نشسته ام پشت میز و سعی میکنم سرو سامانی به پرزنتم بدم، هفته دیگه جمعه ساعت ۲ صلات ظهر پراسپکتس دارم، میشه ساعت ۱۰ شب موقع شام و سریال شما تو ایران، همینطور که سعی میکنم این پرزنت ۵۰ اسلایدی را اماده کنم یاد دفاع فوق لیسانس (مستر) سه سال پیشم میافتم، انصافا من چطور تونستم درظرف سه هفته یک تز بنویسم و دفاع کنم، جل الخالق. الان یک هفته هست دارم زور میزنم تا جملات و مطالبی را که میخوام توی ۴۵ دقیقه بگم، خنده دار اینه از بس ترتیب مطالبی که میخوام بگم یادم میره و یا جمله بندیم پیچیده و ایرانی وار میشه و دوباره از نو مجبورم جملات را ردیف کنم میبینم یک روز کامل پرزنتم طول کشیده، فکر کن اساتید را بنشونی و چندساعت ان و اون کنی و موهات را چهارچنگولی بکنی تا جمله و مطلب دلخواهت بیاد سر زبونت. نگران نباشید که خودم هم سعی میکنم نباشم .این پروسه یکبار در سه روز توی تز مستر انجام شده، حالا که یک هفته وقت دارم. میدونم تا اخر هفته اخرش این رکورد یک روزه به ۴۵ دقیقه میرسه. البته به خرج یک بسته ایندرال ۱۰. اخ چقدر منتظر تموم شدنشم، میدونم میدونم قرار نیست چیزی تموم بشه، پایان این پراسپکتس یعنی شروع یکسری ازمایش دیگه و بعد تکرار همین داستان برای دفاعم. کلا تو این زندگی لا مذهب فقط یک نقطه ختم متن وجود داره و بقیه اش نقطه سرخط هست. بعضی نقطه ها هم میشن علامت تعجب یا علامت سوال، گاهی دردناک و گاهی شیرین، گاهی هم دوست داری چندخط را با هم یکی کنی تا برسی به اون نقطه و طاقت خط های ابی انتظار را نداری. چه عجله ای برای تموم کردن این متن داریم.
بعد از این پراسپکتس اولین کاری که میکنم میرم دریا، دست به پنجه با اقیانوس مواج. بعد میشینم با موهایی که پرازماسه هست و تو هم گره خورده تو افتاب تا تموم این خستگی بخار بشه و بره. اره این برنامه ام هست
پ. ن. فکر کنم مغزم زیادی مخلفات توش گیرکرده، این عنوان اون لابلا یکهو زاده شد.
نوشته شده در : جمعه 10 مرداد 1399 توسط : اسمان پندار. .
البته به وقت ایران
از کجا شروع کنم از چند کلمه بنام هدف ،تمرکز،ترسیم از آنچه که میخواهیم،خستگی ناپذیری وتلاش
توی این چندوقت که نوشته هاتونو خوندم فهمیدم برای اینکه به هدفتون برسین تلاش خوبی دارین اما گاهی دچار روزمرگی وتکرارمیشین نگران نباشید همه ماها همینطوری هستیم نقطه پایان هرچیزی شروع وآغاز ی چیز دیگست و این خیلی خوبه یعنی نشون میده من تکامل رسیدم البته منظور از تکامل نهاینکه همه چی روفهمیدیم نه یعنی پیشرفت خوبی داشتیم دانش کسب کردید تجربه به دست آوردیم
الان جایی هستی که خیلیا دلشون میخواد باشن خستگی همه برای همه به وجود میاد اما وقتی به نتیجه کار میرسی لذت میبری از تلاشت
دقیقا مطمئنم میدونی چی میخوایی اما نکته اینه ذهنتونو پر کردین از خیلی مسائل الان بهترین کار اینه ی ارامش درونی ایجادکنید وبعدش باخودتون بگین چی میخوایین چطور میخوایید باحرفاتون اساتید ومیخکوب کنید روی صندلی هاشون محکم حرف بزنید ودقیق اگه نگران باشید استاد متوجه میشه وحس میکنه مطلب رو خوب متوجه نشدید ونمیتونید ارائه بدین پس مرحله اول ارامش واقعی بعدش خالی کردن ذهن از مطالب غیرضرور
خبر موفق شدنتونو بدین