امروز:

رضایت را هرروز باید نوشید

» نوع مطلب : خودشناسی ،اظهارفضل ،اینده از ان من ،

هدفت از زندگی چیه؟ این سوالی هست که هر چندسال یکبار میاد میشینه رو شونه ام. اولین باری که احساس کردم خوب مقصد بعدی کجاست موقعی بود که درسم را تو رشته داروسازی تموم کرده بودم، طرحم را رفته بودم و سرکار میرفتم، یادمه یک دوره کلاسهای خودشناسی را شرکت کردم به امید اینکه این کلاسها بهم بگه چیکار باید بکنم، دوره ها مناسب سوال من نبود،و‌من بی جواب موندم بلافاصله بعد درسم داروخانه زدم، یک منطقه روستایی. بدون اینکه بدونم از زندگی چی میخوام. تصمیم اشتباهی بود و بدشانسی هم اوردم، بعد از اون ازدواج کردم، من بصورت عجیب غریبی خواستگار زیاد داشتم، شاید بخاطر موفقیت تحصیلی یا همون لقب دکتر را داشتن بود، یا کمی هم موقعیت خانواده، اون همه خواستگار را رد کردم و با دوست پسرم ازدواج کردم، باید اعتراف کنم باز هم بدون اینکه بدونم چی میخوام ازدواج کردم. بدون شناخت ازدواج کردن تصمیم اشتباهی بود اما خوش شانسی اوردم و با یک فرشته ازدواج کردم. هدف بعدیم مهاجرت بود، تصمیم درستی بود، اما خیلی بدشانسی اوردم تا بعد هفت سال به امریکا رسیدم. دوباره درس خوندن را شروع کردم اول مستر بعد پی اچ دی و اینبار هم تصمیم درستی بود هم خوش شانسی اوردم، الان که چندماهی به پایان درسم مونده باز این سوال پر زده و اومده رو شونه ام نشسته. مقصد بعدی کجاست؟ اما اینبار فرق میکنه چون جواب را میدونم ،میدونم مقصدی درکار نیست، پروسه مهمه، بهتره ساده تر بگم چطور ساختن روزها مهمه، و جوابم اینه با رضایت. پس حالا میدونم هدفم از زندگی رسیدن به چیزهایی هست که حس خوبی بهم میده. شادی، و پول برای فراهم کردن اسباب شادی. من ادم موفقیم؟ ایا من خودم را موفق میبینم؟ جواب این سوال را هم واضح میدونم. اصلا انگار جواب را از همون بچگی میدونستم. تو‌موفقی چون موفق میشی، چون باید موفقیت را بسازی. فکر میکنم همین تفکر جوهره وجودی من هست. راستین میگه تو همه چیز را خیلی قابل دسترس میدونی. میدونید علتش چیه؟ چون اینطور زندگی کردم، هرچیزی را که خواستم بدست اوردم یا ساختم تا بدست بیارم، یکیش مهاجرت من بود. باورنکردنی بود، مهاجرتی که میتونست خیلی راحت باشه، غیر ممکن و غیر قابل دسترس شده بود. ساختمش، با ذره ذره وجودم ساختمش و الان از دیدن نتیجه اش لذت میبرم و خوشحالم که اینجام. فعل نشدن را استفاده نمیکنم چون میدونم حتی اگه بیست سال هم طول میکشید من هدفم را ول نمیکردم و اخرش اینجا بودم. باز از خودم میپرسم، خودت را ادم موفقی میدونی، بله، چون ساختن موفقیت را بلدم.


نوشته شده در : یکشنبه 12 مرداد 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

مصطفی
دوشنبه 13 مرداد 1399 19:39
آقا انقد ذوق زده ام گفتم یه بار دیگه هم تبریک بگم... اصلا روزم ساخته شد بخدا. البته نقش همسرتون هم مهم بوده و به هر حال خوشبخت خوشبخت خوشبخت باشید
پاسخ اسمان پندار : ممنون اقا مصطفی عزیز، لطف دارید، اره والا، انصافا همسرم تو سبک و هموار کردن این مسیر نقش خیلی بزرگی داره، جالبه بدونید که ما دوتا ادم متفاوتیم که درکنار هم حرکت میکنیم اما هرکدوم مسیر و ارزوهای خودمون را داریم که البته درنهایت هردومون ارامش و شادی هم را میخواهیم
ربولی حسن کور
دوشنبه 13 مرداد 1399 12:59
سلام
دیگه برای این پست نتونستم کامنت نگذارم!
پشتکارتون قابل تحسینه
امیدوارم همیشه شاد و پیروز باشید
پاسخ اسمان پندار : ممنونم دکترجان، یکجورهایی این حرکت تراکتوری یا همون پشتکار تو روند مهاجرت تا خصوصا بخش علمی اش نقش مهمی داشته، ببینیم این تراکتور مارابه کجا میرسونه
حسین
دوشنبه 13 مرداد 1399 11:20
سلام
خیلی خوب
پست خوبی بود
پرانرزی
بنظرم در لحظه زندگی کن با نگاه به آینده یعنی دوتا هدف داشته باش ی کوتاه مدت و ی بلند مدت
باخودت میگی خیلی خوب درسم تموم شد الان چی میشه
باید بگی الان این درس من مثل ی مزرعه هست که وقت چیدنشه وقته ازش استفاده ببرم مالی ویا هرچیزدیگه
اونجوری که باعث شادشدنت بشه و اززندگی لذت ببری
ی مطلبی رو همیشه میگم الان میخوام برای شما بگم
خدا نعمت های زیادی به ماها میده وگاهی بعضی هاشون رو ازمون میگیره که من میزارم بحساب حکمتش اما همون خدای عزیز وقتی نعمتی رو میگیره جبران میکنه نمیزاره بدهکارباشه
بنظرمن ی نعمت هست جایگزین نداره نعمت عمر (زندگی)گفتم که نوشتهاتونو خوندم بایدبگم افرین خوب استفاده کردی خب شاید بنظرخودت جای کار هنوز داشته باشه منم میگم قبول همه چی کامل ومطلق نیست با وجود همه کاستی ها خوب استفاده کردی
پس الان میگم از این به بعد ی برنامه داشته باش باهمسرت اززندگی لذت ببری
کارت باشه برای زندگیت کنارش تفریح داشته باش شاد باش لذت بر ازچیزی که ذره ذره ساختیش
پاسخ اسمان پندار : ممنونم از تشویق و کمک اتون، منم فکر میکنم وقتشه که از زندگی لذت ببریم، منتهادرواقع هنوز سدهای زیادی سر راه ما هست، مهمترینش اینه که راستین اجازه کار نداره، ما هنوز تو مرحله دانشجویی هستیم و اصلا نمیتونیم بلند مدت برنامه ریزی کنیم، باور کنید حتی من نمیدونم ۲-۳ ماه دیگه وضعیتمون چطور میشه، میتونه بهترین بشه یا برعکس و یک دوره انتظار دیگه برامون رقم بزنه، بخاطر همین موضوع دست و پامون خیلی بسته است. اما امید دارم که سال پیش روم سال تغییر باشه، سالی که این دوره تموم بشه و یک دوره دیگه بیاد و اون موقع با خیال راحت برنامه ریزی دراز مدت و کوتاه مدت داشته باشیم
صبا_غار تنهایی
دوشنبه 13 مرداد 1399 05:12
آسمان جان کامنت من یعنی صبا بود. من نمی تونستم واست کامنت بگذارم.
پاسخ اسمان پندار : ااا صبا جون، ببخشید فکر کردم زری بود اخه اون هم چندوقت پیش همین مشکل را داشت، بووس به روت؛*
دوشنبه 13 مرداد 1399 03:37
آسمان جان خوشحالم برات :))

موفق تر از قبل باشی خانم تلاشکر

امیدوارم کامنتم ثبت بشه. اخیرا کلی کامنت خواستم اینجا بگذارم ولی هیچ کدوم ثبت نشدن!!
پاسخ اسمان پندار : مرسی زری گلم، اره ثبت شده مهربون بانو ؛*
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic