امروز:

سفر به بهشت

پارسال همین موقعها بود که رفتیم مالزی.کوالالامپور مثل اکثر شهرهای اسیای جنوب شرقی بود با هوای گرم و مرطوب باموتورسوارهایی که کاپشن و بارونیشون را موقع سواری برعکس میپوشیدند. جاهای دیدنیش: اکواریوم فوق العاده و بزرگش بود که یک تونل شیشه ای با قطر دومتر توش تعبیه شده بود و ما روی ریل می ایستادیم و ریل یا نوار زیر پامون حرکت میکرد و چشم و ذهنت مجذوب دنیای زیر اب میشد.حس این که تنها مانع تو و کوسه های عظیم با اون دهان وحشتناکشون فقط یک شیشه نسبتا نازک هست فوق العاده بود بخاطر اینکه مسیر از زیر اکواریوم بود حتی از  بالای سر کوسه یا سفره ماهی های عظیم رد میشدند و مبهوت شگفتی خلقت میشدیم واقعا حسش فوق العاده بود.

گنتینگ رفتیم که کازینو و هتل و شهر بازی بزرگی هست که بالای کوه بود.صاحب اونجا یک چینی علاقمند به قمار بوده (البته کلا چینی ها با اینکه خیلی خسیس هستند اما علاقه عجیبی به قمار دارند) و از دولت مالزی اجازه ساختن کازینو میخواهد.دولت هم تنها با اجازه ساخت اون بالای یک کوه بلند با شیب تند را میدهد.میگویند طرف تنها ده سال زمان برای صاف کردن محل ساخت صرف کرد.و الان سالانه میلیاردها دلار سود نصیب بچه های همین مرحوم میشود.هتل .کازینو .شهربازی داخل سالن .محل خرید شهربازی تو هوای ازاد.همه و همه یک مجموعه بزرگ بالای کوه که وقتی  از طریق تله کابین بالا میری و شیب تندکوه را میبینی از زحمتی که اون زمان اون مرد چینی برای ممکن کردن یک ناممکن کشیده شگفت زده میشی.یکی از بازی هایی که اونجا سوار شدیم صندلیهایی بود که تا ارتفاع زیادی میرفت بالا و یکهو ول میشد پایین.سوار شدیم وبااینکه من کلا تو اینجور بازیها خیلی شجاعم وقتی رسیدیم بالای بالا  تو اون ارتفاع به غلط کردم افتاده بودمD:تونل باد هم داشت که حالت بی وزنی را حس میکنی و وقت نکردیم بریم:(

یک سوم از جمعیت مالزی هندو و یک سوم چینی و یک سوم مالزیایی هستند .برای همین معابد چینی و هندی هم اونجا زیاد هست.یکی از معابد هندویی که ما رفتیم غار بزرگ و زیبایی بود بالای کوه با تعداد خیلی خیلی زیادی پله.پایین کوه هم یک معبد دیگه .همه چی رنگی رنگی و کلی مجسمه عجیب و غریب.کلا من از هندیها خوشم نیومد.از لحاظ ظاهری خیلی کثیف  وخیلی  هیز بودند.خب امسال هم قراره بریم هند(گوا و بمبیی)از حالا تصمیم گرفتم بهیچ عنوان دامن یا پیراهن نبرم:) ظاهرا برعکس هستند و با تاپ مشکل ندارندD:

یک شب هم کشتی کروز بود و مهمانی ایرانیها .دلمون نمیخواست بریم اما اونقدر لیدر از کشتی که تنها دونمونش توجهان وجود دارد و شام و مهمونی تعریف کرد گفتیم بریم.فاجعه بود .چه کشتی و چه شام و چه دریاچه مصنوعی که احساس کردم تا اخر شب صد دور دور دریاچه زدیم.کلا یه کلاه گشاد بود که سرمون رفت.جالب اینجا بود بعضی ها میگفتند به به اقا چرا بیشتر از این برنامه ها نمیگذارید.اینطوری بگم من از کنسرت ایرانی  بدم میاد . برعکس بعضی ها که عشقشون هست بروند مثلا ترکیه برا فلان کنسرت .خلاصه اگر شما هم مثل من و همسرم هستید پیشنهاد میکنم از مهمانی ایرانی خارج از کشور فاصله بگیرید.یک مشت جوون مست و از پشت کوه اومده و رفتارهای زننده............

از خرید هم بگم کوالامپور چند تا مرکز خرید خوشگل داره که بعضی هاشون برند میفروشن اما کلا با قیمت دلار ما با چمدون های خالی از خرید برگشتیم و ترجیح دادیم از همین تهران خودمون خریدامونو انجام بدیم.

روز اخر باز لیدر یک پیشنهاد جدید داد. جزیره .با توجه به تجربه قبلی شک داشتیم بریم یا نه.بخصوص که تور فقط برای یک شب بود .البته با هتل و شام و صبحانه کلی خرجمون میشد.رفتیم و انگار رفته باشیم بهشت.اصلا همه اینها را نوشتم تا از این جزیره تعریف کنم.یکساعت روی اب بودیم تا رسیدیم.اما چه جزیره ای.پر از طاووس و یک سری پرنده با منقارهای خیلی بزرگ.(هورن بیل)اب اقیانوس گرم گرم.اروم.و چندتااستخربزرگ چسبیده به دریا با اب گرم .جنگل کشیده شده تا لب دریا.ودرختهای نخل.طاووسها از اسمون پرواز میکردندو صاف جلوی پات مینشستندوهیچ ترسی از ادمها نداشتند.فکر کن توی استخر باشی و دور و برت پر طاووس و مناظر قشنگ.....شام هتل هم محشر بود من که نمیدونستم چی بخورم. انواع استیک، غذاهای دریایی، شیرینی جات و دسر های جورواجور، خلاصه که جاتون خالی بود. راستش تو شهرهایی که تا الان رفتم یکی صبحانه های هتلمون تو شانگهای و یکی هم صبحانه و شام اینجا خاطره انگیز بود.....صبح موقع طلوع افتاب که من خواب و همسر سحرخیزم بیدار بود(قابل توجه بهینه:))میگفت هزاران هزار خرچنک خیلی ریز از اب اومدند بیرون و توی ساحل خونه درست کردند.هزاران سوراخهای خیلی ریز و ساحل پر از ماسه های گوله گوله شده.یکبار من خودم توی یک مستند فیلمش را دیده بودم.واقعا جالب بود.البته هیچ تداخلی با پای پیاده راه رفتن رو ساحل نداشت.یعنی اینجوری بگم کل مسافرت یک طرف اون یک شبی که جزیره بودیم یک طرف. بهتون پیشنهاد میکنم اگر یکروز مالزی رفتید حتما از لیدرتون بخواهید شما را به این جزیره ببرد.جزیره پنگور یا همون بهشت وعده داده شده...........





نوشته شده در : جمعه 29 شهریور 1392  توسط : اسمان پندار.    ستاره() .

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic