میخوام از بخشی از سختی درس خوندن به زبان انگلیسی بگم، شما كه از سال اول امریكا اوندن همراه من بودید میدونید كه من ترم اول مشكلات خیلی زیادی برای فهم كلاسها داشتم، گاهی هیچی از یك كلاس نمیفهمیدم و مجبور بودم خودم از كتاب فارسی زبان و یوتیوب و گوگل بفهمم. البته خیلی زود فهمیدم خوندن از كتاب فارسی غیر از درس دیفرانسیل انتگرال اصلا كمك كننده نیست، و كتابهای فارسیمون غیر علمی و كیلویی ترجمه شده. بگذریم، از ترم دوم سوم بود كه یادگرفتم جزوه از بقیه بگیرم و با خوندن جزوه و نصفه نیمه سركلاس فهمیدن، خودم را در حد متوسط تا متوسط خوب كلاس نگه داشتم. یواش یواش لیسنینگم بهتر شد، هم پروژه شدن با موبور هم خیلی كمك كرد كه وضع زبانم تغییر كنه و دیگه میتونستم ٩٠-١٠٠ درس را تو كلاس بفهمم و جلو برم، اما این هنوز به این معنی نیست تو لیسنینگ و درك مطلب مشكل ندارم، درواقع میشه گفت اون هوش ذاتی لازم را تو یادگیری زبان ندارم، مثلا راستین كلا١-٢ ترم كلاس زبان تو ایران رفته اما زبانش خیلی بهتر از منه و بخصوص لیسنینگش كمتر مشكل داره، اگه هم مشكلی هست تو تنبلیش برای یادگیری سیستمیك كلمه اكادمیك هست. یك جورهایی من كاملا با سیستم اموزش پروش ایران بزرگ شدم اما هوش eq پایینی دارم اما راستین كه ناپلئونی نمره میگرفته این بخش هوشش، یعنی یادگیری از محیط حسابی قوی شده. خلاصه همه اینها را گفتم كه بگم همچنان از زبان بخصوص بخش لیسنینگ مینالم. برای درس شیمی الی مجبورشدم برای اولین بارصدای استاد را ضبط كنم، شاید یك بخش را ده بارگوش میكنم و اخرش نمیفهمم چی گفت اما خوب مطمئنم تا اخر ترم سردرمیارم . قضیه اینه گاهی اوقات حرفهای موبور را هم نمیفهمم فقط اونقدر باهاش صمیمی شدم كه مجبورش میكنم عین ده بار را تكرار كنه و یا با سرعت كم بگه كه اخرش بفهمم، اما خب خودمونیم همیشه كه نمیشه این روش را اجرا كرد، باید برای زبان خوندن وقت بگذارم اما برنامه سنگین وقتی برای اینكار نمیذاره. البته اگه این حرف را جلو موبور بزنم به فارسی میگه " خیلی تنبلی"" جالبه یادگرفته خ را تلفظ كنه" در واقع منرا بخوبی میشناسه كه چطور وقت تلف میكنم، امروز میخواستم همون درس شیمی الی را بخونم كه سه شنبه امتحان دارم. شاید اگه ٣ ساعت مداوم و یا ٤ ساعت غیر مدارم می نشستم همون صبح ،درس خوندن را تموم میكردم اما قضیه اینه یكربع میشینم یكساعت دوساعت دور خودم میگردم و باز تكرار، اینطور بخودم میام و میبینم درس را خونده ام اما كل روزم را هم غیر بیهوده براش سوزوندم. خوب حالا موبور كه مدل و الگوی من برای موفقیت هست، احتمالا این وسط سه تا مقاله خونده، یك صفحه از تزش رانوشته درسش را هم خونده ورزشش را هم كرده و حتی مثلا با یكی از نرم افزارهایی كه برای كارمون ضروریه تمرین كرده، خلاصه اینطوری میشه كه یكی موفقه و یكی دنبال موفقیت میدوه." استفاده مفید از وقت"وقت
مد
دوسال اولی كه اومده بودم اینجا اگه خرید لباسی میكردم همون اصول ایران را درنظر میگرفتم. یعنی لباسی كه میشه تو مهمونیهای ایران پوشید و یا مانتو و شلواری كه بدرد ایران هم بخوره. تو دوسال بعدی یعنی از وقتی كه میدونستم حالا حالا برگشتی به ایران نیست. خریدهامون را براساس جامعه اینجا و البته جیبمون تنظیم میكردم. اینجوری بود كه دیشب وقتی خواستم برای وقت گذرونی كمی تو اینستا و این جورصفحه ها بگردم شوك شدم. اول بخاطر اینكه در عرض دوسال چقدر از این جامعه و طرز فكر فاصله گرفته بودم كه حتی دیدن این صفحات برام عجیب بود و دوم ترس از جامعه ایران و بیاد اوردن همه چشم و هم چشمیها، مد و رقابت برای ناخن و دماغ و موی قشنگتر. اون زمان كه من ایران بودم من هم بخشی از این جامعه بودم، ماهی یكبار ارایشگاه برای ناخن، ماهی یكبار برای مو، هر فصل دنبال مد مانتو و روسری. لیزر و بوتاكس واخرین تكنیكهای رسیدگی به پوست.ولی حالا عملا و فكرا كیلومترها از این طرز فكر فاصله گرفتم و چقدر راحتتر و ساده تر زندگی میكنم. جالبه با این وجود هنوز با فاصله زیادی متفاوت از دانشجوهای دیگه هستم طوری كه یكی دوبار ازشون شنیدم كه من خیلی پول صرف مو و لباس میكنم و به اصطلاح ( وای جالبه كلمه فارسیش یادم نمیاد)دور میریزم. كدوم درسته، مسلما زندگی الان. چون اولین حسم بعد از دیدن این صفحات ترس بود و بعد تعجب.
اب و هوای زمستونها
دیروز یك بارون حسابی اومد و از امروز هم رسما برگها مهمون زمین شدند و پاییز رخ نمایی كرد. هوا هم یك ریزه خنك شده كه البته همچنان هول و حوش ٢٠ +میچرخه. خلاصه با یك كت راحت میشه از این هوا لذت برد. درواقع این شهر با اینكه بهار و پاییز كوتاهتر از سه ماه داره اما عملا چهارفصلیه، درحالی كه تهران زمستونش حذف شده و جاش یك پاییز طولانی سرد و بدون بارون داره. البته خیلیها وقتی اسم زمستون نیویورك میاد یاد قطب شمال می افتن كه خوب این اشتباهی بود كه خود من هم میكردم.:) در واقع عدد -١٠ برای ما ایرانیها یعنی خیلی سرد و -٢٠ بعنی قطب، كه خوب قضیه اینه اولا ما همچین سرمایی را كم تو ایران داریم كه دقیقا حسش را بدونیم دوم پالتو و كاپشنهامون اصلا مناسب این سرما نیست. یعنی -٢٠ به این معنی نیست ده لایه لباس رو هم بپوشیم بلكه به معنی كنار گذاشتن پالتوهای معمولمون و پوشیدن نوعی كاپشن هست كه اتفاقا كلفت و ضخیم هم نیست. این كاپشنها را شاید بعنوان كاپشن پفی تو ایران هم دیده باشید. یعنی داخلش پشم شیشه و درحالت مرغوب پر هست كه بعنوان عایق عمل میكنه و اینطوری سرمای -١٠ یا -٢٠ با این نوع كاپشن و دستكش و كلاه و شال گردن تبدیل به یك زمستون مفرح میشه. سال اول كه من اینجا بودم این نوع كاپشن را نداشتم و با یك پالتو و چند لایه بافتنی زمستون را سر كردم كه انصافا اذیت شدم، اما از سال دوم كه این كاپشنها( داون) را خریدم حسابی از زمستونش هم لذت بردم. و اما كفش. ماه اول كه رسیدیم امریكا پاییز بود وخواستیم برای راستین كفش بخریم. خوب راستین كفش لازم بود و ما هم تازه رسیده بودیم و اصلا با فروشگاهها و حراجیهای اینجا اشنا نبودیم مستقیم رفتیم تو اولین مغازه مغازه كفش فروشی نزدیك خوابگاه و با اینكه فروشنده با اطمینان میگفت نیم بوت برای زمستونهای برفی اینجا كافیه، ما با شك و تردید فراوون با پرداخت سه برایر هزینه ای كه الان برای یك كفش مارك میكنیم نیم بوت را خریدیم و بعدا فهمیدیم بیشتر از كافی هم بوده و ازاون زمستون پر برف و بارونی شبه قطبی كه ما تصور میكردیم خبری نیست. خلاصه یكجورهایی امروز نقش گزارشگر اب و هوای نیویورك را بازی كردم.
روزانه
سلام به دوستهای گل. یکشنبه هست و با کمی تنبلی دیر بیدار شدم یکجورهایی سعی میکنم کمی با این تشویقیهای کوچیک بخودم جایزه بدم که الان علتش را خدمتتون میگم. کلی کار خونه دارم چون دوسه هفته هست وقت نمیکنم تمیز کاری کنم و گذاشتم برای امروز. جدا از اون درس خوندن هم هست چون سه شنبه امتحان ارگانیک کمیستری داریم. درواقع شش تا کوییز . یک میان ترم و یک پایان ترم مجموعه این درس سنگین پرامتحانه. استادمون ملالغتی با جزییات، واکنشها را توضیح میده و تو امتحانها ازمون میخواد. کوییز سری پیش را با وجود اینکه خونده بودم خراب کردم که علتش اینه توضیحات را با اصطلاحهای شیمی مورد علاقه اش و نشون دادن مکانیسمها با شکل ننوشتم. برای همینه که کمی نگران این درس هستم که ایا اخرش موفق میشم به زبون مورد علاقه این استاد بنویسم یا نه.جالبه درسی هست که واقعا بدردم هم نمیخوره. ازوقتی حقوقم با تمدید نشدن پول پروژه و تی تی هم به کارهام اضافه شدن حدود یک چهارم شده که سری پیش توضیح دادم زیر فشار اقتصادی رفتیم و باید مراعات کنیم. شاید درکل ناامید شدنم از پروژه. تی ای شدن. حقوق پایین. درس مزخرف. نگرانی از تز و درنظر گرفتن احتمال موفقیت خیلی کم اون پروسه ای که که زمان رسیدن به گرین کارت را نصف میکرد باعث شده یک مدت اضطراب و استرس تو ناخوداگاهم حک بشه که با خوب نخوابیدن و حس استرس همیشگی همراه شده. همین بود که تصمیم گرفتم تا فرصت تراپیستهای رایگان دانشگاه و بقول خودشون بشدت محرمانه را امتحان کنم . تاحالا یک جلسه رفتم و فعلا گزارش زندگی دادم. هرجند نمیتونم و نمیخوام کامل اعتماد کنم و همه زندگیم را به مشاور تحویل بدم. اما چیزی که برام جالب بود این بود طرف امریکایی بود و هیچی در مورد وضعیت دانشجوهای اینترنشنال نمیدونست و با شنیدن اینکه ما نمیتونیم خانواده هامون را ببینیم و قانونهای تراول بن چشمهاش گرد و گردتر میشدو فقط میگفت قابل درکه چرا استرس داری. خلاصه به دوستانی که قصد مهاجرت دارن توصیه میکنم یا امریکا را از لیستتون خط بزنید یا خودتون را برای یک دوره ده ساله ندیدن خانواده اماده کنید. اخه شنیدم داره یک قانون ژانویه تو سنا مطرح میشه که درصورت تصویب ،عملا 10-15 بعد درس نمیشه از امریکا خارج شد.
اقای نابینا
گفته بودم با یك اقای نابینا اشنا شدم؟؟ نه نگفته بودم. بعله اشنایی ما اینطور شروع شد كه ایشون عصا زنان تو ایستگاه دم خونه ما ایستاده بود، بعد قطار اومد و وارد شد و احساس كردم دنبال جای خالی میگرده بشینه. اما نتونست پیدا كنه درحالی كه همون روبروش چندجای خالی بود خلاصه ازش پرسیدم میخواد بشینه گفت اره منم دستش را گرفتم بردم كنار صندلیها، وشروع به حرف زدن كردیم، بعد یكم مسیرش را تغییر داد كه بیشتر حرف بزنیم. بعد هم پرسید میتونه شماره ام را داشته باشه و گاهی هم را ببینیم خلاصه بله را دادم و یك مدتی هست مسیج بازی میكنیم، البته برای من هم سوال پیش اومد چطور مسیج میخونه؟ میشنوه و بهم نشون داد چطور مسیج میفرسته. ( نرم افزار مخصوص دارند) خلاصه راستین كمی مخالفه میگه تو خودت به اندازه كافی مشكل داری الان نمیتوتی یك نفر دیگه را هم ساپورت كنی اما من خودم فكر میكنم بدم نمیاد دوستیم را ادامه بدم( انگار به یك گوش شنوا احتیاج دارم) خلاصه دفعه دوم كه دیدمش تصمیم میگیرم ادامه بدم یا نه
تابو شکنی
سلام علیکم
تفاوت تحصیلی اینجا با اونجا
سلام سلام اقا خانم من دیروز متوجه شدم میهن بلاگ اپ ایفون هم داره، البته احتمالا جدیدا اضافه شده چون قبلا چك كرده بودم و هیچی نبود احتمالا همین اپ كمك كنه تندتر پست بذارم خوب یكی از بچه ها از سیستم تحصیلی اینجا پرسیده بود، اینجا استادها جلسه اول سیلابس میدن، یعنی برنامه درسی هرهفته اشون را مشخص میكنند، زمان امتحانهای میان ترم و پایان ترم را مشخص میكنند. این برنامه را یا با ایمیل یا سایت دانشگاه كه مخصوص ارتباط دانشجو و استاد ساخته شده میفرستند. البته بعضی استادها سیستم ایمیل را به این سایت ترجیح میدن. اما بعضی تا تكلیف و امتحان ونمره ها را هم از طریق همین سایت میفرستند. تو همون سیلابس كتابهایی كه بدرد اون كلاس میخورن معرفی میشه. تو كلاسها استادها یا روتخته مینویسن یا اسلاید میذارن، اگه اسلاید اماده كردن همون را به دانشجوها میفرستن كه از روش بخونند. اگه هم رو تخته درس میدن مثل ایران نوت برمیداریم و از رو نوتهامون درس میخونیم. یك موردی كه اینجا هست اینه تكلیف و كوییز و امتحان تو طول ترم زیاد داریم كه با درصد بالایی رو نمره پایانی تاثیر میگذاره. خوب تفاوت بزرگ دیگه اینجا با ایران اینه، فاصله دانشجو و استاد تو كلاس حفظ شده. منظورم اینه تو ایران خیلی دانشجوها با استاد شوخی میكنند و سر زودتر تموم كردن كلاس و عقب انداختن امتحان و درصد نمره و خود امتحان چك و چونه میزنن اما اینجا این خبرها نیست، مثلا ما دیروز امتحان داشتیم تو ٤٠ دقیقه امتحان دادیم و بلافاصله استادشروع به درس دادن كرد و دوساعت بیوقفه درس داد، اونهم درس سنگین، خود من اونقدر خسته بودم كه واقعا از درس هیچی نمیفهمیدم و بنظرم بقیه هم همینطور بودن اما جیك هیچكس درنیومدو فكر كنم فقط خود استاده از رو قیافه بچه ها میفهمید كه همه خسته اند و میگفت خوب یك تاپیك دیگه هم اضافه كنم و این اخریشه ودیگه تموم. یا توضیح داد سه ساعت كلاس طولانیه اما دوره گردوایت همینه و حتی بچه ها شلوغ نكردن اره یا نه استاد و این حرفها،راستی به بچه هایی كه فوق لیسانس و دكتری میخونند میگن گردوایت.
خانم جون اقاجون نظر سنجی داریم
خوب نمیدونم امار وبلاگ را ببینم یا تعداد نسبتا كم كامنت؟ بچه ها بنظرم تعداد کم کامنت یعنی موضوعات شماها را جذب نمیکنه. اگه ممکنه تو نظرسنجی شرکت کنید تا یکم رونق به اینجا بدیم.