سلامن علیکم و رحمته اله اقا خانم سلام. بابا یک هفته هست تو انتخابات گیر کردم. خوشبختانه امروز صبح بعد یک هفته فقط گروه اخبارم را خوندم و دیگه سراغ گروه کل کلها نرفتم. من چندتا سوپر گروه داروسازی عضوم که اجازه نمیدادند جز مسایل صنفی و دارویی حرف دیگه ای تو گروه زده بشه و اینجا که هستم ماهی یکبار هم سر نمیزدم. خلاصه هفته پیش یکیشون را باز کردم و دیدم ای داد چه کل کلی بین اعضا فرهیخته جامعه بصورت جدی در جریانه. فهمیدم ظاهرا همه جامعه بهمین صورت دسته بندی شدند و احتمالا این مشتی هست نشونه خروار. خلاصه یک هفته با خانم خرگوشها پای یی یی سی بودیم و موبایل از دستمون نمیافتاد که دیگه شکر خدا امروز دیدم گروهها به روال معمولشون برگشت و لازم نیست من از این سر حرص و جوش بخورم. تازه جالبیش اینه تو داخل کشور بحث کی بهتره بود اینجا بحث رای دادن رای ندادن. که من معتقدم اکثریت کسانی که حرف تحریم انتخابات را میزنند خارج نشینند و روزگارشون قرار نیست با انتخاب عمامه سیاه یا سفید تحت تاثیر قرار بگیره. دیگه براتون بگم استادم یکماهی رفته مسافرت. البته همچنان ایمیلها و لیست کارهاش میاد. پسر امریکایی هم بعد اینکه تا اخر شب چهارشنبه داشت کار میکرد از پنجشنبه صبح با دوست دخترش رفت مسافرت ده روزه با کروز. من هم فرصت را غنیمت شمردم گفتم پنجشنبه و جمعه و شنبه و یکشنبه خونه باشم کمی بشینم پای نوشتن تز. که گفتن همان و کیف و کتاب دست نخورده ماندن همان. اصلا انگار تا دقیقه 90 نرسه من قرار نیست سر نوشتن برم. هرچند حس ششمم میگه خیلی وقته دقیقه 90 رسیده. فقط چون من شروع نکردم. هنوز حتی نمیدونم دقیقه 90 شده. واویلااااا. خدا به دادم برسه. اما باور کنید جدا از این 4 روز واقعا هر روز گرفتار ازمایشم. حجم کار و ازمایش و خستگی اش مجال نوشتن و انالیز داده ها را نمیده. خاک وچوک.
دیگه براتون بگم قرار شد فعلا مشترکا با پسر امریکایی که بهتره براش یک اسم بگذارم ( اسم از شما) یک پوستر برای کنفرانس سالانه فارماسیوتیکس بدیم. اما احتیاج به تایید fda برای ارائه داریم. میترسم اینطور پیش میره دفاع من هم یکجورهایی تحت تاثیر قرار بگیره. اخه پروژه های fda به اصل محرمانه نگهداشتن پروژه خیلی اهمیت میده و ممکنه بهمون اجازه نده فعلا تا اختمام کار ارائه ای داشته باشیم. فعلا استادم خلاصه پوستر را فرستاده تا ببینه نظرشون چیه.
میدونید دوستان جدا از اینکه کارم خیلی خیلی سنگینتر از حتی یک دانشجوی دکتری شده. اما باید قدردان باشم که همچین فرصتی نصیبم شده. درسته از نظر بقیه دانشجوهای هندی حتی دوستان ایرانیم الان دقیقا داخل یک چرخ هستم و دارم له میشم اما شاخکهام میگه نگران نباش اسمان. شاید بتونی از توی این پروژه با دوسه تا مقاله ای که از توش درمیاد یک ویزای niw بگیری. البته همین الان شاخکام میگه یادت میاد برای داروخانه چقدر برنامه داشتی و اخرش هیچی نشد و مفت تومن داروخانه را دادی اومدی و الان هم به اینکار دل نبند و برای خوت بزرگش نکن. و همین الان در جنگ شاخکها فکر میکنم دومی درست میگه :((
اصلا بگذریم. یکی دوسال میرم تو چرخ گوشت. فوقش هیچی جز یک مقاله ساده گیرم نمیاد :(( ای بابا بدتر شد. حسم پکید.
پ.ن. فکر کنم خیلی تخیلی از niw نام بردم.
بیخیال. استاد من هیچوقت RA یا همون ریسرچ اسیستنت نمیگرفته. ظاهرا امسال از ترم پاییز میخواد من و پسر امریکایی را برای Ra بگیره. دیروز که به دوستم میگفتم میگفت حقوقش هم بالاتز از Ga هست. خدا کنه. از یکطرف از کار دفتری ga خلاص میشم و همین کار تحقیق را با حقوق بالاتر انجام میدم. خیلی بهتره. حالا ببینم اوضاع چطور پیش میره.
فکر کنم با این حساب هم پروسه بچه اوری در زمان تحصیل منتفی بشه. من برم یکم اخبار ببینم و از این کنفرانس سران عرب حرص بخورم. بعد هم یک ذره فقط یک ذره بشینم پای نوشتن.
نوشته شده در : یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 توسط : اسمان پندار. .
از صبح داره بارون میاد. پنجرها ها را بخار گرفته و بیرون دیده نمیشه اما صدای بارون و خیابون خیس را میشه شنید. شنبه هست. بعد مدتها اخر هفته ای است که خونه ام. یک خواب بعد الظهر خوب و طولانی داشتم. لازم داشتم. خیلی وقته که استراحتی برای خودم نداشتم. هرچند هنوز هم خیلی کار ازمایشگاه دارم و کاملا وسط تز و پروژه اف دی ای هستم اما انگار با شروع ترم تابستون احساس میکنم من هم باید به خودم استراحتی بدهم اینه که دوسه روزه زیاد بخودم سخت نمیگیرم. خصوصا که میبینم اکثر دوستانم رسما تعطیلات تابستونشون را با مسافرت دارند شروع میکنند.
ترم پرکاری بود. درسته هیچ واحد درسی نداشتم اما فشرده کار کردم. خوشبختانه ازمایشهای خرگوشی خوب پیش میره. بعد از اون تستها میره روی خوک و بعد روی ادم. یک جورهایی قراره یک پروژه 2 ساله باشه و تا سال دیگه تابستون کار برای انجام هست. از اونجا که تز من بخش خرگوشی و پیش پروژه اف دی ای هست تز خوبی برای مستر درمیاد. تازه فهمیدم کل پروژه اف دی ای قراره تز دکتری اون پسر امریکایی که داره رو پروژه با من کار میکنه بشه. تزش محشر میشه. به دوست ایرانیم که گفتم با خنده میگفت اخه اون این تز را میخواد چیکار. بده به ما که باهاش گرین کارت بگیریم. میدونید که میشه با تزهای قوی برای ویزای نخبگان اقدام کرد. از این فرصت که گذشت اما امیدوارم بتونم یک تز قوی و خوب دیگه برای دکتری ام پیدا کنم.میدونید تو این ازمایشگاه خوب دارم پیشرفت میکنم. درواقع بعد از این پسر امریکایی که اتفاقا پسر دقیق و بسیارکمال گرایی هست و خودم هم کار ازمایشگاهش را قبول دارم. من نفر دوم ازمایشگاهم و استادم روم خیلی حساب میکنه. البته در حد اون پسر امریکایی که دست راست استادمه و میتونه راحت با مسئولین اف دی ای ویوئو کنفرانس بگذاره نیستم. اما صد درصد از بچه های هندی حراف که از زیر کار درمیرن و هیچی بلد نیستن و فقط بلدند خیلی خوب حرف بزنند خیلی بهترم. راستش خیلی افسوس میخورم که دارم بعضی فرصتها را بخاطر زبانم از دست میدم. درسته که زبانم پیشرفت کرده اما واقعا الان نیاز زبان کاملا مسلط را حس میکنم. یواش یواش ارتباطاتم داره جلوتر میره و به سطحهای بالاتری میرسه . باید بتونم با ادمهای حرفه ای خوش و بش کنم و درحین گفت و گو خودم و کارم را پرزنت کنم. مهمتر از اون من دارم وارد بخش دکتری میشم. مسلما درسته که 2-3 سال بیشتر وقت دارم روی زبانم کار کنم اما بهمون نسبت اینترویو من سخت تر و حرفه ای تر میشه. یواش یواش ادمهای مهمتری را دارم میبینم و اگه بخواهم تو کارم پیشرفت کنم و بالاتر برم باید سطح زبانم با اسمانی که 3 سال پیش وارد امریکا شد خیلی فرق کنه. خیلی خیلی فرق کنه. خوب راستش برای این هدف کلاس esl دانشگاه را برای ترم تابستون ثبت نام کردم. پولیه اما از سطح پیشرفتم راضی نیستم و تغییرات بزرگتر میخوام. از دوشنبه شروع میشه ببینیم چی میشه. راستی هفته پیش جشن فارغ التحصیلی ام بود. حس فارغ التحصیلی برام نداشت از اونجا که هنوز تزم تموم نشده و درسم هم که همچنان ادامه داره اما درکل جشن خوبی بود و خاطره شیرین و خوبی برام شد. روز قبلش ارایشگاه رفتم. و روز جشن هم با حضور دوستهای خوبم خاطره ساز شد. عکسها را که تو فیس و اینستا گذاشتم هم کلی پیام شیرین و خوب گرفتم و هنوز با بیاد اوردنش لبخند میزنم.
پنجشنبه هم تولد راستین بود. صبحش که من پیش خرگوشها بودم. با پسر امریکایی هماهنگ کردم ساعت 5 بیاد و ازمایش را ادامه بده تا من برم خونه. با همسر رفتیم پدیکور. همسری اولین بار بود که پدیکور و ماساژ پا میگرفت و براش جالب بود. بعد هم رفتیم شام یک رستوران ترکی نزدیک خونه و کباب زدیم. جاتون خالی. و برای 9 شب هم دوسه تا دوستهامون اومدند بصرف کیک و چایی. اینجا جدیدا یک نوع کیک جدیدا میخریم که عاشقش شدم. حتی از کیکهای ایران هم خوشمزه تره. اسمش را الان یادم نمیاد. اما خود کیک تو سه نوع شیر خوابونده میشه و نرمه. خلاصه واقعا خوشمزه هست. کادوی همسر را هم چون دیر سفارش دادم امروز رسیده. جلوی رومه. منتظرم که همسری از راه برسه و کلی با دیدن عکس العملش کیف کنم. میدونه که براش هدیه گرفتم اما نمیدونه چیه. بعدا براتون مینویسم که هدیه اش چی هست. الانه که دیگه کم کم از راه برسه. من از اون بیشتر ذوق دارم
نوشته شده در : یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 توسط : اسمان پندار. .
سلام سلام.
الان اسمان تو ازمایشگاه و پیش خرگوشها تشریف داره. خرگوش نیمه خوابم هم روی میزه و پمپ و کلی سیم میم بهش وصله. بگذار اول یک توضیح بدم ازمایش invivo چیه و احوال خرگوش را بپرسیم بعد بریم سراغ خودم. ازمایش این وی وو به ازمایشی میگن که قراره روی موجود زنده انجام بشه. درواقع جز ازمایشهای فارماکو کینتیک هست. خوب حالا از این کلمه های قلنبه سلمبه بیاییم بیرون و سر راست بگم چیکار میکنم. اول توی دو مرحله موهای پشتش را کامل میزنیم. ماشالا خرمن موی سفید. دیگه هیچی مو نباید بمونه. بعد روزی که ازمایش دارم اول یک ارامش بخش بهش میزنم بعد یکسری لوله نازک که از سر سوزن نازکتر هست و قبلا خودم ساختم (مایکرودیالیز) را زیر پوستش میگذارم. باید تموم سعیم را بکنم که کاملا سطحی زیر پوستش باشه . بعد این لوله های خیلی نازک را به سرنگهای که به پمپ وصل هست وصل میکنیم و با سرعت میکرو لیتر در دقیقه سرم پمپ میکنیم و بعد هم کرم یا پمادی که در نظر داریم به اندازه مشخص روی پوستش میمالیم و اخر دست میبینیم چقدر از این دارو به زیر پوست رفته و توسط همون لوله های نازک که بخشیش نفوذپذیره دارو را جمع میکنیم و بعد با hplc اندازه میگیریم. اینطوری هست که معلوم میشه ایا مثلا این کرم یا پماد که ادعا داره این دوز را داره دقیقا چقدرش جذب پوست میشه و به زیر پوست میرسه. خوب من برم یکم کار خرگوشی بکنم دوباره میام. من دوباره اومدم.
براتون بگم از ساعت 10 صبح که اومدم تا خود ساعت 5 یکسره سرپا بودم . الان هم حدود دوساعته که نیم ساعت سر پام و نیم ساعت نشسته. هرچند فکر نمیکنم خیلی دوام داشته باشه. چون یواش یواش خانم خرگوش بیدار میشه و شروع به تکون خوردن میکنه و باید مداوم بالا سرش باشیم تا به ازمایش گند نزنه. یک شات دیگه ارامبخش میدم و خلاصه این پروسه تا 11 شب ادامه داره. فردا خونه ام اما دوشنبه سه شنبه چهارشنبه و پنجشنبه همین اش و همین کاسه. یعنی تقریبا یک ماهه حداقل ساعتی که یا سرکار یا ازمایشگاه بودم 8 ساعت بوده و اکثرا در حد 12-13 کار در روز بوده. یکبار هم که رکورد شکوندم 16 ساعت ازمایشگاه بودم. و این است اوضاع و احوال اسمانی. تازه این وسط هفته دیگه هم جشن فارغ التحصیلیمه. چه شیر تو شیریه.
بچه ها من فعلا باای. اگه جونی برام بود میام یک پست دیگه میذارم.
اووخ کمرم صاف نمیشه
نوشته شده در : یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 توسط : اسمان پندار. .
سلام بر بیمعرفتان گروه. اقا خانم من یک مدته بدجور گرفتار تز هستیم برگشتم میبینم دریغ از یک کامنت. تازه دوتا پست پشت هم گذشته بودم و هیچی. خوب ایراد نداره. من با کامنت و بی کامنت ادامه میدم.
براتون بگم یک مدته ازمایشهای invivo یا بعبارتی بخش تست روی خرگوش شروع شده. شنیده بودم ازمایشهای invivo بخاطر حضور موجود زنده سخت تر هست اما تا شروع نکردم نفهمیدم چقدر سخت. براتون بگم سری اول که ازمایش را انجام دادم ساعت 9 صبح که رفتم ازمایشگاه تا ساعت 12:30 شب اونجا بودم و اونقدر درگیر که حتی فرصت نکردم ناهار بخورم. تستهای بعدی یک کمک موقتی داشتم که کار کمی سبکتر بود اما بهرحال تا ساعت 11 شب طول کشید. دوبار هم ازمایش نصفه موند که خرگوش نیمه بیهوشم از توی محافظ پارچه ای پرید بیرون و همه سیم میمها قطع شد. دو تا سه بار دیگه این تست با موفقیت و کامل انجام بشه. این بخش تمومه و با انجام یک چندتا ازمایش کوچیک دیگه کلا میتونم شروع به نوشتن تز کنم.
جشن فارغ التحصیلی هم که ده روز دیگه هست البته دفاعم میمونه برای تیر و مرداد. اینترنشیپ هم که متاسفانه جور نشد. خوب امروز هم قرار بود تست خرگوشی انجام بدم اما چون دیروز و فردا هم تست خرگوشی داشتم و دارم، تصمیم گرفتم امروز فقط برم دانشگاه و کارهای عقب مونده جمع اوری و تحلیل داده ها را انجام بدم. اوخ اوخ ظهر داره میشه من هنوز خونه ام. خوب فعلا خدافظ.
نوشته شده در : چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 توسط : اسمان پندار. .