امروز: جمعه 21 آذر 1399

سوخته

» نوع مطلب : چكه چكه  ،

یکشنبه خونه دوستمون دعوت داشتیم، برای منزل مبارکی رفتیم گل بخریم، اونجا که رسیدیم از دیدن تزیینات و فروش درختهای کریسمس تعجب کردم حساب کردم دیدم یکماه تا کریسمس مونده و عملا اینجا جشنشون برای شادی شروع شده،برای اینها کریسمس یعنی خرید هدیه برای دوستان و اشناها، اماده کردن خونه با تزیینات و مناسبتها و بعد خود کریسمس یعنی سپری کردن تعطیلات کنار خانواده، یعنی ارامش و شادی. بعد فکرم کشید به ایران، درست همون لحظه عده ای بخاطر فقر و گرسنگی تو‌خیابونهان، صداشون به زور گلوله خفه و‌سرکوب میشه، اینجا به هریهونه ای دنبال تزریق شادی و امید هستن و تو ایران شادی و خنده و امید نهی و زشت دونسته میشه و به دنیایی دیگه موکول میشه. اخرش این صداها و اعتراضات هم سرکوب میشه، خانواده هایی داغدار میشن و یک مملکت با نگرانی از فردا و اینده اشون باقی میمونن. ملت و نسلهای سوخته. اونهایی که زدن بیرون ، نگران کشور و داخلیها و اونها که داخل ناامید از اینده.


نوشته شده در : سه شنبه 28 آبان 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات(7) .

-
1
نمی پسندم
+
1
می پسندم

خرکاری ازمایش

» نوع مطلب : ازمایش - تز - مقاله ،روزها در اون سر دنیا (سال ششم) ،

قصد داشتم‌ یک پست راجع به تگزاس و کنفرانسم بنویسم اما الان دوباره توی یک شرایط چالشی هستم که تموم فکرم را درگیر کرده و‌پست تگزاس باشه برای هفته بعد که خیالم راحت تره. میدونید که دوباره فصل جدیدی ازازمایش با خرگوش شروع شده موبور عملا رفته و گهگاهی برای کارهای پایان نامه اش میاد، کاملا دست تنهام، از چالش ازمایش بدون کمک اصلی براومدم ( یکی دونفر کمک برای سمپل گیری میان) اما توی یک چالش دیگه گیر کردم، بعد از ازمایش و بعد انالیزشون با دستگاه گرون قیمت lc/msms باید داده ها مرتب بشن و بعد با نرم افزار گرافهاشون را بکشیم و بعد بشینیم فکر کنیم ببینیم این گرف چی بهمون میگه. خوب حدس میزنید چالش من الان کجا باشه؟؟؟؟ احتمالا حدستون اشتباهه چون الان من تو مرتب کردن داده ها گیر کردم. داده ها خیلی زیاده. فرض کنید حدود ۱۰۰۰ تا. و حدود دو سه روز طول میکشه تا مرتب بشه. چشمی خیلی سخته بفهمی یک جای کار میلنگه و فقط بعد از دیدن گراف میشه فهمید داده ها جابجا شده. خلاصه الان دوسه باره از اول کار را انجام میدم و به گراف که میرسه میبینم یک جا اشتباه شده. بعد اینرا به اینکه هرروز استادم سراغ نتیجه ها را ازم میگیره اضافه کنید، یعنی دوباره استرس، دیشب متوجه شدم دستگاه وقتی دارو اشباع باشه نتیجه درست را نمیده و امروز باید برم چشمی تک تک این داده ها را چک کنم تازه بعدش مرحله مرتب سازی و بقیه کارها میرسه. تازه دوتا کلاس ta هم امروز دارم و بعید میدونم تا جمعه کار تموم بشه و حتی مطمین نیستم با حل این موضوع داده ها خوب بشن یا نه. خلاصه غیر از موبور که همه این مراحل را خودش انجام داده، هم ازمایشگاهیها میگن، این خرگوشها و خوکها چقدر برکت دارن،شما یک ازمایش میکنید و کلی داده دارید و بعد هم نتیجه خیلی خوب و جایزه و اوارد و از این حرفها، اما وقتی تو هر مرحله کار وارد میشن و بخشی از کار را میبینن میگن اوه چقدر سخته و انصراف میدن، مثلا دوست ایرانی کانادایی وقتی دوباراومد بالاسر کار با خرگوش، با اینکه اونهم دختر خیلی سرسختیه از کار با خرگوش پشیمون شد و‌تصمیم گرفت ازمایشها را بدون موجود زنده انجام بده. خوب من رسیدم به ایستگاه برم که کلاسم الان شروع میشه.


نوشته شده در : پنجشنبه 23 آبان 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات(3) .

-
0
نمی پسندم
+
2
می پسندم

کمپینگ

» نوع مطلب : زشت وزیبا ،نگاه اول ،روزها در اون سر دنیا (سال ششم) ،

هفته پیش تصمیم به کمپینگ یا گذروندن شب تو طبیعت کرده بودیم، یک چادر خریدیم و بیخیال خرید کیسه خواب و زیرانداز شدیم، دوتا تشک نازک سفری سال اول از ایران اورده بودیم که اونها و یک تشک یوگا را برای خوابیدن در نظر گرفتیم هرچی هم لحاف داشتیم را انداختیم پشت ماشین. شنبه صبح راه افتادیم، سر راه رفتیم والمارت و بسختی دوسه تا اسنک مخصوص رژسم کتو پیدا کردیم. جایی که برای کمپینگ درنظر گرفته بودیم‌ سه ساعتی شمال غربی نیویورک بود، یکساعتی نیویورک هم جاهایی برای کمپینگ بود اما قبلا طبیعت اونجا را دیده بودیم و تصمیم گرفتیم جای جدید امتحان کنیم، تموم راه از طبیعت زیبای پاییزی لذت بردیم کم شباهت به جاده عباس اباد نبود( اینکه ادمیزاد دنبال شباهت با خاطره ها میگرده بحث روانشناسی داره، اما توی یک جمله شبیه سازی به ادم حس ارامش میده) رسیدیم و متوجه شدیم منطقه بکل اینترنت نمیده ، پس موبایلها فقط برای گرفتن عکس بیرون میومد. محل نزدیک یک دریاچه کوچیک بود، دورتادور دریا سکوهایی برای زدن چادر و منقل در نظر گرفته بودن، سکوها با فاصله کمی از هم قرار داشت که البته بنظر من تو‌تارسکی شب دیدن اتیش چادر بغلی حس خاطر جمعی میداد. دستشویی ها تا فاصله مناسب بود و‌دوش حموم هم داشت و‌البته اب گرم. بعد از ساعت ۱۰ شب خاموشی بود. یعنی سر و‌صدا مجاز نبود.ما یک بسته ذغال و یک بسته چوب برای اتیش خریده بودیم. یواش یواش که هوا تاریکتر میشد دما هم پایین و‌پایینتر میومد. اتیش ذغالی را ره انداختیم و کباب درست کردیم تا اون موقع هوا حسابی سرد شده بود و اتیش ذغال اصلا گرما نداشت، زمین چادر هم سرد سرد بود، که حدس زدیم قرار نیست شب راحتی داشته باشیم. بلافاصله اتیش با چوب را راه انداخیم و خوشبختانه اون اتیش فضا را گرم کرد اما شوخی و‌جدی اصلا جرات نداشتیم از اتیش دور بشیم و برای خواب به چادر بریم. خودمون هم عین سیخ کباب پشت و گاهی رو‌به اتیش مینشستیم تا گرم بمونیم. خلاصه اتیش که رو به خاموشی رفت باید میرفتیم توی چادر، هرچی لباس اورده بودیم رو‌هم پوشیدیم و خوابیدیم خوشبختانه سرد بود اما درحد لرزیدن نبود و بلاخره صبح شد ،با دراومدن خورشید و اتیش صبح و قهوه صبح حسابی گرم شدیم و انرژی گرفتیم، خصوصا که قهوه تو‌دل طبیعت و‌کنار دریاچه دوبرابر خوشمزه تر بود. چادر را جمع کردیم و افتادیم به پیاده روی تو دل جنگل، خوبی طبیعت گردیهای اینجا اینه که مسیر را با نشونه های کوچیک روی درختها نشون میدن و‌اینطوری خیالت راحت میشه که گم نمیشی و‌میتونی از پیاده روی لذت ببری، جالبتر اینکه شدت سختی مسیر و مسافت هر مسیر را هم با تابلوها و‌نقشه ها مشخص میکنن، جایی که ما رفتیم یک ابشارربلند داشت اما غیر از اون که دیدنی بود خود جنگل و مسیرهای دیگه هم باحال بود، خلاصه تا عصر پیاده روی کردیم، اواخرش نم بارونی هم شروع شده بود اما کلاه کاپشنها را سر کردیم و‌ادامه دادیم، فکر نکنید فقط هم ما بودیم، چون روز یکشنبه بود جمعیت زیادی هم مثل ما تو بارون همچنان به گشت و گذار بودن، بعد هم شب له و لورده اما با روحیه خوب برگشتیم، البته من مجبور شدم روز بعد را بمونم خونه تا هم خستگی در کنم تموم ملافه ها و لباسها را که بوی دود میداد بشورم. خوب راستش اینجور خاطره نویسی سبک نوشتن من نیست اما هرجور بود نوشتمش. شنبه هم همینطور که قبلا گفتم داریم میریم برای کنفرانس من تگزاس. فعلا خداحافظ تا سفرنامه بعدی


نوشته شده در : چهارشنبه 8 آبان 1398  توسط : اسمان پندار.    نظرات(2) .

-
0
نمی پسندم
+
3
می پسندم

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic