زندگیم را داشته باشم. یک موردی هم درمورد سلامت گفتی که بینهایت ازش میترسم. من اول ازدواجم ناخواسته باردارشدم و چون اصلا اصلا بچه نمیخواستیم بلافاصله بارداریم را تموم کردم، فقط تو همون چندروز عجیب و غریب تغییرات خلق و خو ی شدید پیدا کرده بودم که بلافاصله هم از بین رفت، الان میدونم حاملگی برای من تغییرات هورمونی خیلی شدید و افسردگی میاره و واقعا نمیدونم چطور میتونم این افسردگی را برای ۹ ماه بدون دارو کنترل کنم و از این مرحله بگذرم. این هم شده ترس دومم.
hamide
دوشنبه 1 اردیبهشت 1399 21:01
سلام آسمان عزیزم امیدوارم خوب باشی من مجردم و 28 سالمه عاشق بچم ی دختر بچه موفرفری ، حتی اسم بچه هامم انتخاب کردم تازه دارم زبان میخونم اپلایم کنم :)))) آسمان نمیتونی تصور کنی حرف زدن ی بچه 3 ساله چقد شیرینه، مامانم 12 تا نوه قد و نیم قد داره همشون از 2 تا 8 سالن اینقد خوبه ک نگو
پاسخ اسمان پندار : سلام حمیده گل، اره با مزه هست منم خیلیها را میشناسم فقط بخاطر بچه دارشدن دوست دارن ازدواج کنن، نمیدونم چی بگم، چون من حتی با دیدن بچه کوچولو دلم ضعف نمیره.خیلی خوب که داری اپلای میخونی. منم تو ۳۰ سالگی تازه شروع کردم به زبان خوندن و خیلی هم تو زبان بی استعدادم و ۳۶ سالگی وارد امریکا شدم،
آزیتا
چهارشنبه 27 فروردین 1399 21:27
سلام آسمان عزیز نگران نباش عزیزم من۴۶ سالگی تنها دخترم رو آوردم نژاد ما تا۴۷ ۴۸راحت بچه دار میشیم
پاسخ اسمان پندار : مرسی ازیتای مهربون، یکی از دوستان اینجا هم میگفت بارداری تو سن ۴۷-۴۸ تو امریکا خیلی معموله. من که اصلا اماده نیستم ، یعنی حتی نمیدونم چطور میتونم ذهنی اماده بچه دار شدن بشم :)
هدا
چهارشنبه 27 فروردین 1399 05:37
سلام آسمان جان،
خوبی؟ من چند تا پستت رو با هم خوندم، خوشحالم برای همه موفقیت هات، ما هم گرین کارت گرفتیم ولی نتونستیم بریم ایران به دلیل کرونا.
آسمان، من در مورد بچه با توجه به تجربه خودم ی چیزی رو بهت می گم، چون من هم مهاجرت کردم و درس خوندم و گرین کارت اپلای کردم و ... و دخترم هم که الان یکسال و‌نیمه اس.
ببین بچه داری در تنهایی و شرایط خاص ما که مهاجرت کردیم بی نهایت سخته. تنها نیرویی که باعث می شه پشیمون نشی عشق بی نهایت به بچه اس. درسته که بعد از اومدن بچه قطعا دوستش داری ولی لزوما انگیزه و انرژی لازم رو براش ممکنه نداشته باشی خصوصا با توجه به موضوع سن که خودت مطرح کردی.
در واقع می خوام بگم خیلی خیلی مهمه که از همین الان ی انگیزه خیلی قوی برای داشتن و بزرگ کردن بچه داشته باشی وگرنه بعدش ممکنه یجورایی کم بیاری عزیزم.
به نظرم خیلی جدی تر به توان روحی و ذهنی خودت و همسرت و همینطور سبک زندگیتون نگاه کن و تصمیم بگیر
پاسخ اسمان پندار : هدی جون خیلی خیلی مبارکتون باشه، ای ول دختر، فکر کنم تو حتی یکی دوسال بعد ما اومدی امریکا و یکی دوسال گرین کارت را زودتر گرفتی، راستی اخرش من بدون مقاله و سایتیشن اقدام کردم. از تبصره داناسار داریم استفاده میکنیم. خوشبختانه نامه از خود مدیر fda داشتم که خیلی خوب و قوی بود. امیدوارم که ۱۴۰ پاس بشه یک قدم نزدیک تر بشیم. میتونم هدی حدس بزنم چی میگی، اما انصافا نمیشه راحت توانایی روحیمون را سنجید، واقعا نمیدونم، یکی از مواردی هست که اصلا نمیتونم راحت تصمیم بگیرم. ممنونم هدی جون، دختر کوچولوت را ببوس
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic