امروز:

زندگی در کنار کرونا

» نوع مطلب : اظهارفضل ،روزها در اون سر دنیا (سال ششم) ،

سلام بعد پنج ماه یک پست از مترو بذارم، امروز دومین روزه که دارم میرم لب تا کارهای ریسرچ را انجام بدم، دیروز با دوچرخه رفتم، مسیر رفت تموم سرازیری بود و حتی زحمت پا زدن هم به خودم نمیدادم اما مسیر برگشت یکساعت تموم طول کشید و تموما سربالایی، یعنی چندتا خیابون به خونه امون وقتی پارک نزدیک خونه را دیدم از خوشحالی کلی ذوق کرده بودم. براتون بگم روز عید نوروز که برای خرید ضروری با راستین رفتیک یک فروشگاه، با وجود اینکه کرونا به امریکا اومده بود از اینکه مردم بدون ماسک و درکنار هم بودن کلی تعجب کردیم جالبه به همون نسبت بقیه هم به ما به چشم ادم فضایی نگاه میکردن که با ماسک و دستکش بینشون میگشتیم،امروز که بعد ماهها سوار مترو شدم از اینکه درعرض چندماه ماسک به یک پوشش مسلم و طبیعی ادمها تبدیل شده تعجب کردم، همه ماسک دارن و کمتر کسی را بدون ماسک میبینم، وقتی نگاه متعجب مردم تو روز عید را با الان که فکر کنم اگه کسی بدون ماسک باشه نگاههای متعجب سمتش روانه میشه مقایسه میکنم از تغییر سریع عادتو خو ادمیزاد متعجب میشم،میدونید که من طرفدار پر و پا قرص فیلمهای علمی تخیلی هستم، خوب این جور صحنه ها برای من مثل یک جور زندگی در فیلمها است و جالبه، هرچند انصافا، دیروز وقتی از صبح تا شب را مجبور بودم با ماسک بگذرونم، فهمیدم زندگی هرروزه با ماسک اصلا اسون نیست ، میدونید که بعضیها معتقدن شیوع کرونا درنهایت مثل سرماخوردگی میشه که باید به زندگی درکنارش خو گرفت، اما من خودم شخصا امیدوارم واکسنها اونقدر فراگیر بشه و ایمنی به این ویروس مادام العمر باشه و بشر زودتر از این بلای خانمانسوز و ادمکش راحت بشه، بچه ها من رسیدم ایستگاه، بعد مدتها مترو سواری حال داد:))


نوشته شده در : جمعه 24 مرداد 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

یکشنبه 26 مرداد 1399 18:18
سلام آسمان خوبی؟ فک میکنی این ک تصمیم گرفتی بچه دار بشی چقد درسته؟ من 28 سالمه و مجردم با مامانم ک 33 سال ازم بطرگتره خیلی بحث و جدل داریم سر کوچکترین چیزا اشکمو درمیاره احساس میکنم بهترین روزای زندگیمو کنارش دارم تباه میکنم حتی زبان میخونم بهم گیر میده کارت بی فایدس و دایم غر میزنه حتی مونده ب نفس کشیدنم گیر بده احساس میکنم بخاطری ک ازدواج نمیکنم اینقد اذیتم میکنه ک ازدواج کنم همش تو اتاقمم و انرژی برا درس خوندن ندارم احساس میکنم ب شدت افسرده شدم خیلی زیاد گریه میکنم بخاظر رفتاراشو و حرفاش، چطوری میتونی تضمین کنی فردا با بچت اینطور نیستی،؟ من عاشق بچم ولی واقعا از بچه دار شدن پشیمونم کردن
پاسخ اسمان پندار : سلام دوست خوبم، مرسی از اینکه برام پیام گذاشتی، حرفهای تو باعث شد یاد خاطرات خودم بیافتم، ببین تو این مورد من فکر کنم زیاد به تفاوت سنی ربط نداره بذار یک واقعیتی را برات بگم شاید هم یک روز پستی ازش بنویسم، منم دوران بچگی و جوونی خیلی سختی را داشتم، شاید باورنکردنی باشه اما من از پدرم متنفر بودم، مرتب با مامانم بخاطر تفاوت بین پسر و دختر بحث داشتم، من هم افسرده بودم و اصلا زندگی را دوست نداشتم، میخوام بهت بگم دنیا روی یک پاشنه نمیمونه، همه چی عوض میشه، من الان عاشق پدرم هستم و نمیتونم ببینم کسی پشت سر بابام حرف بزنه، با مامانم رابطم خوبه و عاشق زندگی و زندگی کردن هستم. دوست خوب امیدت را از دست نده و برای تغییر زندگی بجنگ چون لازمه دنیا تغییر هست و هیچ چیز ثابت و همیشگی نیست
ربولی حسن کور
جمعه 24 مرداد 1399 23:57
سلام
اینجا که برعکسه
مردم اون اوایل خیلی بیشتر رعایت میکردن اما انگار دیگه خسته شدن و بی خیال شدن
البته این که پرزیدنت ترامپ هم اون اوایل به ماسک اعتقاد نداشت هم موثره
پاسخ اسمان پندار : سلام، یکی از دوستهای من هم همین را میگفت که تو ایران مردم اصلا رعایت نمیکنن و هزارتا بهونه میارن، نیویورک که یادتونه واقعا فاجعه بود و خودش شده بود کانون اما بعد چهارماه بزور تعطیلی کامل شهرجمعش کردن، الان هم هنوز مغازه های ضروری باز نیست و تازگیها بعضی مجتمع های بزرگ خرید باز شده، میدونید من فکر میکنم امید خیلی نقش داره، اینجا مردم دیدن ماسک پوشیدن و رعایت کردن اثر داشته، اما تو ایران اونهایی هم که رعایت میکردن وقتی میبینن با سیاستهای نابجا روزبروز امار بدتر هم میشه امیدشون را به تغییر اوضاع از دست دادن
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic