روزهایی تو زندگی هرکدوممون میرسه که درجه سختی و ناامیدی بیشتر میشه، و گاهی میشه که میتونیم خودمون را به بیخیالی بزنیم، بزور خودمون را وادار کنیم که مدتی باهاش روبرو نشیم، گاهی این حقه کمک میکنه که اماده بشی، بتونی قوی تر ومحکمتر تو اینده باهاش برخورد کنی، من الان تو اون دوره هستم مدتی هست کار روی پیش دفاع را بستم و بوسیدم کنار، واقعا به این بیخیالی احتیاج دارم، راستش اگه بحث گرنت جدید و پست داک نبود یک بهونه میاوردم و سر میتینگهای هفتگی استادم هم نمیرفتم که زیر سوال نرم، بابا بیخیال، شش تا دانشجو داری و سه ماه هست از هیچ کدومشون خبر نداری، بعد عین سه ماه هرهفته با من و موبور که فارغ التحصیل شده جلسه هفتگی داری؟؟؟اقا نمیخوایم، فعلا بیخیال ما شو، بذار منم برم تو تعطیلات قرنطینه ای، هرچند از شما پنهون نباشه هستم، خصوصا یک ماه اخیر بیشتر زمان هفته را پا تلویزیون و موبایل بودم. راستی اومدم برای مرحله دوم niw با یک وکیل خیلی معروف شروع کنم، اب پاکی را ریخت روی دستم و گفت من توصیه نمیکنم شروع کنی، داشتن مقاله ضروریه و احتمالا فایلت برای مرحله اول ریجکت بشه، اینم یک ضد حال دیگه بود، و بدشانسی های راستین هم که داره برای کار اینده اش اماده میشه شروع شده، خلاصه میدونید راه حلمون چیه، بیدار میشیم میریم پای موبایل بعد ناهار با سریال، بعد بعضی روزها دوچرخه سواری سنگین، بعضی روزها هم دوسه ساعتی کار روی پروژه هامون، بعضی روزها هم بیشتر و هفت هشت ساعت. بعد هم باز مثل معتادها پای سریال تا وقت خواب، اررره دوهفته هست که اینجوریه و ای کاش میشد تا ابد کشش داد چون بشخصه نمیخوام برم سراغ واقعیات
نوشته شده در : دوشنبه 2 تیر 1399 توسط : اسمان پندار. .